استبداد موضع‌گيري

در دوره و زمانه‌اي زندگي مي‌كنيم كه اگر در قبال يك خبر يا رويداد موضع‌‌گيري نكنيد ممكن است كارتان به استنطاق و بازخواست و محاكمه در ملأعام بكشد.‌ اين يك پديده نسبتا نوظهور فرهنگي و اجتماعي است به نام «الزام اعلام موضع.» اين پديده خودش را در قالب سوال‌هايي با اين مضامين نشان مي‌دهد: «چرا چيزي درباره فلان موضوع نمي‌گويي؟» يا «چرا در فلان قضيه موضع خودت را مشخص نكردي؟» يا «چرا در فلان مورد مشابه سكوت كردي و در اين مورد اخير اعتراض كردي؟» و چرا ...
درباره اين پديده دو نكته وجود دارد كه به نظرم توجه به آنها ضروري است. 
نكته اول اينكه شهروندان عادي (يعني كساني كه منصب و مسووليتي ندارند) مختارند كه از حق اعلام موضع استفاده بكنند يا نكنند. يك مسوول نمي‌تواند در حوزه مسووليتش بي‌طرف باشد يا صاحب‌نظر نباشد. اما يك شهروند عادي مسووليتي براي اعلام موضع ندارد. اين از حقوق اوست كه در مواردي بي‌طرف باشد يا صاحب‌نظر نباشد. شهروندان عادي البته مسووليت‌هاي اخلاقي دارند. اما نمي‌شود كسي را به انجام‌ مسووليت‌هاي اخلاقي اجبار كرد. نمي‌شود كسي را مجبور كرد كه ايثارگر باشد يا به ديگري احسان كند. نمي‌شود كسي را مجبور كرد كه متواضع باشد يا شفقت بورزد. قانون با اجبار كار دارد ولي اخلاق فقط همراه با اختيار معنا پيدا مي‌كند. در نتيجه مي‌توان گفتار و رفتار شهروندان را داوري اخلاقي كرد اما اجبار نه. اينكه امروزه شهروندان هر كدام صفحه‌اي دارند و چيزي مي‌نويسند و منتشر مي‌كنند، الزامي براي اعلام موضع در همه جا و درباره همه‌چيز ايجاد نمي‌كند.
به نظرم الزام ديگران به اعلام موضع، كاري شبيه به تفتيش عقايد است. يك زماني در حكومت‌هاي قرون وسطاي مسيحي و دولت‌هاي كمونيستي و فاشيستي با تهديد و اعمال فشار و محروميت و حبس و شكنجه از مردم مي‌خواستند كه اعتقادات ديني يا گرايش‌هاي سياسي خود را فاش كنند و حالا اين اجبار به اعلام موضع، نوعي تفتيش عقايد است در شكلي جديد و از طريق فشار در شبكه‌هاي اجتماعي.


نكته دوم اينكه اجبار و الزام ديگران به اعلام موضع، همراه است با ايجاد دوگانه‌ حق و باطل. يعني يا بايد بگويي «من فلان كار را تاييد مي‌كنم» يا اينكه بگويي «آن را محكوم مي‌كنم». حالت سومي وجود ندارد. نمي‌شود بيايي وسط و بگويي «من نظري ندارم». يعني يا بايد با ما باشي يا بر ما. يا موافق مايي، يا مخالف ما. يا بر حقي (كه قاعدتاً ما برحقيم و اگر با ما باشي بر حقي) يا بر باطل. يا بايد همان چيزي كه ما مي‌نويسيم را بنويسي و همان هشتگي كه ما مي‌زنيم را بزني يا اينكه از نظر ما عضو جبهه مقابلي. راه سوم نداريم. در حالي كه اعلام موضع نكردن مي‌تواند به معني بي‌طرفي يا تعليق موقت راي باشد. يا ممكن است به معني اين باشد كه «نظري ندارم ... نمي‌دانم ... فعلا اطلاعاتم كافي نيست يا ...». اين حالات مختلف، اصلاً در دوگانه حق و باطل و در دوگانه حاصل از «الزام اعلام موضع» جايي ندارند. به نظرم اگر اين اجبار به اعلام موضع و دوگانه‌سازي حق و باطل درست است، پس كار آنهايي كه به تصور خود براي خاطر حق و حقيقت، ديگران را تحت زور و اجبار و فشار قرار مي‌دهند، چندان ايرادي ندارد.
گاهي وقت‌ها ما احساس مي‌كنيم بايد آدم‌هاي بيشتري را با خود همراه كنيم و اين را مثل يك رسالت بر دوش خود احساس مي‌كنيم، اسم آن را هم مي‌گذاريم روشنگري و آگاه‌سازي، اما غافليم از اينكه ممكن است كارمان به تفتيش عقايد نزديك شود و دوگانه حق و باطل برپا كند. اين درست است كه فضاي مجازي و شبكه‌هاي اجتماعي امكان اعلام موضع آني و نوعي كنش‌گري و اعتراض مدني را مهيا كرده اما هيچ اجبار و الزامي نبايد پشت اين كار وجود داشته باشد. اگر كسي فكر مي‌كند كه بايد در هر موضوع و موردي اعلام موضع كند به خودش مربوط است. اما آن كسي كه نه همه جا، بلكه در حد دانش و آگاهي خود حرف مي‌زند و راه درنگ و تامل و رفتار خردمندانه در پيش مي‌گيرد گناهي نكرده و از قضا خير عمومي در فاصله گرفتن از آتش تفتيش عقايد و دوگانه‌سازي حق و باطل است.