درباره «غمگسار فلسطینی‌ها»‌شدن سروش، عبدی و پاره‌ای از رفقا

جوان آنلاین: آقایان عباس عبدی و عبدالکریم سروش و برخی دیگر از رفقا اظهاراتی درباره غرب و جنایت اسرائیل کردند که از جهت نقدی که بر شعاری‌بودن ادعا‌های حقوق‌بشری غرب در آن هست تازگی دارد. یا می‌توان گفت نقد صریح غرب آن هم در سال‌های اخیر در میان روشنفکران ایرانی کمرنگ بود یا بیشتر برعکس بود، ولی حالا با این جنایت‌ها چاره‌ای باقی نگذاشته است. بدبینانه‌اش آن است که بگوییم چاره‌ای باقی نماند و خوش‌بینانه‌اش اینکه بگوییم وجدان‌های بیدار نتوانستند ساکت بنشینند. اما نکته مهم ماجرا آن بخش از سخنان ایشان است که به دفاع برخی ایرانیان از سبعیت و وحشیگری اسرائیل خرده می‌گیرند. در این‌باره پرسشی به میان می‌آید: «این ایرانیان با این وجدان‌های خواب که در حیوانیت اسرائیل ذوب شده‌اند و مورد نقد آقایان قرار گرفته‌اند، از کجا آمده‌اند؟! آیا نباید برای یافتن پاسخ این سؤال به اطراف نزدیک خود نگاه کنند؟!» در این سال‌ها بیانیه اصلی جناح اصلاح‌طلب تطهیر و تزیین غرب و تمنا برای دوستی با غرب آن هم از طریق تسلیم مقابل برخی خواسته‌های ضد راهبرد استقلال‌طلبانه ایران است. این‌چنین مانیفستی در جبهه اصلاح‌طلب شماری از طرفداران آنان را از خود ایشان جلوتر انداخت تا کار به این‌جا رسید و حالا نگران شده‌اند که چرا برخی از این عوام، مانند چهارپایان‌درنده و بلکه بدتر از درندگان، علیه فلسطینی‌ها و در حمایت از اسرائیل کامنت می‌گذارند! آقای سروش از این فارسی‌زبانان با تندترین الفاظ (ددمنشی) یاد می‌کند و وجدان آن‌ها را خطاب قرار می‌دهد: «ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است... ما آرام در لندن نشسته‌ایم و مباحثه می‌کنیم، درحالی که در میدل‌ایست (خاورمیانه)، در غزه، مردم حتی آب خوردنی ندارند، امنیت ندارند، راحت ندارند، برق ندارند، فرزندانشان شیر ندارند، غذا ندارند. چه کنیم جز اینکه بر آن قصابان غاصب لعنت بفرستیم و بر ظالمان خشم بگیریم که چنین موقعیت غیرانسانی را بر یک عده انسان بزرگوار مظلوم و سرکوب‌شده و ستم‌کشیده فراهم آورده‌اند. نظام ماکیاولیستی سلطه جهانی را نگاه می‌کنیم که چگونه یکجا همداستان شده‌اند تا در پشت ظالم بایستند و مظلوم را رها کنند. همه جا حرف حقوق‌بشر می‌زنند، اما وقتی متأسفانه پای منافع پست پیش می‌آید همه آن خطابه‌ها به خفگی و خفقان می‌افتند و دهان‌ها بسته می‌شوند و ذهن‌های زیرک شیطانی شکوفا می‌شوند، برای اینکه به خیال خودشان بگویند اسرائیل حق دفاع مشروع از خود دارد و حقوق دیگر آدمیان را نادیده می‌گیرند. من هیچ کلمه‌ای جز "قصابان غاصب" و "غاصبان قصاب" برای این‌ها نیافتم و به همین سبب هم آن را به کار بردم تا حداقلی از دریافت خود و حساسیت خود را نسبت به این نوادر بسیار تلخ و تاریک و شیطانی که می‌گذرد ابراز کنم. بر ماست که به زبان، به بیان، به عمل، از طریق کار‌های سیاسی و مالی از این مظلومان دفاع کنیم و حداقل وظیفه انسانی خود را نشان دهیم. درس تاریخی و تعهدات دینی و انسانی به ما نشان می‌دهد که در کدام سو باید بایستیم و حق خود را بگذاریم و دیگرانی را که محروم‌اند از محرومیت بیرون بیاوریم. من وقتی نوشته‌ها و کامنت‌های برخی از هموطنان را می‌بینم که در دفاع از مظالم اسرائیل قلم می‌زنند، حقیقتاً شرمنده و متأسف می‌شوم و بر فقدان وجدان‌جمعی در نزد پاره‌ای از این هموطنان تأسف می‌خورم که چرا باید آدم به درجه‌ای رسیده باشد که از حیوانیت و سبعیت دفاع کند و جانب ستمدیدگان را که قصه‌اش آن‌قدر فاش شده که حتی چشمان نابینا و گوش‌های ناشنوا هم آن را می‌بینند و می‌شنوند، نمی‌روند. در جایی که بی طرفی روا نیست، کاش بی‌طرفی پیشه کنند نه اینکه جانب آن قصابان و غاصبان را بگیرند.» سروش سپس مردم را به شرکت در تظاهرات در همه جای اروپا و بلندکردن صدای خود دعوت می‌کند و می‌گوید: «به حامیان آن غارتگران نشان دهید که هنوز دل‌های پاک و وجدان‌های منصفی هست که دفاع از حق و حقیقت و عدالت می‌کنند.» این سخنان بسیار ارزشمند است و جای بحثی باقی نمی‌گذارد. جز آنکه بگوییم بر اساس مشاهدات ما در سال‌های اخیر، گروه کثیری از این هموطنان از پای درس و نوشته‌های دوستان روشنفکر به آن چاهی افتادند که حالا فریاد وااسفا‌های آقای سروش درباره این خوی ددمنشی هموطنان دوستدار اسرائیل به سر آن چاه هم نمی‌رسد، چه رسد به ته آن! آقای سروش خود به‌خوبی می‌داند و می‌بیند که وقتی حاضران در درس مثنوی‌پژوهی به ایشان ایراد می‌گیرند که چرا نماز می‌خواند و خمس می‌دهد یا چرا از فلان آخوند تمجید می‌کند، این‌ها همان وجدان‌های خواب و خوی‌های درنده‌ای هستند که از برخی سخنان دیگر ایشان، هول برشان داشته که می‌توانند به این اندیشمند برای آن خوی‌های ضددینی خود هم تکیه کنند و، چون می‌بینند که ایشان نماز می‌خواند آن را برنمی‌تایند. بر همین‌منوال و سیاق، عوامی که پای درس ایشان نقد‌های تند به نظام ایران را می‌بینند، در این توهم که پس وقتی نظام جمهوری اسلامی ضد اسرائیل است، آن‌ها باید طرفدار اسرائیل باشند، غرق می‌شوند. هرکس این قضیه روشن را نبیند، آقای سروش خود به‌خوبی می‌تواند آن را ببیند، زیرا بسیار بیشتر از کسان دیگر با این عوامی که در دین روشنفکران خود تحریف می‌کنند، آشنا هستند. اما آقای عبدی نیز نوشته است: «بلوک غرب در مقایسه با اسرائیل از نظر اخلاقی امتیاز منفی‌تری در این جنگ گرفته است. چون اسرائیل همین است که می‌بینیم و رفتارش با ادعاهایش متناقض نیست، ولی غرب در نقطه مقابل ادعاهایش قرار گرفته است.» عجب! یعنی تا قبل از بمباران بیمارستان غزه و مرگ دسته‌جمعی صد‌ها کودک و زن بستری در آن، مصداق دیگری پیدا نکرده بودید که غرب در نقطه مقابل ادعاهایش باشد؟! نیازی نیست خیلی دور بروید و به هیروشیما و ناکازاکی برسید، در همین غزه آیا فقط مرگ بالای ۳ هزار نفر (تاکنون) شما را به این مصداق می‌رساند؟! در عراق و افغانستان و سوریه و لیبی و در هر کوچه و خیابانی از این جهان مصداق دیگری پیدا نکرده بودید؟! در خود ایران و این تحریم‌های دارو و نیاز‌های اولیه چی؟ آیا کمی هم احتمال نمی‌دهید وقتی در حالت معمول غرب را تزیین می‌کنید، در وقت‌های اینچنینی که غرب مقابل ادعا‌های حقوق‌بشری‌اش قرار می‌گیرد، دیگر حرف‌تان خریدار و شنونده نداشته باشد؟ آقای عبدی البته یادداشتی هم در نقد فیلسوف اسرائیلی یوال‌نوح‌هراری نوشته و تناقضات او را در دفاع از اسرائیل و هجمه به فلسطین غیرقابل‌قبول دانسته است، اما ایشان در همین ایام در یادداشت دیگری با ادعای کاهش حمایت از فلسطین در ایران علت آن را «تغییر درک آنان از این مسئله و تأثیرش بر سرنوشت ایران» می‌داند و می‌نویسد: «مواضع رسمی حکومت نقش مهمی در این تغییر درک داشته است.» کاش معیاری برای اندازه گیری در دست بود تا معلوم می‌شد مواضع انسانی حکومت ایران چقدر در این تغییر ادعایی نقش داشته و مواضع مکرر برخی اصلاح‌طلبان که ازچندی پیش فراوان خواهان رابطه با اسرائیل شدند چقدر! هرچند در مسائل اجتماعی و جامعه‌شناسی این ادعا‌ها قابل تقلیل و پیش‌بینی و پیشگویی نیست، اما وجدان بیدار می‌تواند سهم هر کس را تاحدودی دریابد. اما خوی حیوانی گروهی از کامنت‌گذاران که آقای سروش آنان را «پاره‌ای از هموطنان» می‌نامد، و نمونه‌ای از این معدود را در مراسم تدفین مرحوم مهرجویی هم دیدیم، در فضای مجازی با واکنش شدید مواجه شد، از جمله سهند ایرانمهر نوشته است: «به‌جز برخی از کاربران ایرانی که عدم تحقق مطالبات‌شان یا مخالفت با جمهوری اسلامی، ناخودآگاه آنان را به تأیید اسرائیل کشانیده است، رسانه‌های خارج کشور که در سایه فقدان رسانه مستقل و منصف در داخل کشور، متولی تغذیه خبری افکار عمومی داخل شده‌اند، با این ادعای اسرائیل که مقصر فاجعه بیمارستان غزه، طرف مقابل است، همسو شده‌اند، اما واقعیت این است که حتی اگر همین امروز اسرائیل به صراحت مسئولیت هدف قراردادن این بیمارستان را برعهده بگیرد، تغییری در مواضع این جریان اتفاق نمی‌افتد، زیرا از یاد نبرده‌ایم که چند روز پیش اسحاق هرزوگ رئیس‌جمهور اسرائیل به صراحت گفت "این کل ملت (فلسطین) است که بار مسئولیت (حمله حماس) را بر دوش می‌کشد. این حرف که غیرنظامیان (اهالی غزه) دخالت نداشتند، اطلاع نداشتند، حقیقت ندارد. آن‌ها می‌توانستند قیام کنند"». ایرانمهر در ادامه می‌نویسد: «سخن آخر هم در مورد آن‌هایی است که انگیزه آنان برای سخن گفتن از نقض حقوق و آزادی‌های بشر، نه به‌خاطر اعتقاد به این مفاهیم بلکه تابعی از نگاه آنان به ماهیت ناقض حقوق بشر و آزادی‌هاست. اینگونه حق‌خواهی که در آن مهم‌تر از خود "کشتن" این پرسش است که "ببینیم، چه کسی کشته است؟ " آشکارترین شیوه انحراف از مسیر صادقانه حق‌خواهی و حمایت از کرامت بشری است بنابراین حتی اگر اسرائیل به صراحت بگوید که عامل انهدام بیمارستان غزه بوده است، تغییری در موضع هواخواهان منطق "تا که کُشد" ایجاد نخواهد شد، چون حالا می‌توانند با ارجاع به سخنان چند روز گذشته هرزوگ، قربانیان غیرنظامی را به دلیل آنکه حماس را سرنگون نکرده‌اند مورد ملامت قرار دهند؟!» شماری از این نمونه درندگان سبع در شبکه‌های لندنی جا گرفته‌اند. دیروز یکی از روزنامه‌نگاران اصلاح‌طلب با نام‌بردن پشت‌سرهم اسامی مجریان و خبرنگاران بی‌بی‌سی فارسی می‌گفت باورم نمی‌شود که این خوی حیوانی و خوک‌صفتی اینچنین در این گروه ریشه بدواند که حاضر باشند بنشینند و از نجاست اسرائیل بنوشند و بخواهند همان نجاست را به مخاطب خود هم بنوشانند. به تندی اسم می‌آورد و می‌گفت حسین باستانی، مسعود بهنود، داریوش کریمی، فرناز قاضی‌زاده، سیاوش اردلان، نفیسه کوهنورد، باران عباسی و جمال موسوی این‌ها دوستان سابق ما بودند. اما الان در نجاست اسرائیل و سبعیت اسرائیل غرق شده‌اند. نمی‌توانم ادعا کنم که سخنان سروش را شنیده بود که از همین واژه سبعیت استفاده کرد یا نه، ولی این حد از حیوانیت در خبرنگاران و مجریان بی‌بی‌سی که از دیروز فقط درپی تبرئه اسرائیل از بمباران بیمارستان غزه هستند، برایش باورنکردنی بود.
اگر امروز از این همه درندگی در گروهی از نزدیکانمان می‌رنجیم باید برخی مواضع خود را که عوام را به چنین پرتگاه‌هایی سوق می‌دهد، به یاد بیاوریم.