آغاز جنگ دشوار‌تر است يا پايان دادن به آن؟

 تجربه دو جنگ اخير در «اوكراين» و «غزه» كه پس از شروع، چشم‌انداز چگونگي و زمان پايان دادن به آن مبهم و دشوار شده است، همراه با «پرسش‌هاي چالش‌برانگيز و انتقادي» از علت وقوع جنگ ايران و عراق و طولاني شدن آن به‌مدت هشت سال، موجب توجه به اهميت استفاده از تجربه جنگ با عراق در مواجهه با بحران‌هاي اخير و طرح اين پرسش شده است كه با مقايسه دشواري‌هاي تصميم‌گيري و مديريت «آغاز و پايان دادن به جنگ»، كداميك اهميت بيشتري دارد؟ چنانكه در اين پرسش قابل مشاهده مي‌باشد، فرض بر اين است كه تصميم‌گيري براي جنگ اساساً امر دشواري است، با اين تفاوت كه آغاز جنگ اجتناب‌ناپذير نيست، ولي پايان دادن به جنگ اجتناب‌ناپذير است. به همين دليل تنگناهاي تصميم‌گيري و ضرورت خاتمه دادن به جنگ، در مقايسه با آغاز جنگ، بسيار دشوارتر است. پاسخ به دشواري‌هاي تصميم‌گيري براي آغاز يا پايان دادن به جنگ، به تعريف شاخص نياز دارد، در غير اين صورت نمي‌توان به پرسش يادشده پاسخ داد. با وجود شاخص‌هاي زيادي كه در اين زمينه وجود دارد، در اين جستار از چهار شاخص اساسي استفاده خواهد شد: 
1- تصميم‌گيري براي آغاز جنگ، با پذيرش ريسك دستيابي به پيروزي، بر اساس منطق محاسباتي «مبالغه درباره قدرت خود و آسيب‌پذيري طرف مقابل» صورت مي‌گيرد. در غير اين صورت براي آغاز جنگ تصميم‌گيري نخواهد شد. 
درحالي‌كه تصميم‌گيري براي پايان دادن به جنگ، براساس منطق «آشكارشدگي قدرت و آسيب‌پذيري‌ها» و خطرپذيري «شكست يا دشواري در دستيابي به پيروزي»، صورت مي‌گيرد. وقوع جنگ در واقع حاصل اشتباه در ناديده گرفتن پيامدهاي آن مي‌باشد، در حالي كه تصميم‌گيري براي پايان‌دادن به جنگ، حاصل ظهور مولفه‌هاي جديد و آشكارشدن مخاطرات جنگ است. به همين دليل تصميم‌گيري براي پايان‌دادن به جنگ دشوارتر است و همين مساله زمان جنگ را طولاني مي‌كند. 
2- تصميم‌گيري براي آغاز جنگ با عبور از «معادله بازدارندگي و استفاده از غافلگيري» براي انتخاب زمان و مكان صورت مي‌گيرد. زيرا از طريق ضربه استراتژيك و غافلگيركننده، مي‌توان بر اراده طرف مقابل غلبه و شكست را تحميل كرد. به همين دليل غافلگيري در برابر وقوع جنگ بسيار اهميت دارد و منطق واكنش طرف مقابل را از موضع ضعف شكل خواهد داد. اما تصميم‌گيري براي پايان دادن به جنگ، تابع تأمين اهداف و برقراري معادله بازدارندگي است. به همين دليل دستيابي به اهداف و برقراري معادله جديد بازدارندگي، در صورت جنگ طولاني و پرهزينه، دشواري‌هاي پايان دادن به جنگ را در مقايسه با آغاز آن، افزايش خواهد داد. 
3- تصميم‌گيري براي آغاز جنگ، از طريق تعامل با «بازيگران محدود» صورت مي‌گيرد و در نتيجه تلاش براي هماهنگي و توافق، تا اندازه‌اي سهل است، در حالي كه با وقوع جنگ و تداوم آن، ابعاد جديدي آشكار مي‌شود كه به باور كلاوزويتس، تابع «منطق اصطكاك» است و قابل پيش‌بيني نخواهد بود. به همين دليل محاسبات اوليه را تغيير داده و بر تعداد بازيگران و تأثيرگذاري آنها خواهد افزود. بنابراين پايان دادن به جنگ در مقايسه با آغاز جنگ، دشوارتر است.


4- تصميم‌گيري براي آغاز جنگ، با استفاده از عنصر زمان براي «آمادگي و بسيج امكانات» صورت مي‌گيرد. چنانكه در ادبيات جنگ ايران و عراق از اين موضوع به عنوان «زمينه‌سازي عراق براي جنگ» نام برده مي‌شود. پس از شروع جنگ و گسترش آن، برخورداري از توانمندي پشتيباني از نيازمندي‌ها نقش اساسي در پيروزي و شكست دارد. چنان‌كه به موازات طراحي براي دفاع و تهاجم، بايد براي تأمين پشتيباني از جنگ با تخصيص منابع، خريد و ساخت تجهيزات، مديريت زندگي مردم و افكار عمومي، اقدام كرد. تنوع و دامنه چالش‌هاي جديد پس از وقوع جنگ و محدوديت زمان براي پاسخگويي، نشان مي‌دهد مديريت ادامه جنگ و تصميم‌گيري براي پايان دادن به آن در مقايسه با تصميم‌گيري براي آغاز جنگ، دشوار‌تر است.
اين ملاحظات و برخي عوامل ديگر، موجب تأكيد بر اين درس تاريخي شده است كه؛ شايد آغاز جنگ، به دليل محاسبات ذهني آسان باشد، اما بدون ترديد پس از آشكارشدن ماهيت جنگ و هزينه‌هاي آن، در مقايسه با دستاوردها، پايان دادن به جنگ دشوار و موجب شكل‌گيري منطق جنگ طولاني و گسترده خواهد شد. بنابراين فهم عميق از ماهيت و پيامدهاي جنگ نقش اساسي در مديريت بازدارندگي و اجتناب از جنگ خواهد داشت، مگر آنكه پيامدهاي خسارت‌آميز اجتناب از جنگ، بيش از جنگ باشد.   با اين توضيح، براي تصميم‌گيري درباره آغاز جنگ، بايد به ماهيت و پيامدهاي آن انديشيد. هم‌اكنون در صورت‌بندي تجربه جنگ با عراق، به‌جاي تمركز بر شكسته شدن قدرت بازدارندگي و غافلگيري نيروهاي مسلح ايران و تأثير آن در حمله نظامي عراق به ايران، بر اقدامات عراق براي زمينه‌سازي جنگ تمركز شده است. بي‌توجهي به اين درس راهبردي از تاريخ جنگ، با وجود تلاش براي ايجاد قدرت بازدارندگي، مانع از ادراك و اهميت «حفظ قدرت بازدارندگي» شده است. در عين حال حفظ قدرت بازدارندگي و ارتقاء آن، با تصاعد بحران همراه است كه خطر شكسته شدن بازدارندگي را به‌دنبال خواهد داشت و بايد براي مواجهه با آن آماده بود.