عام‌گرايي آواز بر تارك حنجره‌ طلايي

«من كه مي‌دانم شبي عمرم به پايان مي‌رسد/ نوبت خاموشي من سهل و آسان مي‌رسد/ من كه مي‌دانم كه تا سرگرم بزم هستي‌ام/ مرگ ويرانگر چه بي‌رحم و شتابان مي‌رسد/ پس چرا عاشق نباشم» (از متن ترانه «فرياد عاشق») 
استاد گلپا اداي دين خود به آواز و هنر موسيقي را به كمال و زيبايي به پايان رساند. او تلفيق شعر و موسيقي، اداي درست شعر و غزل، زيبايي‌شناسي آواز و تكنيك‌هاي تحرير و آواز را با حسي والا و عاشقانه و تبديل همه آنچه ذكر شد در كنار خلاقيت و نبوغ ذاتي با داشتن هديه الهي در حنجره‌اي طلايي در ستيغ آواز و چكاد هنر موسيقي اين خاك به كمال اجرا كرد. به قول استاد نورعلي برومند: «صدا صداي خدايي است و من صوت خدا را مي‌شنوم.»
استاد علي‌اكبر گلپايگاني به نور سفر كرد و صداي داوودي گلپا جاودان خواهد ماند. «او مي‌رود دامن‌كشان من زهر تنهايي نشان/ ديگر مپرس از من نشان، كز دل نشانم مي‌رود» (از متن ترانه «اي ساربان آهسته ران») 
قدم به قدم، آواز را به كمال در گلستان موسيقي طي نمود و بر چكاد آن قدم نهاد. صدايي مسيحايي كه از عمق وجود و قلبي عاشق تراوش مي‌كرد تا مردمان سرزمينش را اعم از كوچك و بزرگ عطر افشان و گلباران كند از منظر عام‌گرايي هنر چونان معجزه‌اي بود كه در تاريخ يك قرن موسيقي و هنر اين مرز و بوم بي‌نظير ولي افتاده‌حال و فروتن ره مي‌پيمود. استاد گلپا آوازخواني را قائم به ذات و با حالتي روايي ادغام و موسيقي آوازي روايت‌گونه از شعر و غزل پارسي را بديع و زيبا خلق كرد.


تا قبل از استاد بنان و گلپا، تقريبا همه آوازها در رديف خلاصه مي‌شد و نوازندگي نيز محصور به تكنوازي و بداهه‌پردازي بود. بزرگاني چون استادان بنان، گلپا، محجوبي و شهناز از اجراي صرف رديف پا را فراتر گذاشتند و با نگرشي معطوف به چارچوب‌هاي رديف و حفظ تمام و كمال آن آثاري بديع خلق كردند.
استاد گلپا خود، آوازش را رومانس مي‌ناميد. به نوعي روايتي آوازين و آهنگين از شعر و غزل در والاترين حالت روايي آواز با مضمون ازلي و ابدي از عشقي الهي به معشوق. آوازهايي كه خيلي زود و به معناي واقعي اقبالي خاص و عام يافت و توسط هر كوچك و بزرگي در كوي و برزن و با هر مشغله و شغلي زمزمه مي‌گرديد.
براي شنيدن مثنوي زيبايش در دستگاه شور و با مطلع «مست مستم ساقيا» هر آن كس كه راديو نداشت اقدام به خريد آن نمود و از هر جنس مردمي، همگان براي شنيدن آوازش جمع مي‌شدند. بايد اينجا تاكيد كرد كه آواز گلپا بود كه منجر به عام‌گرايي يا مردمي شدن موسيقي آوازي به‌طور اخص در اين سرزمين شد و حدود بيست سال اين مزيت ناب را در بر داشت و عطش شنيدن آثارش همواره در بين مردمان اين خاك جاري بود تا جايي كه استاد بديعي در اين باره فرمودند «صد سال ديگر مي‌فهمند كه گلپا چه كسي است» اينها همه بيانگر اين واقعيت و بيان اين معناست كه سبك و شيوه آوازي استاد گلپا در تاريخ معاصر ايران بديع و منحصر به فرد بوده است.
جوهره آواز چهار بزرگ استاد ايران، يعني استادان؛ بنان، گلپا، ايرج و شجريان بزرگ‌ترين تاثيرات را در بنيان و ساختار آوازي موسيقي ايران داشته است حال آنكه طي زمان، بيش از توجه به بيان عمق و حس آواز و تكنيك به مسائل روبنايي، ظاهري و تقليد صرف معطوف شده است، به ‌طوري كه عده‌اي قليل به بنان علاقه‌مندند و ديگران مشغول به بازخواني شيوه گلپا و ايرج و اكثريتي قريب به اتفاق در بند نقش شجريان. حال آنكه جوهره آواز اين چهار قله رفيع آواز هنوز درك نشده است چه رسد به نمايش آن در صدا و حنجره و آواز كه به منصه ظهور برسانند. 
از بين اين چهار تن، عام‌گرايي استاد گلپا در طول فعاليت هنر ايشان و با توجه به ناملايمات و جفاهايي كه بر وي از روي سهو يا عمد روا گرديد كاملا بارز و منحصر به فرد باقي مانده است و همه به آن واقفيم كه البته در اينجا اين موضوع را مورد بحث قرار نمي‌دهم، حتي بعد از ممنوع‌الكار شدن ايشان كه غم وجودش را گران و سوز قلبش را عاشقانه‌تر در آوازش نمايان گرداند، باز هم گلپا براي خاص و عام همان «گلپا» بود و ماند.
استاد گلپا هنرمندي بود كه وجود و قلبش را در آوازش چونان خطوط نرم و رنگين مينياتور مي‌توان ديد و چه بسا فقط اوست كه آواز و صدا را ديدني و شنيدني كرد.
آثار، گفتار، رفتار و حالات و منش انساني‌اش از سوي خاص و عام قدر ديد و بر صدر منسب گزيد. مردمي بودن استاد گلپا و هنرش، نه وجهي عام بلكه وجهي خاص از هنر هر هنرمند است كه هر كسي را دست يافتن بر اين مهم برنيايد و هم او افتخار رسيدن بر اين رفيع جايگاه را كسب نمود. استاد گلپا صداي رسا و حنجره پرعشق از نسل قبل و حال و بعد از خود بوده و خواهد ماند. هنرمندي خوش‌رو و با حنجره‌اي طلايي و حزني عاشقانه كه با استادي، تمام تكنيك‌هاي آوازي را در عنان و لگام حس و عشق، با تحريرهايي بي‌نظير و با نبوغي وصف ناشدني خلق مي‌نمود و با آواز و شعر و غزل پارسي، بهشتي مي‌آفريد. هم او بود كه به جسمِ آواز، جاني دوباره بخشيد و روح آواز را به سوي نور و روشني رهنمون كرد. بي‌ترديد صداي بهشتي استاد گلپا و تسلط روي شعر و درك معاني و استفاده آن با وسعت زياد حنجره‌اش وي را در غالب نامدارترين شناسنامه فرهنگي هنري معاصر ايران قرار داده است. استاد گلپا اسطوره‌اي است كه در زمان ما زيست و مانند بسياري از بزرگان تاريخ ايران، در حيات خود از دوست و دشمن جفا ديد ولي خم نشد و به پشتوانه عشق به مردمش و عشق مردمش به او، نشكست و پاك زيست و جاودانه شد. به قول استاد ايرج كه [با وامداري از بيتي از يك شعر] در رثاي استاد گلپا گفته‌اند: «اي خاك تيره دلبر ما را عزيز دار/ كين نور چشم ماست كه در بر گرفته‌اي» و حالا گلپا، روح آواز به بزم گلها در بهشت معبودش پيوست و آسماني شد.
٭مدرس و نوازنده موسیقی