نقش رژیم صهیونیستی در تاسیس داعش

 [شهروند]  عربی را طوری آموخته که کسی شک نکند عرب‌زبان نبوده، تعالیم مذهبی را طوری یاد گرفته که بتواند در تمام مباحث دینی شرکت کند و آیین و مراسم اسلامی را هم به‌دقت به‌جا می‌آورد. درواقع میلیون‌ها دلار برای او خرج شده تا هیچ‌کس به هویتش شک نکند. چه‌کسی؟ «حیفا» با نام مستعار «حفصه»؛ خانمی که جاسوس صهیونیست است و می‌رود برای قدرت دادن به داعش! بحث ما درواقع این است کسانی که امروز نیروهای حماس را به داعش تشبیه می‌کنند، گویا فراموش کرده‌اند رد پای چه سیستم‌های اطلاعاتی در تشکیل داعش عیان شد؛ آمریکا، انگلستان و البته رژیم صهیونیستی اسرائیل. محمدرضا حدادپور جهرمی در کتاب «حیفا»، ماجرای این زن را براساس اسناد و مدارک مختلف بازسازی کرده است. خودش ابتدای کتاب درباره این اسناد می‌نویسد: «این داستان، با پژوهشی یک‌ساله، به وقایع متعدد حقیقی و تاریخی مستند شده... دلیل منتشر نکردن تمام تحقیقات به‌عمل‌آمده در این مستند، پیشگیری از اشاره به مسائل ظریف امنیتی منطقه و خط مقاومت و... است که بنا به مشورت کارشناسان و مشاوران محترم، تصمیم گرفتم از انتشار تمام آن مطالب صرف‌نظر کرده و به همین مختصر اکتفا کنم.» (از مقدمه کتاب) اما چرا مطالعه این کتاب مهم است؟ جزئیات عملیات «حیفا» یا همان جاسوس اسرائیلی در این کتاب، درواقع نحوه عملکرد سرویس اطلاعاتی موساد را نشان می‌دهد. همچنین بیانگر فریبکاری رژیم صهیونیسم که در جهت قدرت گرفتن داعش تلاش می‌کند تا از این طریق به تبلیغ اسلام‌هراسی بپردازد. البته کتاب، نکات حائزاهمیت دیگری هم دارد؛ ازجمله تکنیک‌های جاسوسان موساد برای نفوذ به جریان‌های مختلف و همچنین ایده‌های نژادپرستانه صهیونیسم که هیچ‌گونه اخلاق و انسانیتی را مدنظر ندارند. در ادامه با خلاصه‌ای از شرح ماوقع این جاسوس رژیم صهیونیستی اسرائیل، بخش‌هایی از کتاب را هم آورده‌ایم که می‌خوانید.

رد یک جاسوس رژیم صهیونیست در عراق
«سلام. اسم من محمد است و درباره سازمان و اداره و رده شغلی‌ام نمی‌توانم توضیحی بدهم. در همین حد بدانید که متخصص کشف و خنثی‌سازی عملیات‌های تروریستی هستم.»
کتاب با این جمله آغاز می‌شود تا بدانیم یکی از مأموران امنیتی ایران به‌دنبال یکی از مهم‌ترین جاسوسان رژیم صهیونیست اسرائیل است؛ جاسوسی که بعدها متوجه می‌شویم قصد دارد غائله‌ای را در خاورمیانه به راه بیندازد. محمد هنوز نمی‌داند قصد این جاسوس چیست، اما طبق اخبار اطلاعاتی پراکنده‌ای که به او رسیده، می‌داند که تحرکات آمریکا و رژیم اشغالگر در عراق آغاز شده و قصد دارند گروهی را تشکیل بدهند. او حتی نمی‌داند که این گروه بعدها به داعش موسوم خواهند شد تا دست به جنایات متعدد بزنند. فقط می‌داند که این جاسوس صهیونیستی مأموریتی ویژه دارد و محمد باید مانع انجام کارش شود. به این ترتیب در طول روایت محمد، ما ضمن اینکه با شکل‌گیری داعش آشنا می‌شویم، متوجه خواهیم شد رژیم اشغالگر اسرائیل چه نقشه‌ای پشت پرده تشکیل داعش داشته است. در کنار آن، جنایات نیروهای آمریکایی در عراق را نیز می‌بینیم.

حیفا با نام مستعار حفصه
حَیفا، مأمور ویژه موساد با نام مستعار «حفصه» در عراق حضور پیدا کرده. او یک جاسوس معمولی نیست؛ ازجمله کسانی است که از کودکی تحت تربیت سرویس اطلاعاتی قرار می‌گیرند. ماجرا از این قرار است که رژیم نژادپرست صهیونیستی، با استفاده از تکنیک‌های ژنتیک، کودکانی را از پدران و مادران جاسوس اسرائیلی، در محیطی کاملا امنیتی پرورش می‌دهد تا از محیط پیرامون سوا باشند و صرفا برای اهدافی نظیر ترور و جنایت، تربیت شوند. به این ترتیب حیفا که در فضایی اطلاعاتی-امنیتی پرورش یافته و با انواع فنون رزم و مبارزه آشناست، به عراق فرستاده می‌شود تا با سرکردگان داعش آشنا شود، به آنها نزدیک باشد و بتواند به شکل چهره‌ای در سایه، هدایت امور را به‌دست بگیرد. او به زندان ابوغریب می‌رود و تعالیم اسلامی را چنان مقابل زندانیان دیگر به‌جا می‌آورد که ناگزیر اعتمادشان را جلب می‌کند؛ اعتماد کسانی را که بعدها قرار است سرکردگان داعش باشند.

رئیس زندان، مزدور موساد



اما زندانیان ابوغریب به این راحتی به کسی اعتماد نمی‌کنند؛ آن هم زنی بیست‌وچهار پنج‌ساله. برای همین موساد به رئیس زندان ابوغریب اطلاع داده که با او مثل زندانیان دیگر برخورد کنند تا کسی شک نکند. رئیس زندان هم که با موساد همکاری می‌کند، کاملا گوش‌به‌فرمان است: «با سیف محمد معارج، رئیس زندان ابوغریب، صحبتی طولانی کردم. او می‌گفت نمی‌دانستم با او چه کار کنم! او مهم‌ترین مأموریت سال‌های خدمت من از زمان صدام حسین تا قبل از فرارم به قاهره بود. فقط به من گفته بودند خیلی عادی برخورد کن و بقیه‌اش را به‌خود حفصه بسپار که کارش را خوب بلد است. من هم طبق معمول، دستور دادم او را به‌هوش بیاورند و از جلوی بند زندانیان مرد، روی زمین بکشند و عبور بدهند تا با چشم خودش ببیند که چه سرنوشتی در انتظارش است. چشم‌های نیمه‌باز حفصه با این صحنه‌ها باید مواجه می‌شد: «زندانیان روی زمین دراز کشیده‌اند و سربازان آمریکایی روی بدن آنها راه می‌روند و بالا و پایین می‌پرند. باید از جلوی اتاقی می‌گذشت که زندانیان، برهنه هستند و آمریکایی‌ها با آنها عکس یادگاری می‌گیرند. او باید مثل همه زندانیان، در تجاوزات و آزارهای جنسی دسته‌جمعی شرکت می‌کرد. او حتی باید واداشتن زندانیان به قرار گرفتن روی یکدیگر و تشکیل تپه‌ای از پیکرهای برهنه و عریان به شکلی بسیار توهین‌آمیز را تجربه می‌کرد...» او حتی توسط رئیس زندان مورد آزار و اذیت جنسی قرار می‌گیرد: «قلاده سگ‌ها را به گردنش بستم و او را کشاندم روی زمین و بردم به اتاق روبه‌رویی. برهنه شدم و برهنه‌اش کردم و شروع کردم به آزار و اذیتش!»

مأمور عملیات ویژه متساوا
از اینجا ماجرای یکی از خبره‌ترین نیروهای امنیتی موساد آغاز می‌شود؛ زنی که از دوره کودکی تحت آموزش‌های ویژه «مِتساوا» بوده. بخش عملیات ویژه (مِتساوا)، مربوط به ترور کسانی است که دشمنان رژیم صهیونیست تلقی می‌شوند. در این بخش، ایده اقداماتی شبه‌نظامی کلید می‌خورد و به اجرا درمی‌آید؛ اقداماتی نظیر ترور یا ربودن افراد ویژه. عملیات این دختر یعنی حیفا، اما ترکیبی از تمام اینهاست. به شکلی کاملا وحشیانه وارد زندان و حتی شکنجه می‌شود تا هیچ‌کس درباره او شک نکند. چون او دقیقا برای راه انداختن غائله‌ای آموزش دیده که سال‌ها برای آن طراحی شده. میلیون‌ها دلار برای حیفا خرج شده. حتی درباره شکل‌گیری نطفه او تحقیقات مفصلی صورت گرفته. اسپرم یکی از زبده‌ترین مأموران موساد در رحم مأمور خبره دیگری در عراق کاشته شده برای تولد حیفا. این مأمور ویژه موساد، باید برخی هوشمندی‌های ژنتیک را به ارث می‌برده، از بدو کودکی تحت تربیت سرویس اطلاعاتی رژیم اشغالگر قرار می‌گرفته، میلیون‌ها دلار برای او خرج می‌شده تا بتواند دقیقا خواسته گردانندگان را به بهترین شکل ممکن عملی کند. حیفا طبیعتا موجودی است که عاطفه به شکلی غریب در او کشته شده، چراکه از آغاز اصلا پدر و مادرش را ندیده و در همان ابتدا برای قتل، ترفند، فریب و عملیات‌های ویژه تربیت شده: «ببین حیفا... ما حتی برای مرگ و بعد از مرگت هم برنامه داریم.»

هدایت فکری ابوبکر بغدادی
تمام مأموریت حیفا در هدایت فکری ابوبکر بغدادی، نخستین رهبر داعش، خلاصه نمی‌شود اما این یکی از مهم‌ترین فرازهای کتاب است؛ اینکه بدانیم حیفا به عراق فرستاده شده تا با ابوبکر بغدادی آشنا شود، توجهش را جلب کند و تفکرات به‌ظاهر ضدآمریکایی‌اش را علیه شیعیان سوق بدهد: «حفصه (حیفا) گفت: «اوضاع امروز مسلمانان به‌گونه‌ای است که اگر دست من بود می‌گفتم که قرآن‌های چاپ امروز، به جز آیات جهاد و جنگ با منافقان، آیات دیگری نداشته باشد. اگر دستم به این کار برسد، حتما آیات غیرجهاد را حذف می‌کنم تا مردم فقط به جهاد فکر کنند...» ابومحمد پرسید: «حفصه، به‌نظرت جهاد با چه کسانی؟ من وقتی در افغانستان بودم، وقتی آمریکایی‌ها و ارتش ناتو را می‌دیدم، حالم بد می‌شد و به آنها احساس کینه داشتم و از اینکه مردم از آنها اطاعت می‌کردند، بسیار آزرده می‌شدم. الان هم همین احساس را دارم. منظور تو از جنگ و جهاد، در مقابل آمریکاست؟» حفصه گفت: «آمریکا هم می‌تواند باشد، اما ما دشمنی خطرناک‌تر از آمریکا داریم. نظر تو چیست ابوبکر؟» ابوبکر که به دیوار پشت سرش تکیه داده بود و به گوشه‌ای از سلولش زل زده بود، گفت: «اهل سنت ما که اهل سنت نیست! باید به اصل اسلام برگردد!»
حفصه نفس عمیقی کشید و پس از لحظه‌ای سکوت در آن جمع، گفت: «من با ابوبکر کاملا موافقم. از این همه درایت و صحبت سطح بالایی که کرد، راضی هستم و اینها را قبول دارم؛ به‌نظر من هم، اهل سنت الان، در شناسنامه، اهل سنت هستند. آنها به اسم، اهل سنت‌اند و به رسم، شیعیانی هستند که فقط بعضی کارهای‌شان با شیعیان دیگر متفاوت است. مشکل اول ما با اسلامِ امروز است و مشکل دوم ما با اهل سنت. ام‌المصایب ما هم کسانی نیستند جز شیعیان!»