درباره موجود مظلومی به نام «کار فرهنگی»!

کار فرهنگی؛ این یکی از شوخی‌های این چند دهه است. نمی‌گویم ۴۴ سال، چون واقعاً در سال‌های اولیه انقلاب و جنگ شوخی نبود و کار جدی و پیگیر فرهنگی (با همه ضعف‌ها و قوت‌هایش) انجام می‌شد و مدارس و دانشگاه‌ها و مساجد و مراکز فرهنگی به‌جد به آن می‌پرداختند، اما از ابتدای حاکمیت جسته و گریخته لیبرال‌ها در دولت آقای هاشمی رفسنجانی این کار فرهنگی از مسیر سالم و صلاح خود به مسیر ناسالم و به تدریج بی‌دروپیکری افتاد که نتایج آن را این‌روز‌ها و سال‌ها می‌بینیم.
حالا چرا به این کلیدواژه پرداخته‌ام؟ برای اینکه همیشه در برابر هر اقدام تقابلی با فساد‌های فرهنگی و به تبع اخلاقی و ناهنجاری‌های اجتماعی فوراً عده‌ای آمده و گفته‌اند که آقا! به‌جای این کار‌ها شما باید کار فرهنگی کنید. بسیار خوب ببینیم سرنوشت این جناب «کار فرهنگی» در طی این سال‌ها در ساحت مدیریت کشور چگونه بوده است.
همان‌طور که اشاره شد در سال‌های اولیه انقلاب به مدد همت و تدبیر شهیدان رجایی و باهنر و راه‌اندازی نهاد «امور تربیتی» در آموزش و پرورش که جزئی فراموش‌شده از نام این وزارتخانه هم محسوب می‌شد، تمامی مدارس کشور به عرصه همزمان پرورش و تربیت فرهنگی و معنوی و تفریحی سالم در کنار آموزش علم تبدیل شدند. همچنین شهادت استاد مرتضی مطهری به دست تروریست‌های ضدفرهنگ هم باعث شد با توصیه و فرمان امام خمینی، کتاب‌های این عالم تیزبین در مدارس و دانشگاه‌ها و مساجد در معرض مطالعه و غور و بررسی جوانان و نوجوانان قرار گیرد و آنان را از لحاظ عقیدتی در برابر تیر‌های شبهات منافقین و مارکسیست‌ها رویین‌تن کند.
این اتفاق‌های خوش خیلی دیری نپایید و از فردای پایان جنگ به تدریج با حضور لیبرال‌های با نام و بی‌نام‌ونشان و معتقدان به تساهل و تسامح در بخش فرهنگ و هنر کشور چه در ارشاد و چه صداوسیما و چه آموزش و پرورش و دانشگاه‌ها، مدیران و صاحبان این «کار فرهنگی» که یا صلاحیت این کار را نداشتند یا حوصله و سواد و پشتکار قبلی‌ها را یا با دیدن رنگ و لعاب کار‌ها و آثار غربی وانحرافی دل و دینشان را از دست داده یا منافقانه خود را انقلابی و سالم و متدین نشان داده و توانسته بودند کرسی‌های هدایت نسل جوان را از آن خود کنند، کار را به آنجا کشاندند که امروز بسیاری از مدارس و مهد‌های کودک، به خصوص در شهر‌های بزرگ از یک محیط سالم و فرهنگی به یک مرکز رقص و موسیقی و ترویج و تعلیم شعر‌های مبتذل تبدیل شود، بسیاری از فیلم‌ها چه بر پرده سینما‌ها و چه در شبکه‌های نمایش خانگی، فراورده‌هایی در ترویج رفتار‌ها و عبارات اروتیک و جنسی باشد، حجاب نه یک ارزش که یک افزونه کسالت‌آور از سوی کسانی باشد که عقب‌افتاده یا مجرم یا بی‌سوادند، دینداران کسانی معرفی شوند که اهل ریا و نفاق و خلاف‌های اخلاقی هستند و....


شما خودتان را جای جوان و نوجوانی بگذارید که پای این فیلم یا آن تئاتر یا آن کتاب می‌نشیند و محیط آموزشی و اجتماعی ساخته شده از سوی لیبرال‌ها هم در تنور آن می‌دمد، آیا تمایلتان به انقلابی‌گری و تدین و سلامت اخلاقی بیشتر می‌شود یا کمتر؟ اضافه کنیم اگر محیط خانوادگی هم تلاش لازم خود را نکرده و تربیت فرزندان را (همان‌طور که در یادداشت‌های قبلی گفته شد) به امان خدا و محیط آموزشی و اجتماعی رها کرده باشد.
در حقیقت لیبرال‌ها و غرب‌زدگان نه اینکه معتقد به «کار فرهنگی» نباشند که آن‌ها هم سفت و سخت به «کار فرهنگی» معتقدند و از اصول خود هم کوتاه نمی‌آیند؛ اما اصول آن‌ها در تضاد با سازه‌های سالم فرهنگ اسلامی و مکتبی است و این است که نتیجه آن را این روز‌ها در همه‌جا می‌بینیم.
دوستان! در یک کلام، از اول انقلاب تا همین امروز یک لحظه هم «کار فرهنگی» قطع نشده است؛ منتها در سال‌های کوتاه اولیه به اراده صالحان و مصلحان و در این سال‌ها به دست پیاده‌نظام هوشیار و بابرنامه دشمن و دولت‌های سازشکاری که کار را به آن‌ها دادند.
در یادداشت بعدی ان‌شاء‌الله به نمونه‌هایی از کار فرهنگی این طیف همیشه حاکم اشاره خواهم کرد.