مقاومت یعنی فیلمسازی زیر تیغ نظارت و سانسور اسرائیل!
[شهروند]رشید مشهراوی، کارگردان 62ساله فلسطینی به نام فیلمساز جبهه مقاومت شناخته میشود. فیلمسازی که در سال 1962در غزه به دنیا آمده و بعد از بزرگ شدن در اردوگاه پناهندگان الشاطی در نوار غزه فیلمسازی را به تنهایی فرا گرفته و نخستین فیلمش را به نام «جواز سفر» در 18سالگی ساخته است. این فیلمساز که آثاری مانند «جواز سفر»، «پناهگاه»، «یک خانواده: بهای نان»، «روزهای طولانی غزه»، «حکومت نظامی»، «حیفا»، «پشت دیوارها»، «فصل دوست داشتن»، «زنده باد فلسطین»، «بلیت به اورشلیم»، «انتظار»، «باجه بازرسی»، «برادرم عرفات»، «سرزمین قصه»، «آوای خوش فلسطین»، «نامههایی از یرموک» و «نوشتن روی برف» را در کارنامهاش دارد؛ یکی از فعالترین چهرههای فرهنگی فلسطین به شمار میآید و میتوان گفت سینما و در ادامه نیز مفهوم سینمای مقاومت را به تنهایی به فلسطین آورده است. او که از سال ۱۹۹۶ «مرکز تولید و پخش سینما» را با هدف حمایت از تولید فیلمهای محلی تأسیس کرده و همچنین حامی مالی برنامه «سینما با گوشی تلفن همراه» است که امکان نمایش فیلمهایی را در اردوگاههای پناهندگان فلسطینی ایجاد میکند؛ تقریبا در تمام فیلمهایش به فلسطین و مردم این سرزمین پرداخته است. او بهعنوان یکی از نظریهپردازان سینمای مقاومت یکی از صاحبنامان سینما هم محسوب میشود و تاکنون با فیلمهایش در جشنوارههایی چون کن، ونیز، برلین، تورنتو و البته جشنواره جهانی فیلم فجر حضور داشته است.
آنچه در پی میآید، خلاصهای از صحبتهای این کارگردان فلسطینی درباره کارنامه فیلمسازی خود، سینمای فلسطین و فیلمسازی بهعنوان یک فلسطینی زیر تیغ نظارت و سانسور اسرائیل است که از چند گفتوگوی مفصل رسانهای از «تایم»، «نیوزویک» و البته گفتوگوی اختصاصی «شهروند» در سال 1397در زمان حضور مشهراوی در تهران گلچین شده است.
درباره این موضوع صحبت کنید که چه میشود که رشید مشهراوی به سمت سینما- و بهدنبال آن هم به سمت سینمای مقاومت- کشیده میشود؟
من مثل هر فلسطینی دیگری زندگی خاصی داشتهام- و از پنج سالگی شاهد جنگ بودهام و دیدهام که چگونه سربازان صهیونیست به خانههای مردم فلسطینی میریختند و کشتار میکردند. این باعث شد بهصورت تجربی جذب فیلمسازی شوم و بعد از آن هم در تمام آثار خود سبک زندگی، فرهنگ، عشق، ازدواج، شهادتطلبی و مبارزات مردمی، تحصیل، امرار معاش، کودکان و مردم فلسطین را به تصویر بکشم.
قطعا در این روند همهچیز به این سادگی و سرعت هم نبوده. کمی درباره آن دورانی که هنر را آغاز کردید، صحبت میکنید؟
سیزده یا چهارده ساله بودم که با خانوادهام در اردوگاه ساحل غزه زندگی میکردیم. من از همان دوران کودکی نقاشی میکردم و چون کارم هم در این زمینه خوب بود، همه فکر میکردند بزرگ که شدم یک هنرمند نقاش میشوم. خودم هم تمام تلاشم در آن زمینه بود و با تلاش بسیار توانستم وسایل نقاشی بهتری بخرم و روی بوم پارچهای با رنگ روغن نقاشی کنم. با اینکه کمسن بودم اما طوری کار میکردم که گویی خیلی حرفهای هستم. خانوادهای فقیر بودیم به همینخاطر قادر به تامین هزینههایم نبودند و مجبور بودم بعد از مدرسه کار کنم چراکه خانوادهام نمیتوانستند هزینه خرید پارچه، رنگ و قاب را تامین کنند.
از همان دوران موضوعات مربوط به مقاومت، موضوع کارهایتان بود؟
ببینید زندگی ما یک نکتههایی داشت که مهمترینش این بود که اگر از اردوگاه خارج میشدیم، شاید از غزه خارج میشدیم، اما تمام زندگی ما در اردوگاه بود و همه ذهنیت ما همان اردوگاه بود. من اما تابلوهایی میکشیدم که از واقعیت زندگی در اردوگاه دور بودند. آثاری با رنگهای متفاوت و منظرههای طبیعت که هیچوقت در زندگیام آنها را ندیده بودم. به هر حال ما نه توانایی مالی برای سفر رفتن و نه تلویزیون داشتیم که ذهن یا خاطرهمان تصاویری از این دست تولید کند. برای همین، نقاشی برای من راهی بود برای فرار کردن از اردوگاه و رد کردن واقعیتی که روزانه با آن دستوپنجه نرم میکردیم.
پس دوران کودکیتان بهرغم دشواریهایش باید دوران خاصی بوده باشد. نه؟
در زندگی اردوگاهی در فلسطین خاص بودن تعریف دیگری دارد. در آن زندگی همه ما مثل هم بودیم. همه پناهنده بودیم، همه فقیر بودیم و عملا شخصیت افراد داخل اردوگاه شبیه هم بود. مادران، پدران و کودکان همه یک وضعیت را داشتند و اگر کسی کاری غیر از کارهای روزمره انجام میداد خیلی خاص جلوه میکرد. یادم میآید آنجا فقط یک نفر روزنامه میخرید و ما همهچیز را از او میپرسیدیم. مثلا در مورد وضعیت آب و هوا میپرسیدیم اینکه باران میآید یا نه! بهخاطر اینکه رادیو فقط دست پدرانمان بود. این همان زندگی پناهندگان است.
شما خودتان چه؟
همانطور که گفتم در آن اردوگاه همه، آرزوهای مشابهی داشتیم که مهمترینش آرزوی بازگشت به وطن بود. آرزوی بازگشت به اصل. رؤیای من هم در آن روزگار بازگشت به یافا و رهایی از اشغال، سرکوبی، کشتار و جنگ بود.
و شما این شانس را داشتید که رویاهایتان را نقاشی کنید.
فقط هم این نبود. بلکه در آنجا من یک نقاش معروف محسوب میشدم و از این بابت خوشحال بودم.
بعد چه زمانی بهسوی سینما رفتید؟
البته قبل از سینما، من با ویدئو آشنا شدم که کاملا ناخودآگاه پیش آمد. نخستین فیلمی هم که ساختم، ویدئویی بود که البته هیچکس آن را ندید. چون آن را در خانه و با حضور خانوادهام تصویربرداری کرده بودم! من هم از اینکه فیلمم مخاطب نداشت، ناراحت شده بودم- بگذریم از اینکه از آن کار خوشم نیامده بود- دوباره تصاویر دیگری را روی همان نوارها ضبط کردم و این همان فیلم دوم من است که «پناهنده» نام داشت و من در تیتراژ، خودم را فیلمبردار و کارگردان نامیده بودم.
میدانستید کارگردانی یعنی چه؟
نه کاملا. من خودم را کارگردان نامیدم، چون بقیه به من کارگردان گفتند و در نتیجه من هم قبول کردم و گفتم که بله، من کارگردان هستم، اما باید این را بگویم تا زمانی که در کارگردانی معروف و صاحبنام شوم، نقاشی را بیشتر دوست داشتم و درواقع دوست داشتم مردم مرا نقاشی صاحبنام بشناسند که فیلم هم ساخته است.
معروف بودن بهعنوان یک کارگردان یعنی به این معناست که شما الان نسبت به آن روزهای اول راحتتر کار میکنید؟
نه. راحت کار کردن در فلسطین و تحت نظارت اسرائیل به معروف بودن ارتباطی ندارد، بلکه به موضوعاتی بستگی دارد که در فیلمهایتان مطرح میکنید. چون رژیم صهیونیستی در فعالیت رسانهای، بسیار حساس عمل میکند. این رژیم تکتک اجزای یک فیلم، از سناریو تا عکس و فیلمهای گرفته و تدوین شده و موسیقی و در کل همه جزئیات را یکبار قبل از ساخت و یکبار هم بعد از ساخت برای اعطای مجوز برای نمایش آن بازبینی و نظارت و درصورت لزوم، بهشدت سانسور میکند و این البته ربطی به مستند و سینمایی بودن فیلم ندارد، بلکه همانطور که گفتم به موضوع آن بستگی دارد و اگر موضوع فیلمتان فلسطین باشد، بهشدت تحت نظارت قرار میدهد.
میتوانید نمونههایی از این نظارتها و سختگیریها را تعریف کنید؟
من تاکنون ۲۵ فیلم مستند و داستانی ساختهام و برای نمایش این فیلمها جشنوارههایی چون تورنتو، ونیز و کن را تجربه کردهام، اما اینها فشارها در مورد مرا کاهش نداده و چون موضوع فیلمهای من درباره فلسطین است، چالشهای زیادی از طرف دولت صهیونیستی برای من ایجاد شده است. مثلا یادم است وقتی فیلم سینمایی «پاسپورت» را با موضوع زندگی مردم فلسطین ساختم، چند فستیوال جهانی دعوت کرده بودند برای نمایش فیلم در آن فستیوالها شرکت کنم، اما دولت صهیونیستی مرا از فلسطین ممنوعالخروج کرد تا جهانیان این فیلم را نبینند.
فلسطینی بودن فیلمهای شما را حتی از نام فیلمها هم میتوان فهمید.
بله، بیشتر فیلمهای من در اسمشان به واژه «نامه» اشاره شده که این پیامی آشکار دارد. ببینید؛ مهمترین بخش زندگی فلسطینی، آوارگی است. در متن این آوارگی نامهها جزء اصلی زندگی ما هستند و به مردم امید میدهند. یادم میآید که در کودکی وقتی نامهای از پدرم میرسید، نخستین چیزی که میفهمیدیم این بود که پدر زنده است. این اهمیت نامه را برای آوارگان فلسطینی نشان میدهد.
شما را یکی از فیلمسازانی میدانند که در تاسیس سینمای فلسطین نقش مهمی دارید. در این زمینه صحبت میکنید؟
من کار عجیبی نکردهام. فلسطین همیشه با من و همراه من است و بدون اینکه بخواهم شعار بدهم، باید بگویم که هر جا میروم، فلسطین را همراه خودم میبرم. در چنین شرایطی در زمینه سینما هم از علایق، تجربه و تلاش خودم برای تاسیس یک سینمای قوی برای فلسطین استفاده کردهام. یک زمانی در زمینه سینما هیچ فعالیتی در فلسطین وجود نداشت، اما ما بهرغم وجود اشغالگران سعی کردیم سینمای فلسطین را به حرکت درآوریم. آن هم در شرایطی که در یک اشغالگری سفت و سخت زندگی میکنیم. در وضعیتی که شهروند فلسطینی آنقدر نیازهای جورواجور دارد که اولویت دهمش هم سینما نیست. ما ولی در این وضعیت بهمدت 10 سال برنامهای مانند سینمای سیار را در دانشگاهها، مدارس، اردوگاهها، روستاها و مراکز فرهنگی و تالارها اجرا کردیم. از دیگر کارهای مهمی هم که انجام دادیم، ایجاد کارگاههای سینمایی و تولید فیلمهای سینمایی فلسطینی بود که در آن کارگاهها تقریبا 15فیلم فلسطینی تولید شد.