تقسیم تاریخ ایران به قبل و بعد از جنگ هشت ساله
درباره سالهای دفاعمقدس، کتابها، مقالات و آثار فراوانی ارائه شده است. اخیرا اما دکتر پدرام جوادزاده، یادداشتی نوشته است که تلاش کرده نوعی نگاه تاریخی نیز به هویت شیعی ایرانیان در این میان داشته باشد. در ادامه، بخشهایی از این یادداشت را که در سایت «مشرق» منتشر شده، انتخاب کردهایم که میخوانید.
ایران؛ خاستگاه اصلی تشیع
از منظر فرهنگی، هویت جمعی ایرانیان در دوران اسلامی پیوسته با یک مفهوم همنشین بوده و آن، تنهایی است. این امر بهخصوص در تحولات پنج قرن اخیر عمیقا قابل مشاهده است. شاید در هر نوع از تقسیمبندی هویتی ما ایرانیان را همیشه جزئی از جهان اسلام قرار داده باشند، اما در عین عضویت در جامعه اسلامی ما نوعی از تنهایی جمعی را تجربه کردهایم. این امر خاستگاههای مختلفی داشته است. شاید یکی از مهمترین دلایل آن را باید در روند باورمندی به تشیع و سیر تحول و تطور طی شده توسط ما در این حوزه جستوجو کنیم. عمیقا معتقدم خاستگاه اصلی تشیع، جامعه ایرانی است. تشیع و فهم و کشف و درک آن در بستر فرهنگی ایرانیان بروز و ظهور پیدا کرده و این امر همانقدر که به دستیابی ما ایرانیها به نوعی از هویت یا حتی عصبیت جمعی منتهی شده، سطوحی از انزوا را برای ما ایجاد کرده است. از یک طرف ما پیوسته رافضی و کافر خطاب شدهایم و از طرف دیگر پیوسته بر محتوای باورمندی بر آرمانهای تشیع افزودهایم.
ایرانی مسلمان، هویتی مستقل بین مسلمانان
در نتیجه ما هرچند خودمان را مسلمان درک کردهایم یعنی به خدا، کتاب مقدس و پیامبر اسلام عمیقا و با جان و دل باور داشتهایم، اما فهم متفاوتمان نسبت به اکثریت جامعه اسلامی (اهل سنت) همیشه نوعی از تمایز را بین ما و مسلمانان دیگر ایجاد کرده است. ما همیشه در اقلیت جهان اسلام بودهایم. در کنار اینها نباید از زبان فارسی به راحتی گذشت. زبان فارسی بهعنوان قله رفیع هنر ایران، در جامعه عمیقا متکثر ما از منظر فرهنگی، در یک سیر پیوسته تاریخی هم در معنای کهناش زنده مانده، هم با اقتضائات مذهبی ما در دوران اسلامی عمیقا خو گرفته، هم همه خرده گروههای قومی و اجتماعی ما را گرد معنایی مشترک نگه داشته، هم وسیله ارتباطی بین همه آنان در جغرافیایی بوده که هرچند دائما کوچک و بزرگ شده اما هیچگاه از بین نرفته است! (درواقع) ما ایرانی هستیم، مسلمانیم، در غرب آسیا هستیم، هزاران اشتراک با همسایگان امروزی که عموما روزگاری بخشی از ما بودهاند داریم، اما در نهایت هویت جمعیمان، نه از منظر اسلامی با اکثریت جمعیتی مسلمان، یکی است و نه از منظر زبانی و تصور جمعی با همسایگانمان یکی خواهد بود..
دست آلوده پهلوی در کشتن مردم
بهخصوص از انتهای دوران صفوی تا جنگ ایران و عراق (احتمالا منهای دوران کوتاه نادر) عنصر دیگری هم در هویت جمعی ما ایجاد کرده است؛ ما چند صد سال ملتی شکست خورده بودهایم! ایرانیان برای دورانی طولانی، پیوسته در جنگها شکست خوردهاند، خاک دادهاند و دوباره شکست خوردهاند... بهرغم همه رشادتهایی که (بهخصوص با محوریت مردم تبریز در تقابل با روسیه آن دوران) انجام دادیم چنان پشت هم شکست خوردیم که هویت جمعیمان با شکست همنشین شد. تیر آخر قاجار با قحطی ایجادشده توسط انگلیسیها و همراهی حکام قاجاری بر پیکره نحیف ایران آن روزگار زده شد. نیمی از جمعیت ایران یعنی چیزی در حدود 9 میلیون نفر توسط انگلیسیها و آن هم از گرسنگی کشته شدند. احتمالا اگر بلژیکیها نبودند و بیست میلیون نفر در آفریقا را نمیکشتند، بزرگترین نسلکُشی دوران معاصر جهان در ایران اتفاق افتاده بود. وضعیت در دوران پهلوی حتی دراماتیکتر از دوران قاجار است. دولتی بیگانه، شاه سر کار میآورد و شاه از سر کار برمیدارد. حکومتی که تا خرخره با کشتن مردم کشورش عجین است، در عرض دو ساعت سقوط کرده و در مقابل نیروی خارجی از شمال و جنوب تسخیر میشود. ما باز هم شکست میخوریم، فتح میشویم، اشغال میشویم و دوباره روحیه شکست در روح جامعه ایرانی رسوخ میکند.
بعد از چند قرن شکست نخوردیم...
اما ققنوس جامعه ایران در شرایطی با انقلاب بیدار میشود... (اما) جنگ تحمیلی به ایران در بینظمی ایجادشده توسط انقلاب اتفاق میافتد. از دلایل شروعش گذر خواهم کرد چون مسئله این مقاله نیست. جنگ ذاتا پدیدهای دهشتناک و دلیل نابودی زیرساختها، مرگ غیرنظامیان و کشتار نظامیان میشود، اما ماحصل جنگ برای ما چه بود؟ برخی مغرضانه نتایج جنگ را برای ما در نابودی شهرها یا شهادت حدود سیصد هزار انسان ایرانی یا حتی فروپاشی اقتصاد، بیان میکنند. من تمام تلخیهای جنگ را که بدیهیأت غیرقابل کتمان است، میپذیرم اما بازهم نکتهای در نتایج جنگ مغفول مانده است. ما بعد از چند قرن برای نخستین بار در یک جنگ شکست نمیخوریم، ما برای نخستین بار بعد از چند قرن تکهای از خاکمان را از دست نمیدهیم و ما این بار میتوانیم! به این خطوط میتوان برچسب شعارزدگی چسباند، اما باورم این است که تاریخ ایران حداقل در دوران اسلامی به قبل و بعد از جنگ هشت ساله تقسیم میشود. هویت انسان ایرانی در جنگ تحمیلی تغییر میکند. در هویت شکستخورده تنهای ما تغییری ایجاد میشود. ما دیگر شکستخورده نیستیم، اما هنوز تنهاییم. آنچه بعدها در سیاست خارجی ما محور مقاومت نام گرفت و غربیها هلال شیعی خطابش کردند، دقیقا از همین نقطه آغاز میشود. ما شکستخوردگان عالم را گرد یک معنا به نام ایران جمع میکنیم. در عراق شکستخورده و نابودشده توسط آمریکا که در همین لحظه یک نظم بسیار لرزان درونش وجود دارد ما درون بخشی از جامعه عراقی، میتوانیم را ایجاد کردهایم. در لبنان برآمده از نابودی جنگ داخلی، ما میتوانیم را ایجاد کردهایم. ما حتی در سوریه این کار را انجام دادهایم.
حماس، مقاومتی در ادامه استقامت ایران
جنگ 6 روزه در هویت اعراب همان کاری را کرد که جنگ 30ساله روسیه با ما انجام داده بود. شکست اعراب، فروپاشی رؤیای جهان عرب را رقم زد. کشورهای عربی تکبهتک به مستعمراتی بدون پرچم تبدیل شدند و رؤیای آزادسازی فلسطین فراموش شد. حرکت به سمت سازش و بهاصطلاح آمریکاییها، عادیسازی روابط سیاسی کشورهای عربی با اسرائیل محصول باور به شکست در بین ملل عربی بود. با وجود برخی از تصمیمهای غلط در دو دهه اخیر و با عنایت به برخی از تفاوتهای جدی بین اِخوانیها و شیعیان، حماس در نهایت احتمالا تنها تشکل غیرشیعی جهان عرب است که در ادامه محور مقاومت ایجادشده توسط ایران، قرار گرفته و برای نخستین بار پس از جنگهای 6 روزه در جهان عرب از دفاع به حمله تغییر موضع داده است.
اثبات وجود کشور قدرتمند شیعی
آنچه مراد خطوط بالاست، این است که از منظر هویتی ما نهتنها هویت شکستخورده و تنهای ایرانی را ذاتا به هویت جهانشمول آفندی تبدیل کردهایم، نهتنها توانستهایم باور به این تغییر را در میان جمعیت شیعیان جهان ایجاد کنیم، بلکه در نقطهای ایستادهایم که اشاعه این هویت جدید را در گرد عالم امکانپذیر کردهایم. این امر نه معنای ندیدن کاستیها، ناکارآمدیها و مشکلات ریز و درشتی است که ایران با آنها مواجه است. نه بهمعنای ندیدن اشتباهاتی است که پیوسته انجام میدهیم و نه بهمعنای عدمدرک مشکلات بسیار جدی فرهنگی است که جامعه ما با آن مواجه است... بلکه بهمعنای فهمیدن این امر بسیار حیاتی است که ما در مقابل مشکلات، ظرفیتهای بالایی ایجاد کردهایم و در مقابل ریزشها، رویشهای قابل توجهی داشتهایم. هر نوع تحلیل درست از وضعیت کنونی تنها در حالتی روی میدهد که همه این مجموعه را کنار هم درک کرده باشیم.