چه‌چیزی برای مردم باقی مانده که در انتخابات شرکت کنند؟!

پرسشی را که در عنوان این یادداشت آمده، آقای عباس عبدی بار‌ها مطرح کرده و اخیراً در یادداشتی با عنوان «هیچی ندارید!» دوباره به آن پرداخته است. او که دو سال پیش نیز فرصت مناظره با یکی از هوچیگران را مغتنم شمرد و همین پرسش را آنجا نیز مطرح کرد و طبیعتاً جوابی نشنید، دوباره با اطمینان‌خاطر یادآوری می‌کند که در آن مناظره از او پرسیده است «بگوید چه ایده‌ای برای مردم دارند که وضع‌شان بهتر شود. هیچی ندارید، هیچی!» و ادامه داده «پس از گذشت ۳۰ ماه از آن تاریخ، همه می‌بینند که به معنای واقعی هیچی در چنته نبوده است.»
اگر همه آنچه را که نویسنده عامل رویگردانی مردم از انتخابات می‌داند، بپذیریم، یعنی بی‌ثباتی اقتصادی و فقدان ساختار دموکراتیک در برگزاری انتخابات و اینکه حامیان نظام بدون برنامه و رویکردی سازنده دوباره عزم انتخابات کرده‌اند، باز به‌نظر می‌رسد چیز‌های دیگری باقی می‌ماند که یک انتخابات را بامعنا کند ولی نویسنده به آن‌ها توجه نمی‌کند، چون او و بسا همفکران اصلاح‌طلبش رویکردی غیرسازنده و لجوجانه به سرنوشت کشور و انتخابات دارند.
یکی از آن چیز‌ها اهمیت «انتخابات به‌ماهو انتخابات» است، حتی اگر نواقص خود انتخابات و نواقص احزاب و نامزد‌های شرکت‌کننده فراوان باشد. چنانکه حتی در دموکراسی‌های مدعی نیز ادعای بی‌نقص و کامل‌برگزارکردن انتخابات ملی و بی‌نقص بودن نامزد‌ها را ندارند ولی این را دلیلی و بهانه‌ای برای کنارگذاشتن آن نمی‌کنند. مورد معروف آن در امریکا نیاز به توضیح اضافی ندارد. در ایران بسا کسان که رویکردی تندتر دارند و هیچ‌چیز نظام را قبول ندارند، اما چون بهترین راه اصلاح‌گری را احترام به قانون و از طریق همان انتخابات ناقص می‌دانند، در فصول انتخابات در آن شرکت می‌کنند و رأی سالم در صندوق می‌اندازند. حتی به کسی که فقط تعلق ناچیزی به او حس می‌کنند، رأی می‌دهند. شخصاً اساتید برجسته‌ای را در دانشگاه می‌شناسم که فقط به همین دلیل عقلی که «راه اعتراض به انتخابات از خارج انتخابات نمی‌گذرد»، سال‌هاست در انتخابات شرکت می‌کنند و با اینکه نامزد مطلوب و مقبولی ندارند، رأی سالم می‌دهند.
فرض کنیم نویسنده مذکور حتی استدلال فوق را قبول ندارد. باز «چیز» دیگری برای شرکت در انتخابات باقی می‌ماند: «در انتخابات شرکت کنید و مشارکت را به بالاترین حد برسانید تا اصلاح‌طلبان پیروز انتخابات شوند و تغییر ایجاد کنند!»


تحلیلگران اصلاح‌طلب معتقدند اگر مشارکت بالا باشد، اصلاح‌طلبان پیروز می‌شوند و شورای نگهبان با علم به این موضوع، نامزد‌های اصلی آنان را رد می‌کند، تا مردم با انتخابات قهر کنند و نامزد غیراصلاح‌طلب پیروز شود. اولاً اگر شورای نگهبان به این مهندسی قائل بود و چنین نیتی را در سر داشت، دولت‌های ۳۰ سال از سال‌های انقلاب به اصلاح‌طلبان نمی‌رسید. درثانی اصلاح‌طلبان در انتخابات ۱۴۰۰ نامزد مشخص داشتند و خود خاتمی در حمایت از او وارد شد و حتی برخی اصلاح‌طلبان ساختاری هم که برخلاف اصلاح‌طلبان نهادی، انتخابات‌ها را تحریم می‌کنند، در آن مقطع سکوت کردند و روزنامه‌های معروف اصلاح‌طلبی پشت سر آن نامزد درآمدند. پس مسئله فقط «تأیید صلاحیت‌ها و داشتن نامزد توانایی که بتواند تغییر ایجاد کند» نیست. خود آقای عبدی دست‌کم در دو جای دیگر به این نکته پرداخته که در کنار هم قراردادن آن‌ها نتیجه‌ای غیر از ادعای اخیر او دارد یا بهتر است بگوییم غیرسازنده‌بودن ایده‌های او را نشان می‌دهد. او چندسال پیش به بی‌بی‌سی‌فارسی گفت «مشارکت مردم تحت‌تأثیر تعداد و تنوع نامزد‌ها نیست و عملکردهاست که موجب کاهش میزان میل به مشارکت شده است» و اخیراً به روزنامه شرق می‌گوید: «آنچه موجب می‌شود مردم به اصلاح‌طلبان توجه نکنند، این است که حرف آن‌ها مابه‌ازای عینی ندارد- برخلاف ۹۶ که وعده حذف تحریم‌ها را دادند- و اگر می‌بینیم سیاست‌های اصلاح‌طلبان به بن‌بست رسیده یک دلیلش این است که مردم به نوستالژی‌ها رجوع می‌کنند و، چون این اصلاح‌طلبان بودند که در اصل انقلاب و در اشغال سفارت و حتی جنگ حضور داشتند، این نوستالژی مشکل اصلاح‌طلبان می‌شود.»
اگر در یک صورت‌بندی ساده این دو ادعای ایشان را کنار هم بگذاریم، نتیجه این می‌شود که مشارکت پایین ربطی به تنوع و تعداد نامزد‌ها ندارد و مردم نیز که امید تغییر به اصلاح‌طلبان بسته بودند، دیگر به آنان اعتماد ندارند. پس اصلاح‌طلبان هم که بدنه اصلی انقلاب اول و انقلاب دوم و جنگ و ۳۰ سال دولتمداری بوده‌اند، «هیچی ندارند» و در‌این باره فرقی بین اصولگرا و اصلاح‌طلب نیست. مجموع ایده‌های آقای عبدی به چنین حسن‌ختامی می‌رسد که همه ناتوان و خراب و بی‌فایده‌اند، پس چیزی برای مردم باقی نمانده است! اما یک مدعی اصلاح اجتماعی و علاقه‌مند به سرنوشت ملی باید به‌گونه دیگری فکر و عمل کند که دریچه‌ها و راه‌ها را باز بگذارد نه اینکه یکسره منفی‌بافی و مسدودسازی کند، مگر اینکه نداشتن مسئولیت اجتماعی و ملی خیال او را برای نظریه‌پردازی بدون توجه به فایده‌های عملی آن راحت کرده باشد. در این صورت سراغ جمع‌آوری شواهدی در اثبات نظریه‌اش می‌رود و ناخواسته آنچه را که در ظاهر ادعا می‌کند و غصه‌اش را می‌خورد یعنی «بی‌انگیزگی مردم برای شرکت در انتخابات»، همان چیزی می‌شود که مشتاقانه انتظارش را می‌کشد!  سردبیر