اولین شهید بنیهاشم در کربلا
«علی بن الحسین بن علی»، فرزند ارشد سرور و سالار شهیدان، امام حسین(ع)، در یازدهم شعبان سال 33هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود. مادر بزرگوار ایشان، لیلا، دختر ابی مره بود و مورخان نقل کردهاند که علی اکبر(ع)، در گفتار و وجاهت و خلقوخوی بسیار شبیه به جدش رسول خدا(ص) بود. همچنین ایثار و فداکاری ایشان به پای پدر، در صحرای کربلا، از او چهرهای ماندگار و جاودان ساخت. در اینباره خبرگزاری «برنا» نوشته است: «روزی معاویه از اطرافیان خود پرسید: بهنظر شما چهکسی سزاوارتر است به خلافت؟ اطرافیان پاسخ دادند: تو. معاویه گفت: نه سزاوارترین مردم به خلافت علی بن الحسین (علی اکبر) است؛ چراکه جدش رسول خداست و در او شجاعت بنیهاشم موج میزند.» کنیه آن حضرت «ابوالحسن» و لقبش «علی اکبر» بود. همچنین بنابر صحیحترین اقوال، ایشان بزرگترین فرزند امام حسین(ع) بود که برخی سن مبارکشان را هنگام شهادت، 25سال نوشتهاند.
مرگ اگر مرد است، گو نزد من آی!
در «مقتل الحسین خوارزمی» آمده است که در توقفگاه قصر بنی مقاتل، امام حسین(ع) به جوانان خاندان خود دستور داد آب بردارند و سپس در آخر شب به کاروان دستور حرکت داد. امام همچنان که روی اسب بود، چندبار گفت: «انالله و اناالیه راجعون و الحمدلله رب العالمین.» فرزندش علی اکبر(ع) پیش آمد و گفت: «ای پدر، چرا حمد خدا به جا آوردی و «انالله و اناالیه راجعون» گفتی؟» فرمود: «پسرم. لحظهای به خواب رفتم و در خواب، اسبسواری را دیدم که میگفت؛ «این گروه میروند و مرگ نیز بهسوی آنها میرود.» دانستم که او همان جان ماست که خبر مرگ ما را میدهد.» علی اکبر(ع) گفت: «پدر جان! خداوند برای ما بدی پیش نیاورد. مگر ما بر حق نیستیم؟» فرمود: «چرا، سوگند به آن خدایی که بازگشت بندگان بهسوی اوست، ما بر حق هستیم.» علی اکبر(ع) گفت: «پس باکی نداریم از اینکه بر حق بمیریم.» امام حسین(ع) فرمودند: «خداوند بهترین پاداشی را که فرزند از پدر خود میبرد به تو عنایت کند.» این حکایت، خواننده ایرانی را به یاد ابیاتی از مولوی میاندازد که گفت: ««مرگ اگر مرد است گو نزد من آی / تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ / من از او عمری ستانم جاودان / او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ»
سیراب به آب حیات
علی اکبر(ع) در روز عاشورا پس از آنکه از پدرش اجازه مبارزه گرفت، به سپاه کوفه حمله کرد و چنین رجز خواند: «من علی، پسر حسین فرزند علی هستم. به خدا سوگند که ما به رسول خدا از همهکس نزدیکتریم. آن قدر با نیزه با شما بجنگم که نیزهام خم شود. از پدرم حمایت میکنم و با شمشیر بر شما ضربتی فرود میآورم که زیبنده جوان هاشمی علوی است. پسر زیاد کجا و حکمکردن درباره ما کجا.» ایشان چندین بار بر سپاه دشمن تاخت و بسیاری از سپاهیان کوفه را کشت. در کتاب «نفس المهموم» روایت شده است که آن بزرگوار با وجود تشنگی، رشادتی جانانه از خود نشان داد. آنگاه نزد پدر آمد و درحالیکه زخمهای زیادی برداشته بود، گفت: «پدر، عطش مرا کشت و سنگینی سلاح مرا به زحمت انداخت. آیا جرعه آبی هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟» امام(ع) غمگین شدند و فرمودند: «پسرم! اندکی دیگر به مبارزه خود ادامه بده. دیری نمیگذرد که جد بزرگوارت، رسول خدا را زیارت کنی و او تو را از آبی سیراب کند که هرگز احساس تشنگی نکنی.»
جوهر مردان، جنگ است
پس از سخنان امام حسین(ع)، علی اکبر(ع) به میدان بازگشت و این رجز را خواند: «جنگ است که جوهر مردان را آشکار میسازد. درستی ادعاها پس از جنگ ظاهر میشود. به خدای عرش سوگند، که از شما جدا نگردم مگر آنکه تیغهای شما غلاف شود.» همچنین در پی حملات پیدرپی به سپاه دشمن، بسیاری از آنان را از پای درآورد، اما روایت کردهاند که همچنان بعضی از لشگریان عمربنسعد از کشتن ایشان پرهیز میکردند. با وجود این، ملعون «مره بن منقذ عبدی» به میدان آمد و گفت: «گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم!» و سپس به سمت حضرت رفت و با نیزهای ایشان را از اسب بر زمین انداخت. در این هنگامه، گروهی از لشکریان سفاک عمربنسعد که حضرت را آغشته به خون و افتاده دیدند، تاختند و پیکر مطهرشان را چنان به زخم و ضربت آغشتند که به شهادت رسید.
پس از تو خاک بر این دنیا باد...
نقل است ایشان نخستین شهید از بنیهاشم در کربلا بود. پس از شهادت علی اکبر(ع)، امام حسین(ع) بر بالینشان آمدند، صورت بهصورتش نهادند و فرمودند: «خدا بکشد گروهی را که تو را کشتند، گستاخی را از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شکستند. پس از تو، خاک بر این دنیا باد!» آنگاه سر علی را بر دامان گرفت و درحالیکه خون از پیکرش پاک میکرد، بر صورتش بوسه زد و گفت: «فرزندم! تو از محنت دنیا آسوده شدی و بهسوی رحمت جاودانه حق رهسپار گشتی. پدرت پس از تو تنها مانده است، ولی بهزودی به تو ملحق خواهد شد.»