رأیها با پول یا اعمال نفوذ خریده میشد!
[ شهروند] دوران پهلوی به روایت پژوهشگران و محققان و حتی خود مقامات و اعضای دربار، دورهای است که مجلس عملا تبدیل به بازیچه قدرت شده بود. چنانچه در گزارشهای روزهای گذشته نیز به شکل مستند آوردیم، نمایندگان این مجلسهای فرمایشی توسط رضاخان و محمدرضاشاه مستقیما انتخاب میشدند و بعد از مردم میخواستند به آنها رأی بدهند! البته مردم بهتدریج از این روند آگاه شده بودند. چنانچه یرواند آبراهمیان، مورخ ایرانی-آمریکایی خاورمیانه و استاد برجسته تاریخ در کالج باروخ و مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه نیویورک، در کتاب «تاریخ ایران مدرن» مینویسد: «میزان مشارکتکنندگان در انتخابات مجلس چهاردهم در سال1332 شمسی در تهران کمتر از 15درصد بود. البته در حوزههای روستایی کمتر از این میزان نیز ثبت شده بود.» در ادامه برخی از روایتهای پژوهشگران و خود اعضای خاندان و مقامات پهلوی را آوردهایم که میخوانید.
وای به حال مردم!
روایت اسدالله علم، وزیر دربار
اسدالله علم، وزیر دربار محمدرضاشاه، در کتاب خاطرات خود در تاریخ چهارشنبه، 13 شهریور 1353 مینویسد: «این است ترتیبی که دولت با طبقه ممتاز عمل میکند. آنوقت میخواهند این مردم خودشان را در کار ما شریک و سهیم بدانند و به کشور و به کارشان علاقهمند باشند. این تازه طرز عمل با طبقه ممتاز است (یعنی ممتاز از لحاظ دانش) وای به حال مردم... با مردم به صورت دولت غالب با مردم کشور مغلوب عمل میکنند. راستی عجیب است. در مجلس هم هر وزیری حاضر میشود، فقط تکیهکلامش این است که به عرض رسیده و تصویب شده است. دیگر شما غلط زیادی نکنید. تازه این را به اعضای حزب اکثریت میگویند. تکلیف اقلیت که معلوم است. با این صورت میخواهند حس احترام به کشور و علاقه به سرنوشت خود را در مردم به وجود آورند. یاللعجب!»
آرایی که خریده میشد!
روایت پژوهشگر ایرانی تاریخ معاصر
كسری نیلوفر در کتاب «زنان ذینفوذ در خاندان پهلوی» آورده است: «قدرتگیری اشرف در عرصه سیاسی ایران به صورتی بود كه در طول بیش از 10 سال، اشرف مركز ثقل و كانون قدرت و منشأ تاثیرگذاری بر تصمیمات شاه بود و همه مقامهای مهم سیاسی حتی وزیران و سفیران با نظر او تعیین و تایید میشدند. وی شدیدا تشنه قدرت بود و برای به دست آوردن آن از هیچ عملی رویگردان نبود. در جریان كسب قدرت هرچه بیشتر، تلاش كرد با برپایی مجالس شبانه كه شامل اعمالی همچون میگساری و ورقبازی میشد، شبنشینیهای خود را به مكانی برای تبادل اخبار و اطلاعات سیاسی تبدیل كند و مهمترین مسائل روز در آن محافل حلوفصل میشد. اشرف بهتدریج در تمامی توطئههای سیاسی و رویدادهای دربار نقش موثری به عهده گرفت و با ترتیبدادن دسته و باندی كه شامل برخی از وزرای دولت و وكلای مجلس میشد، در مسائل سیاسی كشور دخالت میكرد. اوضاع سیاسی كشور در دوران رژیم پهلوی دوم به گونهای بود كه هر كسی میخواست به جایی برسد و یا خواهان پست و مقامی بود، بایستی مورد تایید اشرف قرار میگرفت.» خود اشرف در کتاب خاطرات «چهرههایی در یک آینه» ترجمه هرمز عبدالهی آورده: «كسی كه نامزد نمایندگی مجلس میشد برای انتخابشدن حتما باید از ثروت یا روابطی با پشتوانه قوی برخوردار میبود. در شهرهای بزرگ این امكان وجود داشت كه فردی به اتكای تحصیلات، شخصیت یا افكار سیاسیاش به نمایندگی انتخاب شود؛ اما در ولایات كه تودههای مردم روحا و جسما از اتفاقات تهران دور و بركنار بودند؛ رأیها اغلب با پول یا با اعمال نفوذ خریده میشدند.»
رئیس مجلس باید کبریت بیخطر باشد!
روایت فریده دیبا، مادر فرح
فریده دیبا در رابطه با انتصابات و انتخابات فرمایشی در دوره پهلوی مینویسد: «من از اینکه میدیدم دوران نخستوزیری هویدا پیدرپی تمدید میشود یا ریاست مجلس شورای ملی پیوسته در دست مهندس عبدالله ریاضی هست، بیاندازه شگفتزده میشدم. یک بار به دخترم (فرح) گفتم مگر در مملکت بیست میلیونی ایران، آدمی دیگر پیدا نمیشود که ریاست مجلس سنا همیشه باید در اختیار شریفامامی باشد. فرح گفت: این افراد کبریت بیخطرند و امتحان خود را دادهاند. محمدرضا در ارتش نیز همین سیاست را دنبال میکرد، امرا و فرماندهان ارتش مشتی افراد پیر و بهراستی بیعرضه بودند، شاه بهویژه در ارتش، سعی میکرد افراد بیعرضه و نوکرصفت و بلهقربانگو و حقیر را مصدر امور کند. من در مراسم رسمی یا میهمانیها میدیدم که چطور افسران عالیرتبه ارتش دست و یا حتی کفش محمدرضا را میبوسند. محمدرضا از اینکه گروهی از فرماندهان بلندپایه ارتش با آن لباسهای پرزرق و برق، جلوی او صف میکشیدند و به ترتیب دستش را میبوسیدند، بسیار لذت میبرد. این افسران فاقد هر نوع شخصیت بودند، در واقع ارتش به یک تشکیلات نمایشی تبدیل شده بود؛ ارتشی که همه چیز داشت به جز افراد زبده و باغیرت.»
سرکوب مشارکت مردم
به روایت رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر
موسی حقانی، رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر، در گفتوگو با شبکه دو سیما و همچنین خبرگزاری فارس به منبعی اشاره میکند که براساس آن رضاشاه مجلس را «طویله» خوانده بود. واقعیت این است که در دوران پهلوی سرکوبکردن مشارکت سیاسی مردم یک امر عادی شده بود، بهگونهای که در مجلس هفتم و هشتم رضاشاه و وابستگان برای جلوگیری از حضور گسترده مردم در انتخابات تمام تلاش خود را به کار بردند و در انتخابات مجلس نهم با تقلب گستردهای تنها افراد مورد نظر وارد مجلس شدند و مشارکت مردم بسیار نادیده گرفته شد. این سرکوب سیاسی مردم در دوران پهلوی نیز در انتخابات دورههای دهم، یازدهم و دوازدهم مجلس شورای ملی هم تکرار شد، زیرا رضاخان به رأی مردم و نظر آنها اعتقادی نداشت و تمام این کشور را به همراه منابعش برای خود میخواست و این امر نیز باعث شده بود تا افرادی که با او بودند نتوانند اظهارنظری در این زمینه داشته باشند و حتی بسیاری از جنایتهایی که در طول ادوار مختلف مجلس رخ داد، نادیده گرفت که کشتار مجلس گوهرشاد و به شهادت رساندن یک نماینده (شهید مدرس در سال ۱۳۱۶ ) از جمله این جنایتها بود. در این دوران مجلس به عنوان یک نهاد مردمسالار بسیار از اهدافش فاصله گرفت و حتی رضاخان با طویله نامیدن مجلس کاملا رأی مردم و مشارکت سیاسی آنها را زیر سوال برد.
اشرف پول میداد تا مجلس مصدق را به هم بریزند
روایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی
هژیر كه از دوستان صمیمی اشرف به حساب میآمد، در سال 1327 از سوی شاه به نخستوزیری منصوب شد. او دوست خوبی برای اشرف بود و اشرف در انتصاب او نقش موثری داشت. بسیاری از وزرای كابینه هژیر از دوستان اشرف بودند و به سفارش او به این مقام رسیده بودند. هژیر در قبال حمایتها و پشتیبانیهای اشرف، به او كمك كرد تا سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی را تاسیس كند و بعدها با كسب مجوز بلیت بختآزمایی ملی، بزرگترین عامل ثروت اشرف را برای او فراهم آورد. اشرف همچون مادرش تاجالملوك در صحنه سیاسی كشور فعالیت داشت. با روی كار آمدن مصدق، دخالت اشرف در امور كشور افزایش یافت، وی در انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورا تعدادی از وكلای مورد تایید خود را وارد مجلس كرد. این عده در مجلس اقلیتی را تشكیل دادند كه به كارشكنی در برابر اقدامات دكتر مصدق میپرداختند. یاران اشرف با همراهی سایر مخالفان دولت در مجلس اغتشاش میكردند و علاوهبر هتاكی، وزرا را مورد ضربوشتم قرار میدادند. تلاشهای اشرف و همدستانش یكی از عوامل مهم كودتای سال 1328 بر ضد مصدق بود كه پس از آن دوباره قدرت به شاه رسید و خانواده او نیز به نفوذ و دخالت هرچه بیشتر در اركان رژیم ادامه دادند.
وقتی یک آمریکایی راننده تاکسی ایرانی را کشت!
روایت استاد روابط بینالملل کالج ویلیامزبورگ ویرجینیا
مردم ایران در چشم حاکمیت پهلوی، بردگانی بودند که صرفا باید تابع شاه و دستورات آمریکاییها عمل میکردند. این تحقیر حتی تا جایی پیش رفته بود که آمریکاییها به خود اجازه میدادند در خاک کشورمان، هموطنانمان را بکشند! پروفسور جیمز بیل، استاد روابط بینالملل کالج ویلیامزبورگ ویرجینیا در کتاب خود که تحت عنوان «عقاب و شیر؛ تراژدی روابط ایران و آمریکا» منتشر شده، میآورد: «در دهه 1970 میلادی (1350 شمسی) حدود 10هزار آمریکایی که در استخدام صنایع خصوصی آمریکایی نظیر گرومن، هلیکوپترسازی بل و دوپونت بودند، در اطراف شهر سنتی زیبای اصفهان ساکن شدند. در طول اقامت آنها در این شهر، وقایع ناگوار و زشت بسیاری روی داد. در اکتبر 1975 میلادی (آبان 1354 شمسی)، سه زن آمریکایی که بیکینی پوشیده بودند، در مسجد جمعه به گردش پرداختند و ضمن خنده و گفتوگو با صدای بلند و ادا درآوردن در این مکان مقدس، اوقات خوش خود را طی کردند. حداقل در یک مورد نوجوانان آمریکایی با موتورسیکلت در مسجد زیبای شاه موتورسواری کردند، زنان آمریکایی با لباس شیک در یک رستوران مجلل شهر به این دلیل که انجام سرویس کند بوده، میزی را واژگون کردند و در زمانی که اواخر دهه 1970 میلادی (دهه 1350 شمسی) انقلاب در حال وقوع بود، یک آمریکایی در مشاجرهای بر سر کرایه، گلولهای به مغز یک راننده تاکسی شلیک کرد.