روزنامه اعتماد
1402/09/08
سربازهاي به جا مانده از يك جنگ بزرگ
بيشتر از 40 بار تصميم گرفته بودم ملودياش را عوض كنم و يادم رفته بود. تازه وقتي صداي تيز و خشن آلارم سر ساعت هفت و نيم صبح بلند شد، دوباره يادم افتاد. مثل فشنگ از جا پريدم اما هنوز تركشهاي صدا به بقيه نخورده بود. همه خواب بودند. وجب به وجب خانه با جسم خسته و خوابآلود اقوامي كه از راههاي دور و نزديك خود را به خانه ما رسانده بودند تا تعطيلات را در آب و هواي شمال خوش بگذرانند، فرش شده بود. پاورچين پاورچين خود را به جالباسي ته اتاق رساندم. بيسر و صدا شلوار و كاپشن ورزشيام را پوشيدم و به بهانه اينكه مقداري از كالري شبنشيني شب قبل را بسوزانم زدم بيرون. باران پودري ميباريد. از آن بارانهايي كه 3-2 روز تمام بيوقفه ميبارد. هواي خنك از روزنههاي كاپشن عبور ميكرد و به پوست تنم ميخورد. در خيابان پرنده پر نميزد. چند قدمي جلوتر كه رفتم، برگشتم و با دوربين موبايل چند تا عكس از نماي خانه گرفتم. خانه پدري با سقفهاي مورب چوبي، نمايي از سنگهاي سفيد 5 سانتي و گلهاي كاغذي بنفش و ياسهاي سفيدي كه از سر و كول ديوار خانه بالا رفته بودند، در كنار رديفي از آپارتمانهاي قد و نيم قد آرام ايستاده بود. مثل تنها سرباز به جا مانده از يك جنگ بزرگ. راه افتادم دركوچه پسكوچههاي محله. در هر كوچه بيشتر از 3-2 خانه قديمي نمانده بود. همه آپارتمان شده بودند. كمِكم 5 طبقه. خيالم پرواز كرد به روزهايي كه در اين كوچهها بازي ميكرديم. هر كوچه براي خودش يك تيم فوتبال داشت. گهگاهي یكي كه از بقيه 4-3 سال بزرگتر باشد و حرفش برو داشته باشد، پا پيش ميگذاشت و از تيمها پول جمع ميكرد و ميشد «كاپ گذار». مسابقاتي برگزار ميكرد و با آن پول جمع شده جوايزي ميداد. به بهانه اين مسابقات تمام كوچه پسكوچههاي محله و خانههايش را ميشناختيم. آن موقع خانهها هر كدام شكل خاص خودشان را داشتند و داستان خودشان را. خانه «محمودي» از دمِ در 12 تا پله ميخورد و ميرفت پايين توي حياطي با يك حوض بزرگ در وسط. ارتفاع ديوار از سمت داخل زياد بود. قهرمان داستان كسي بود كه در نبود صاحبخانه، بتواند از ديوار بالا برود و توپهايي را كه طي چند روز در خانه افتاده بود، نجات بدهد. خانه «رمضاني» از آن خانههاي رازآميز بود و محل وقوع داستانهاي جن و پري. كمتر كسي جرات ميكرد به آن پا بگذارد. خانه «مناني» پُر از درختهاي ميوه بود. آلبالو و آلوچه و ازگيل. جان ميداد براي ميوه چيدنهاي يواشكي از شاخههايي كه سرشان را از خانه بيرون آورده بودند. در همين فكر و خيالها بودم و به آپارتمانهاي محله نگاه ميكردم. انگار از روي دست هم ساخته شده باشند. با خودم گفتم: «خلاصه داستان همشون اينه: يه روز بسازبفروشي زنگِ خونه رو زده و پيشنهاد داده كه اگه خونه رو بِدن بكوبن و دوباره بسازن، 3-2 واحدِ آپارتماني شيك گيرشون مياد». پيادهرويام را كنسل كردم و زير يك درخت نارنج لب جدول پيادهرو نشستم. درِ يكي از خانههاي قديمي كه هنوز در برابر سيل ويرانگر بسازبفروشها مقاومت كرده بود، باز شد و خروسي پريد بيرون. پشت سرش پيرمردي عصا به دست از خانه خارج شد و چشمش به من افتاد. از ديدنم آن وقتِ صبحِ يك روز تعطيل، تعجب كرد. من را نشناخت. اما من او را شناختم. آقاي صادقي بود. بلند شدم و سلام كردم. خودم را معرفي كردم و گفتم پسر فلاني هستم. به جا نياورد. برايش تعريف كردم كه تقريبا 30سال پيش يك روز جمعه، گروهي از تلويزيون براي فيلمبرداري به محله ما آمده بودند و كارگردان برنامه از ما خواست با توپ شيشههاي راهپله خانهاش را بشكنيم و ما هم شكستيم و فرار كرديم. كارگردان گفته بود براي برنامهاش به اين صحنه نياز دارد و اطمينان داده بود كه خسارتش را ميدهد و رضايت صاحبخانه را به دست ميآورد. از او عذرخواهي كردم و گفتم كه از ديدنش خيلي خوشحال شدم. آقاي صادقي آهی كشيد و بدون اينكه نگاهم كند، گفت: «كاش مثل شماها بازم تو اين كوچهها بود».
سایر اخبار این روزنامه
موضع روشن وزارت کشور
حضور حسن روحاني و ابراهيم رييسي ميتواند موجب رونق انتخابات شود
نتایج گفتوگو براي بازانديشي در امر آموزش و پرورش
سكوت درباره عملكرد بودجهاي پيشگيري از آسيبهاي اجتماعي
سياست يك بام و دو هواي دولت در خصوص كنسرتها
چند صدايي خاورميانه درباره فلسطين
دانشگاه دنبالهروي روشنفكري
نيروي دريايي ارتش ظرفيت بزرگ نظام وكشور است
اولين انتشار نظرسنجي انتخاباتي
آيا كسي هست كه انديشه كند؟
در پاسداشت نهادهاي مدني و رسانههاي مستقل
روايتي از مسائل آموزش و پرورش ايران
هتل ولنجك و لزوم قانون حريم گسلهاي فعال
حمايت از روزنامهنگاران قرباني در غزه
دنياي بعد از تنش از منظر اقتصادي و سياسي ؟
سربازهاي به جا مانده از يك جنگ بزرگ
مصلحت نظام يعني عدالت يعني دفاع از مظلوم
انريكو فرمي و بمب اتمي
اولين انتشار نظرسنجي انتخاباتي
آيا كسي هست كه انديشه كند؟
در پاسداشت نهادهاي مدني و رسانههاي مستقل
هتل ولنجك و لزوم قانون حريم گسلهاي فعال
دنياي بعد از تنش از منظر اقتصادي و سياسي ؟