روزنامه اعتماد
1403/03/19
مردم و روشنفكران (۲)
نكتهاي كه در دفتر يادداشت روزانه داستايفسكي در نقد روشنفكران و نخبگان زمانهاش تكرار ميشود و هر بار داستايفسكي به مصداق متفاوتي اشاره ميكند، عدم ادراك مردم است. مردم ناشناسي روشنفكران، به ناگزير به روايت امام علي عليه السلام به انكار و دشمني با مردم ميانجامد. «الناس اعداء ما جهلوا» انسانها دشمني و انكارشان به سبب ناداني و جهالت آنان است. پديدهاي را نميشناسند و از آن ميهراسند. ترس از ديو و غول و آل در فرهنگ عامه، به دليل عدم شناخت بوده يا هست. نكته مهمتر در روايت داستايفسكي اين است كه روشنفكران نه تنها مردم را نميشناختند، بلكه مردم را چنان ميديدند كه ميخواستند و احساس نياز به شناخت حقيقي مردم نميكردند: «تنها در حرف به مردم علاقهمند بودند، يعني به آن تجليات و اشكال وهم و خيالي علاقهمند بودند كه خود شایق به ديدنشان بودند، در اساس هيچ علاقهاي به خود مردم نداشتند. اما در دفاع از آنها بايد گفت كه مردم را هيچ نميشناختند و نيازي نميديدند به اينكه آنها را بشناسند و با آنها ارتباط داشته باشند. صاف و ساده آنها را ادراك نميكردند و به همين جهت در بسياري موارد صفاي روح مردم و احساسا والا آنها را به جهل و حماقت ـ روسي اسناد ميدادند، اگر مردم احساسا ولو ناچيزي از خود بروز ميدادند كه در آن شكل و شمايلي نبود كه ايشان را خوش بيايد، يحتمل به كلي از آنها دست ميكشيدند.» (دفتر يادداشت روزانه نويسنده، جلد ۲ ص ۶۶۲) اين روايت داستايفسكي براي ما آشناست. به عنوان نمونه در تاريخ روشنفكري و ادبيات معاصر ايران ميتوان از صادق هدايت و احمد شاملو نام بود. انكار مردم، بلكه تحقير مردم و گاه تحقير خود، چنانكه شاملو درباره نامش احمد سروده است:« نام كوچكم را دوست نميدارم!»
در سوي ديگر شاعري كه با متن مردم پيوند يافته است و كتاب مثنوي او در روزگار ما در هزاران كانون انديشه و فرهنگ در گستره جهان به زبانهاي مختلف خوانده و تفسير ميشود و مزار جلالالدين محمد بلخي كانون جاذبه و معنويت است، سروده است:
«نام احمد نام جمله انبياست/ چون كه صد آمد نود هم پيش ماست»
بيتي كه مصرع دومش ضربالمثل شده و تمامي زيباييها و نيكوييها را در زير سايه نام «احمد» تبيين كرده است. آثار صادق هدايت و روشنتر از همه بوف كور او انكار مردم است كه از آنان با عنوان «رجالهها» هميشه در آثار خود نام ميبرد و اين مضمون تكرار ميشود. جلال آلاحمد كه هنوز هم از همين قبيله روشنفكران ناسزا نثارش ميشود كه در حقيقت چرا با مردم همراه شد و باعث تحقق انقلاب اسلامي شد! چرا سنتهاي ديني و آييني مردم را انكار نكرد، در كتاب «در خدمت و خيانت روشنفكران» جمله تاملانگيزي دارد، جملهاي كه مناسب همين ايام بزرگداشت پانزدهم خرداد ماه سال ۱۳۴۲ و ۱۳۶۸ نيز هست. درباره انگيزه نگارش كتاب توضيح داده است:
«طرح اين كتاب در دي ماه ۱۳۴۲ ريخته شد به انگيزه... ۱۵ خرداد ۱۳۴۲... و روشنفكران در مقابل دستهاي خود را به بياعتنايي شستند.» روشنفكران كوشيدند، ۱۵ خرداد ماه و نهضت اسلامي و شهادت مردم و نقش رهبري امام خميني را نبينند. اما همان ۱۵ خرداد وقتي به ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ انجاميد، همگي بهتزده شدند. بهتزدگي و انكاري كه تا هنوز ادامه دارد و اين دفتر خالي انكار را تا هنوز تا هميشه ورق خواهد خورد. امام خميني آرمان را با واقعيت پيوند زد. از ديد او ۱۵ خرداد، ميتواند تحقق آرمان باشد:
«روزها ميگذرد، حادثهها ميآيد / انتظار فرج از نيمه خرداد كشم»
مردمي كه به استقبال امام خميني در ۱۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ در روز ورود ايشان از فرودگاه مهر آباد تا بهشت زهرا آمده بودند. مردمي كه در بدرقه ايشان در روز ۱۵ خرداد ماه ۱۳۶۸ از جماران تا بهشت زهرا پيكر امام را مشايعت كردند. مردمي كه پس از شهادت شهيد قاسم سليماني و شهيدان خدمت آمدند. اين مردم از نگاه روشنفكران ديده نميشوند يا تحقير ميشوند. اما واقعيت مردم، صلابت و قاطعيتي دارد كه بر همه چيز فائق ميآيد.
سایر اخبار این روزنامه
راست و چپ درصف انتظارریاستجمهوری
20 چالش مهم اقتصاد ایران
تعيين اجارهبها بر اساس تورم استانها
كشور 80 ميليوني نبايد 10 آهنگساز حرفهاي داشته باشد
بیتوجهی اعضای کابینه به بخشنامه مخبر و روش شهید رئیسی
نشانگانبدمديريتي نهادينه شده منابعآب
زنان و مردانيكه ناشناسميميرند
نگرانم پس نامزدم
مردم و روشنفكران (۲)
مساله انتخابات
فقدان احزاب سياسي و تكثر كانديدا
از روز جهاني منع كار كودك تا پايان دادن به كار كودك
نگرانم پس نامزدم
مردم و روشنفكران (۲)
مساله انتخابات
فقدان احزاب سياسي و تكثر كانديدا
از روز جهاني منع كار كودك تا پايان دادن به كار كودك
نامههايي كه با جوهر فلفل نوشته ميشدند!
روز تاریخی برای بوسنی و هرزگوین
مدرن در عمل كلاسيك در تدريس
پرتره روانشناسي شخصيت