شب تاريك غزه

انتهاي شب بود. خبر رسيد ارتش بي‌بي به غزه يورش برده است. جريان برق و اينترنت قطع؛ تاريكي مطلق حكمفرماست. وراي آنچه در پس سياست در مورد ادعاهاي طرفين وجود دارد؛ زندگي انسان‌هايي است كه در كسري از ثانيه دود مي‌شود. به قولي مردمان غزه در انتظار مرگ هستند. حال در لحظه يا در آينده نزديك. به واقع سخت و طاقت‌فرساست اين‌گونه زيستن. در هراس بين بودن و نبودن. در زيستي عادي در همه جهان؛ كم و كسري‌هايي وجود دارد كه اگر در كمترين زمان‌ها برطرف نشود، به حتم صداي شهروندان بلند مي‌شود.
 بر فرض مثال قطع ساعتي برق و نبود اينترنت؛ نمي‌تواند طولاني مدت شود و حاكمان و مسوولان امور؛ سعي مي‌كنند در كمترين زمان، چنين نقيصه‌اي را مرتفع كنند. حال مردمان غزه در شبي سخت و جانكاه از چنين نقصاني رنج مي‌برند. در حالي كه در پيرامون و دوردست؛ مردمان سرگرم زندگي عادي خويش هستند. صدا، صداي قدرت است. جنگ و كشت و كشتار زماني بد است كه صاحبان قدرت و ثروت؛ منافع‌شان در خطر افتند. جان شهروندان‌شان در خطر باشد. گلوله بد است. در همه جاي دنيا هم مي‌تواند بد باشد. شايد وجدان بيدار آدميان به درد‌ آيد. آدمياني در هر گوشه دنيا؛ فارغ از رنگ و بوي سياست. پس و پيش هر نبردي در آينده مشخص مي‌شود.
 داستان‌ها نوشته خواهد شد. فيلم ساخته و روايت‌هاي گوناگون بيان مي‌شود. ولي سودش چه خواهد بود؟ مگر كم فيلم و سريال توليد شد پس از جنگ‌هاي جهاني؟ كم كتاب نوشته شد؟ مگر ساخته و نوشته نمي‌شوند براي عبرت و درس‌آموزي؟ اگر چنين باشد چرا گهگاهي جنگ‌هايي رخ مي‌دهد؟ صدام فيلم‌هاي بعد از جنگ جهاني اول و دوم را نديد؟ چرا به ايران حمله كرد و سال‌ها بعد به كويت؟ پوتين روسيه نيز هم! مگر كشورش درگير جنگ نبود؟ ‌او چرا چنين كرد؟ جان آدميان به راحتي گرفته مي‌شود. سياست‌پيشگان به هر حال به آتش‌بس موقت يا هميشگي تن مي‌دهند. صحبت اما از «پژمردن يك برگ نيست». آنچه ارتش اسراييل انجام مي‌دهد به كمك لجستيكي امريكا؛ نبرد برابر نيست. جنگ جان آدمي با ارابه‌هاي مدرن امروزي است. به حتم سال‌ها بعد اوپنهايمرهاي امروزي خواهند گفت كه ‌اي كاش چنين نمي‌كردند! باورش سخت نيست، شنيدن اين‌گونه حرف‌ها در آينده‌اي نه چندان دور. آتيه‌اي كه كودكان و مردمان غزه نيستند. بقاياي خانه‌هاي اشغالي‌شان هم وجود ندارد. سال‌ها بعد از شبي خواهند گفت كه در تاريكي محض بود. جهاني آن طرف‌تر هر چند روشن‌تر بود ولي در خوابي عميق فرو رفته بود. گويي اين چرخه معيوب هرازگاهي در گوشه‌اي از گيتي رخ مي‌نماياند!