مصلحت نظام يعني عدالت يعني دفاع از مظلوم

لقمان مداين
مصلحت فيلمي ساده است، اما پر مفهوم، مي‌خواهد شخصيت پرقدرت انقلاب را كه مظهر عدالت است و لباس اسلام به‌تن دارد همچون حضرت امير (ع) به پاي ميز محاكمه بكشاند تا در برابر قانون پاسخگو باشد كه بگويد مبادا مقامات بالادستي خود را از قانون فراتر بدانند و كسي نتواند از آنان به نزد عدالتخانه شكايت برد، آمده تا با الگوگيري از علي(ع) در برابر قاضي فاسد بايستد و در جايگاه متهم، از حق شاكي دفاع كند، آمده تا نشان دهد چگونه در قوه عدليه فساد ريشه مي‌كند، آمده نور در پستوهاي تاريك بيندازد و بگويد انقلابي‌ترين افراد نيز مي‌توانند دچار انحراف فكري شده و به روحيه تماميت‌خواهي برسند، آمده تا بگويد مي‌شود زير بيرق انقلاب روي ساواك شاه را سفيد كرد، آمده تا فرياد بزند چه چيزي ميان مردم با روحانيت و برخي انقلابيون فاصله انداخته و چگونه ميان‌شان نفرت شعله‌ور شده، آمده دست بگذارد زير پونزي كه هيچ مقامي نمي‌خواهد آن را ببيند تا بگويد چگونه محبوب‌ترين شخصيت‌هاي انقلاب تخريب مي‌شوند، چگونه انقلابيون پاكدست، پرچم اصلاحات را در دست مي‌گيرند و صف خود را جدا مي‌كنند و با پرداخت هزينه‌اي گزاف جلوي انحراف مي‌ايستند. آمده نهيب بزند به كساني كه يك تجمع ساده را با تندروي و تك صدايي تبديل به يك معضل خونين مي‌كنند، آمده تا گله كند از كساني كه براي پاك كردن صورت مساله و جبران قصور خود حاضرند افراد بي‌گناه را به جاي ديگري مجازات كنند، آمده تا بگويد مي‌شود گواهي فوت غيرواقعي از يك رده رسمي تهيه كرد تا علت مرگ فاش نشود و بگويد حتي كساني كه اين انقلاب را قبول ندارند و فرزندشان قرباني شده، در برابر قانون حق و حقوق كامل دارند كه بايد به آن رسيدگي شود نه اينكه با انگ ضد انقلاب آنان را از حقوق شهروندي محروم سازند.
فيلم را ساده نمي‌بينم، با آنكه محصول سال نود و نه است، اما نسخه‌اي كه نويسنده با خردمندي خود ارايه مي‌دهد تا ابد راهگشاست، عدالت، عنصري كه ريشه تبعيض را خشك مي‌كند و فساد را ريشه‌كن، همان چيزي كه سنگ را روي سنگ بند مي‌كند و باعث تحكيم ريشه‌هاي انقلاب مي‌شود، هماني كه هر ديكتاتوري را مي‌ترساند تا در برابر ملت خود دچار آقاپنداري نشود يعني همان ديالوگ فيلم كه مي‌گويد: (كي اين آقايي رو بهت داده؟ انقلاب! ميخواي آقاييت بمونه انقلاب رو محكم نگه دار...) و در نهايت ثبت مي‌كند كه سرمايه انقلاب شخصيت‌هايش نيستند، بلكه آرمان‌هاي محقق شده آن مي‌تواند باشد يعني چيزي شبيه عدالت كه در ديالوگ برتر خود مي‌گويد: «مصلحت نظام يعني عدالت يعني دفاع از مظلوم».
نقش‌آفريني بازيگران كامل و دقيق بود، از كودك تا قهرمان و ضد قهرمان و داناي كل همه عميق و پرمفهوم بودند، انقباض جسماني و صلبيت در كلام نداشتند، صدا و بدن هماهنگ با متن بود، تاثير صداقت در كلام‌شان نمود داشت، آواي درستي داشتند، ميميك صورت‌شان مكمل اكت بود، به خوبي از اعمال پيچيده مثل سيگار كشيدن براي بروز شخصيت استفاده كرده بودند، اسير الگوهاي مكرر نبودند و توانسته بودند نقش را شخصي كنند.
سراغ تعليق برويم، آيا چيزي شما را غافلگير مي‌كند؟ خير! ضربان فيلم بالاست، سرعت و ريتمي عالي دارد، اتمسفر فيلم با هنرنمايي درخشان قهرمان و ضد قهرمان شما را آنقدر درگير مي‌كند كه متوجه نمي‌شويد همه ‌چيز قابل حدس است، از همان ابتدا كه پدر سعي مي‌كند جلوي رفتن فرزندش به تظاهرات را بگيرد، متوجه مي‌شويم كه يك مشكل بزرگ در كمين است، از لابه‌لاي ديالوگ‌هاي روضه به خوب بودن مشكاتيان پي مي‌بريم و از حكم نهايي پسر مشكاتيان متوجه پايان‌بندي آن مي‌شويم.


ميزانسن فيلم توانسته با مطالعه بر آداب و رسوم ابتداي انقلاب، محيط خيابان، دادگاه، كميته، خودرو و منزل يك فرد روحاني را به خوبي ترسيم كند، پوشش افراد از قاضي، بازپرس، روحاني تا بانوان مذهبي، تيم‌هاي عملياتي، كودكان و سمپات‌هاي گروهكي نيز به درستي انتخاب شده است، از روانشناسي رنگ بهره برده، آيت‌الله مشكاتيان را با عباي سبز زيتوني رنگ مي‌بينيم كه پيام‌آور دو ويژگي در او است؛ نخست قدرت شخصيت در تحمل مشكلات، مانند وقتي كه زير تمام فشارها فرزند آيت‌الله خانزاده را محاكمه مي‌كند يا وقتي كه فرزند خودش را پاي چوبه ‌دار مي‌برد و مي‌شكند، اما در برابر فشار خانواده خودش تسليم نمي‌شود و بيانگر خصلت ديگري از احساس‌هاي ناكامي و آسيبي كه از آنها به شخصيت وارد شده است، مانند آن زماني كه بعد از محاكمه فرزند آيت‌الله خانزاده آنقدر نااميد مي‌شود كه استعفا مي‌دهد يا در سكانس ابتدايي مهدي دست فرزند نوزادش را مي‌گيرد و رنگ ديوار پشتش سبز است كه خبر از زندگي و حيات مي‌دهد، اما اصلاح رنگ و نور درستي انجام نشده و شاهد يك بي‌نظمي در نور‌پردازي بوديم.
ديالوگ‌نويسي فيلمنامه اگرچه روان و كشمكش‌آفرين بود، فضاساز و رازآلود بود، اما به خرده پيرنگ‌ها نمي‌پرداخت، درز اطلاعات داشت و از برخي جملات گل درشت يا به اصطلاح كليشه‌اي رنج مي‌برد.
قهرمان، بازپرس پرونده حسين جلالي است كه حاضر است جانش را بدهد، اما چشمش را روي فساد نبندد، صحبت از عدالت را در پستو گوش نمي‌كند، در برابر ظلم فرياد مي‌زند، در عدالت هيچ خط قرمزي ندارد، برايش تفاوتي ندارد كه مظلوم كيست؟ ضد انقلاب يا انقلابي! تابع شور و هيجان نيست، باور دارد كه عدالت تنها آيتم درست براي حفظ انقلاب است پس چالش‌ها را مي‌پذيرد و با عبور از موانع بر ضدقهرمان قصه غلبه مي‌كند.
ضدقهرمان مسعود قاسمي است، يك بدمن تمام‌عيار، سرتيم عملياتي دادستاني كه حالا تمام فشارهاي زندان ساواك را به عقده تبديل كرده و بر اريكه قدرت، جا پاي ماموران ساواك مي‌گذارد تا با دو خط نوشته زندگي مخالفانش راجابه‌جا كند، لذت مي‌برد كه هدف را تحقير كند و در اين راه خودي و غيرخودي نمي‌شناسد و با ايجاد مانع سعي دارد جلوي فاش شدن حقيقت را بگيرد.
در روانشناسي شخصيت بر مبناي كهن الگوهاي يونگ با يك پرسوناي محترم و مقبول و يك سايه شرور و بدذات مواجه هستيم، قهرمان ما يك پرسوناي آرام و سر به راه دارد كه به تحريك ضدقهرمان مجبور مي‌شود از آبرو، خانواده و خودش هزينه كند و جريان هموار را به طغيان كشد تا با آنتاگونيست روبه‌رو شود.
ضد قهرمان نيز به خوبي دوپارگي شخصيت روان‌پريشانه خود را نمايان مي‌كند آنگاه كه سويه‌هاي پرسونا و سايه خود را با هم به كار مي‌گيرد، مثل وقتي كه به منزل حسين جلالي مي‌رود و خود را رفيق او معرفي مي‌كند، اما همانجا در پشت تلفن او را به مرگ تهديد مي‌كند يا وقتي كه حسين جلالي را بازداشت مي‌كند، اما روز بعد در مقابل همسر او خود را بي‌خبر و دلسوز نشان مي‌دهد و اين تضاد در شكل‌گيري كاراكتر بسيار مهم بوده كه به خوبي درآمده و باعث ظهور حداكثري تعليق و كشمكش شده است.
پدر يعني آيت‌الله مشكاتيان نيز داناي كل است، همان ريش سفيدي كه جايگاه پدر يا همان عالم، استاد و بزرگ‌تر را دارد و در سير تكاملي شخصيت قهرمان موثر بوده و پشتيبان و برطرف‌كننده نياز قهرمان مي‌شود كه در نقطه مقابل فيلمنامه توانسته در اقدامي كم‌نظير به خوبي مطابق با ثنويت روانشناسي يونگ، چهره سايه‌گون او را در قامت حاج آقاي لشكري به عنوان استاد و مراد ضدقهرمان خلق كند كه جاي تحسين دارد و هم اوست كه از شخصيتي ارزشمند به كاراكتري ضدارزش مبدل مي‌شود.
عطف اول فيلم زماني است كه مهدي با حضور در تجمع مخالفان با آنان درگير شده و ليدرشان را به قتل مي‌رساند، از اين لحظه ديگر هيچ چيز مثل سابق نيست و چالش آغاز مي‌شود.
اوج فيلم زماني است كه يحيي با تماس به منزل آيت‌الله مشكاتيان او را از تمام حقايق باخبر مي‌كند و ديگر رازي سر به مهر باقي نمي‌ماند.
عطف دوم فيلم زماني است كه مادر خانواده آريا پاي چوبه ‌دار فرزند مشكاتيان را به پدرش مي‌بخشد و همه‌ چيز به روال عادي بازمي‌گردد.
عنصر ارتباطي تلفن است، همان تلفني كه مهدي به قاسمي مي‌زند تا از دست كميته خلاص شود، همان تلفني كه جلالي را سر قرار گير مي‌اندازد و در نهايت همان تلفني كه مشكاتيان را از همه ‌چيز آگاه مي‌كند.
كاشت، داشت و برداشت برخي كاراكترها داراي ضعف بود. برخي كاراكترهايي كه در ابتدا معرفي مي‌شوند در ادامه رها شده و ديگر سراغي از آنان گرفته نمي‌شود و به‌رغم پيرنگي قوي در پرداخت به خرده‌پيرنگ‌ها ناكام مانده بود.
كارگردان در انتخاب زواياي دوربين نقص داشته، گاهي درست و به موقع از بالا به پايين يا بعكس مي‌گيرد، اما گاهي بدون هيچ دليل مشخص، دوربين روي دست مي‌آيد، اما اطلاعاتي به ما نمي‌دهد، عدم چكش‌كاري فيلمنامه و ضعف در نورپردازي دارد.
 
سایر اخبار این روزنامه
موضع روشن وزارت کشور حضور حسن روحاني و ابراهيم رييسي مي‌تواند موجب رونق انتخابات شود نتایج گفت‌وگو براي بازانديشي در امر آموزش و پرورش سكوت درباره عملكرد بودجه‌اي پيشگيري از آسيب‌هاي اجتماعي سياست يك بام و دو هواي دولت در خصوص كنسرت‌ها چند صدايي خاورميانه درباره فلسطين دانشگاه دنباله‌روي روشنفكري نيروي دريايي ارتش ظرفيت بزرگ نظام وكشور است اولين انتشار نظرسنجي انتخاباتي آيا كسي هست كه انديشه كند؟ در پاسداشت نهادهاي مدني و رسانه‌هاي مستقل روايتي از مسائل آموزش و پرورش ايران هتل ولنجك و لزوم قانون حريم گسل‌هاي فعال حمايت از روزنامه‌نگاران قرباني در غزه دنياي بعد از تنش از منظر اقتصادي و سياسي ؟ سربازهاي به جا مانده از يك جنگ بزرگ مصلحت نظام يعني عدالت يعني دفاع از مظلوم انريكو فرمي و بمب اتمي اولين انتشار نظرسنجي انتخاباتي آيا كسي هست كه انديشه كند؟ در پاسداشت نهادهاي مدني و رسانه‌هاي مستقل هتل ولنجك و لزوم قانون حريم گسل‌هاي فعال دنياي بعد از تنش از منظر اقتصادي و سياسي ؟