روزنامه خراسان
1402/09/04
آغاز دوران جدید کودکان ایران در «باغچه اطفال»
جواد نوائیان رودسری - تاریخ معمولاً واگویه روایت زندگی بزرگترهاست. کودکان به دلیل پیوستگی دوران عُمرشان به بلوغ و بزرگسالی، تاریخِ مستقلی ندارند و هم از آن رو که در تمام دوران کودکی، نه جایگاهی در تصمیمگیری پیدا میکنند و نه تأثیری بر روند حوادث و رویدادها دارند، همیشه نادیده گرفته یا فراموش میشوند. این وسط اما، نیازهای کودکی که باید در ظرفیت سنّی آنها دیدهشود، مهجور میماند و به همین دلیل، بزرگسالان این نیازها را از ورای احتیاجات بزرگسالی مینگرند و این، سرآغاز یک دهه غمناک است در عمر کودکانی که میخواهند کودکی کنند. تا حدود یک قرن قبل، آنچه فراروی دوران کودکی اطفال ایرانی قرار داشت، مکتبخانهای بود که تقریباً به صورت روزانه، اطفال باید شاهد فَلَک شدن همقطاران خود در آن میبودند. در آن تنگنای دهشتناک، باور بزرگترها این بود که طفل را جز به زور کتک نمیتوان تمشیت کرد. این رویه، حتی بعد از تأسیس مدارس نوین در دوره مشروطه نیز، کم و بیش دنبال شد و بزرگترها، باز هم دنیای کودکان را ندیده گرفتند. حال فکرش را بکنید اگر این کودک دچار معلولیتی میبود، کارش به کجا میکشید و آرزوی علمآموزیاش سر از کجا درمیآورد؟! درست در همان ایام ناامیدکننده بود که میرزا جبّار عسگرزاده وارد معرکه شد و کاری کرد کارستان. میرزا جبار که بعدها او را با نام «جبّار باغچهبان» شناختند، نخستین گامها را برای ایجاد فضایی کودکانه و تحول اساسی در شیوه تربیتی آموزش و پرورش فرزندان این سرزمین، محکم برداشت. بسیاری از ما فکر میکنیم که وی تنها بنیانگذار مدارس استثنایی و ناجی کودکان کر و لال از دنیای تاریک و پُرسکوت است؛ اما دایره افتخارات باغچهبان، بسیار وسیعتر از این حرفهاست. او علاوه بر تأسیس نخستین مدرسه استثنایی ایران برای ناشنوایان، بنیانگذار نخستین کودکستان و همچنین اولین ناشر و مؤلف کتاب کودک در تاریخ ایران است. جبار باغچهبان نخستین کسی در سرزمین ما بود که دنیای کودکی را جدی گرفت و با جدیّت به دنبال آباد کردن آن رفت. امروز، چهارم آذرماه، پنجاه و هفتمین سالروز درگذشت اوست و ما با یادکرد خدمات میرزاجبار در این نوشتار، در پی تکریم و گرامیداشت یاد وی هستیم؛ هر چند که این تکریم و گرامیداشت، مختصر است و شایسته خدمات بزرگ او نیست. آموزگار مدرسه دولتی مرند میرزاجبار عسگرزاده روز 19 اردیبهشت سال 1264، در شهر ایروان به دنیا آمد. نه اینکه فکر کنید اصالتاً ارمنی بود، نه! خودش در زندگینامهای خودنوشت آورده که پدربزرگش، از اهالی ارومیه بوده و برای یافتن شغل به ایروان رفته و در این شهر، به قنادی مشغول شدهاست. ماجرای بازگشت میرزاجبار و همسرش به سرزمین اجدادی، در 34 سالگی او رخ داد. جنگ جهانی اول تازه تمام شدهبود و حکومت تازهتأسیس شوروی بر افرادی مانند او که حاضر به تمکین در برابر کمونیستها نبودند، سخت میگرفت. این بود که میرزاجبار و همسرش، از طریق مرز جلفا به ایران بازگشتند. از آنجا که میرزا سواد فارسی و روسی داشت و در بیان و تدریس هم از استعداد فراوانی برخوردار بود، او را در شهر «مَرَند» به آموزگاری تنها مدرسه ابتدایی دولتی گماردند. میرزاجبار عسگرزاده، طی چند سال بعد به تدریس مشغول بود و در این مدت، توانست شیوههای آموزشی جدیدی ابداع کند. اما آنچه وی را آزار میداد، محرومیت اطفالی بود که به دلیل ناشنوایی، از موهبت داشتن سواد و دارا بودن بیان مناسب، محروم بودند. پیش از آن تلاشهایی برای تأسیس مدرسه مناسب این دسته از کودکان در ایران آغاز شده و یک آلمانی به نام «ارنست کریستوفل»، نخستینبار پنج دانشآموز ناشنوا را در تبریز، تحت آموزشهای ویژه قرار دادهبود. اما این فعالیتها مستمر نبودند و مجال تداوم پیدا نکردند. تأسیس کودکستان و مدرسه ناشنوایان میرزاجبار عسگرزاده، پیش از آنکه برای رفع نیاز اطفال ناشنوا گام مؤثری بردارد، تصمیم گرفت دستورالعمل مقاطع تحصیلی آموزش و پرورش را اصلاح کند. در آن زمان، کودکان پس از طی دوره دبستان، به دبیرستان میرفتند و بعد، اگر شانس میآوردند یا به خانوادهای متمکن وابسته بودند، وارد دارالفنون میشدند یا سر از کالجهای اروپا، قفقاز یا عثمانی در میآوردند. میرزاجبار برای نخستین بار یک مقطع جدید به دوران پیش از دبستان افزود، مقطعی که در آن اطفال باید ضمن بازی و حضور جدی در فضای کودکانه، مهارتهای نوینی را برای وارد شدن به دبستان و مدارج تحصیلی بعدی به دست میآوردند. به این ترتیب، حوالی سال 1303ش، در تبریز کودکستانی با نام «باغچه اطفال» (نامی برگرفته از کلمه «Kindergarten») تأسیس شد و چندی بعد، این نام چنان شهرت یافت که میرزاجبار عسگرزاده را با آن میشناختند و به وی «جبار باغچهبان» میگفتند. او بلافاصله بعد از تأسیس کودکستان، به فکر آموزش کودکان ناشنوا افتاد و در حالی که اصلاً تجربه ای در زمینه تدریس به این دسته از اطفال نداشت، کار خود را با آموزش سه دانشآموز آغاز کرد؛ کاری دشوار که باید با تکیه بر صبر، حوصله و ممارست به انجام میرسید. باغچهبان دریافت که در فرایند آموزش به اطفال ناشنوا، باید بر حس بینایی و لامسه آنها تکیه کند. اقدام او با مخالفت جدی رئیس اداره فرهنگ وقت در تبریز روبهرو شد. او هم مثل خیلیهای دیگر، اقدام باغچهبان را بیهوده و هدر دادن انرژی و منابع مالی میدانست؛ اما جبار باغچهبان جایی در کنار باغچه اطفال، در ساختمانی موسوم به «عمارت انجمن»، سنگ بنای نخستین مدرسه ناشنوایان را گذاشت تا به این طریق، راهی را به سوی آینده، برای اطفال مرحوم از نعمت شنوایی باز کند. اقدام او باعث شد که نور امید بر دل بخشی از جمعیت اطفال ایرانی بتابد. اختراعات میرزاجبار با آغاز به کار مدرسه ناشنوایان، جبار باغچهبان تمام وقت خود را به تکمیل و ارتقای شرایط تحصیل اطفال ناشنوا اختصاص داد و در این زمینه دست به ابداعاتی هم زد. مثلاً روشی را برای تدریس به ناشنوایان اختراع کرد که به «روش شفاهی آموزش الفبا» مشهور شد. او این شیوه را در «آموزش ذهنی ریاضیات» هم به کار برد و با ساختن ساز و کاری بهنام «گاهنجار» به آموزش مفهوم پستی و بلندی در نقشههای جغرافیایی برای کودکان ناشنوا پرداخت. علاوه بر اینها، او در سال 1312ش دست به اختراع نوعی گوشی تلفن برای ناشنوایان زد. در این گوشی که همه آن را با عنوان «گوشی استخوانی» میشناختند، فرد ناشنوا میتوانست با به دندان گرفتن میله متصل به دستگاه تولید ارتعاش و حس ارتعاشات انتقال یافته از دستگاه به استخوان فک خودش، کلمات را درک کند و مفهوم جملاتی را که ادا میشود، دریابد. خدمات جبار باغچهبان به کودکان ناشنوا، به تدریج فراگیر شد و در سراسر ایران مورد توجه قرار گرفت. با اینحال، ظرفیت فکری و عملی او، به فعالیت برای نجات کودکان ناشنوا از برزخ سکوت، محدود نمیشد. خدمات آموزشی و تربیتی گفتیم که جبار باغچهبان، اهتمام فراوانی به ایجاد شیوههای نوین آموزشی داشت. او که داستان را یکی از بهترین ابزارها برای تربیت ذهنی اطفال میدانست، برای نخستینبار در تاریخ ایران و با وجود همه سختیها و دشواریها، دست به انتشار کتاب کودک زد. اولین اثر جبار باغچهبان با عنوان «بابا برفی» سخت مورد توجه مردم قرار گرفت؛ آنگونه که چند سال بعد، در شورای جهانی کتاب کودک، به عنوان اثر برگزیده انتخاب و بارها تجدید چاپ شد. علاوه بر اینها، جبار باغچهبان نویسنده قابلی در نگارش روایتهای طنزآلود بود و در زمان حضور در قفقاز، مدتها برای مجله «ملانصرالدین» به مدیریت «میرزاجلیل محمدقلیزاده» داستان و گزارشهای طنزآلود نوشت و حتی خودش، مجله طنزی به نام «لکلک» منتشر کرد. او تا پایان عمر، دهها عنوان کتاب داستان برای کودکان به رشته تحریر درآورد و به زیور طبع آراست. میرزاجبار عسگرزاده یا «جبار باغچهبان»، سرانجام در چهارم آذرماه سال 1345 دار فانی را وداع گفت و در خانهای واقع در «چشمهعلی» شهر ری به خاک سپرده شد؛ روحش شاد.
سایر اخبار این روزنامه
جدال جهرمی ها بر سر«داروغه ناتینگهام»!
آغاز دوران جدید کودکان ایران در «باغچه اطفال»
آسیب می بینیم تا مردم آسیب نبینند
عملیات دلهره آور در هتل آپارتمان!
خطر تصمیمات ناقص درباره صندوق های بازنشستگی
حساب و کتاب مالیات حقوق بگیران در لایحه 1403
رایزنی برای تضمین آتشبس
استدلال های مخالفان افزایش سن بازنشستگی
غلبه «فردوسی» بر «لنین» در تاجیکستان
بازگشت فلسطینی ها؛حیرت صهیونیست ها