روزنامه اعتماد
1402/07/08
سايههاي بلند باد
چند روز پيش خيلي اتفاقي فيلم خاك آشناي بهمن فرمانآرا را ديدم و با اينكه هميشه از فيلمهايش خوشم ميآمده، دلم به دليل پير شدنش براي خودم سوخت و دلتنگ او و رفقاي فيلمسازش كه ديگر باد همهشان را برده، شدم. دلتنگ سينماي بيپيرايه و شهودي ايراني كه ديگر نداشتيم. فيلمهايي كه در محاصره سينماي تلخ و به اصطلاح اجتماعي اين روزهاي ايران، ترسيده و آب رفتند. همان فيلمهايي كه غربيها براي فرار از دنياي ترسناكي كه براي خودشان ساخته بودند، به آنها پناه ميبردند و برايشان ولوله ميكردند. فيلمهايي كه اگر چه از پشت نظارتها و خط قرمزهاي كلان فرهنگي به وجود آمده بودند، ولي براي خودشان شناسنامهاي ساخته بودند كه ذهن و دل آدمهاي دور شده از سكس و خشونت لجام پاره شده به ويژه سينماي اروپايي را به دست آورده بود. تنگنظريها و عطش بيشتر از اندازه مديران سينمايي به جايزههاي آنوري و اعمال فشار به گونههاي ديگر سينما و نگاه يك سويه مديران و سينماگران نابلد به اين فيلمها اگر نبود، هنوز هم ميتوانستيم، همان سينماي شريف و بدون پيرايه سالهاي گذشته خودمان را ميداشتيم و تن به اين فيلمهاي به اصطلاح اجتماعي با عرض معذرت چندشآور نميداديم. به قدري اتهام سياهي به فيلمهاي گذشتهمان زديم كه حالا واقعا سياه شديم .مگر ميشود بخش بزرگي از سينماي يك مملكت را داستانهايي در مورد مرگ و تجاوز و اعدام و خيانت و پشت هم اندازي و... در بر بگيرد و تقصير همهشان را هم به گردن سينماگر انداخت. جامعهاي كه نتواند حرفهاي اجتماعي و سياسياش را سر راست و بدون لكنت بگويد، همهاش را در پشت قصهها و شعرها و سينماي تلخ پنهان ميكند و نتيجهاش ميشود همين. آنقدر سينماگران ما تاوان حرفها و فيلمهايشان را دادهاند كه جانشينانشان، حال و حوصله درگيريهاي ذهني پيش و پا افتاده را هم ندارند. از سينماگران و مديراني كه هميشه زير باد كولر ماشين و دفتر كار و به اصطلاح لوكيشني كه اتفاقا همان هم مجهز به جديدترين سيستم سرمايشي است، لم دادهاند، نميشود انتظار داشت مثل فيلمسازان قديم، توي كوهستانها و بيابانها و حتي كويرها، باد ما را خواهد برد و شيرك و آب، باد، خاك بسازند. اگر چه فيلم خاك آشنا - بهرغم شريف بودنش - مثل فيلمهاي يك بوس كوچولو، خانهاي روي آب و حكايت دريا، چفت و بستدار نيست ولي با همين فيلم دهه هشتادي سينماي ايران، كمي دلتنگ گذشتهمان شدم. دلتنگ سينماهاي ميرزا كوچك و انقلاب و شهر طلايي رشت. دلتنگ همان روزهايي كه سينما، اگر چه غمگينمان ميكرد ولي حالمان را نميگرفت.
سایر اخبار این روزنامه
پارادوکس های انتخاباتی
فعالیتهای هفته وحدت اعلام شد
وقتي همه چيز دود ميشود و به هوا ميرود
شكست فرانسه در آفريقا
سهم ميخواهم پس هستم
آيا رفاه مردم بيشترشدهاست؟
پرواز از ارتفاعات «كوزو»
قربانيان؛ زنان و مردان ميانسال
دلالتهاي ضمني
هنر دروغ گفتن
سخن گفتن خوب و آواي نرم!
از پرسش تا پويش
دلالتهاي ضمني
هنر دروغ گفتن
سخن گفتن خوب و آواي نرم!
شعار تكراري اما مهم و فراموششده
دانشكدههاي من ...!
از پرسش تا پويش
سايههاي بلند باد
سلام- جهانِ در راه!
عدالت يا انتقام، محاكمه در نورنبرگ
خود محدوديتي در انتخاب ژانر
سردرگم و آشفته
وقوع ۶۵۸ زلزله در شهريور