آشنایی با مغالطه‌ها ابزاری برای انتخاب درست

‌در مسیر زندگی همیشه در مواجهه با انتخاب‌ها و تصمیم‌های مهم قرار داریم، از انتخاب شغل، تا دوست‌یابی و... یکی از جلوه‌های این موضوع مشارکت در انتخابات است. فرقی ندارد با چه نوع تصمیمی مواجهیم، ما برای انتخاب بهترین گزینه باید به تفکر انتقادی مجهز باشیم و بتوانیم بین گزینه‌های موجود، ادعاها، حرف‌هایی که مطرح می‌شود و خیلی چیزهای دیگر، سبک و سنگین لازم را داشته باشیم. تصمیم ما نیاز به یک‎سری مواد خام دارد؛ اما اگر این مواد خام درست نباشد ما در مسیر تصمیم درست نخواهیم بود. به‌طور مثال ممکن است ما حین یکی از انتخاب‌ها فرض غلطی را به‌صورت بدیهی و درست پذیرفته باشیم؛ همان‌طور که حین پختن یک غذا، اگر به‌جای نوع خاصی از سبزی که مخصوص آن غذاست، نوع دیگری را انتخاب کنیم غذا آن طعم و عطر واقعی را ندارد؛ در تصمیم‌های مهم هم پذیرفتن یک فرض غلط، تمام مسیر تصمیم‌گیری ما را به‌خطا می‌اندازد. مغالطه‌ها یکی از روش‌هایی هستند که باعث ایجاد فرض‌های غلط در ما می‌شوند. ما با ترفندی که مغالطه‌گر به‌کار برده فریب می‌خوریم و دچار خطای شناختی می‌شویم؛ آن‌جاست که تصمیم اشتباه می‌گیریم. اما تفکر نقادانه ابزاری است که به ما در درک مغالطه‌ها و خطاهای ذهنی کمک می‌کند. این روزها که به‌خاطر انتخابات در حال شنیدن، خواندن برای یک تصمیم مهم هستیم بد نیست تفکر انتقادی و مغالطه‌ها را بشناسیم.
 
تفکر نقادانه چیست؟ تفکر نقادانه ابزاری است که باعث توانایی ما در اندیشیدن، استدلال کردن و نقد می‌شود. خیلی از دانش‌ها روی ارتقای اندیشه ما متمرکز هستند و به ما کمک می‌کنند افق‌های تازه‌ای پیش‌روی‌مان باز شود. اما تفکر نقادانه به‌طور مشخص به‌جای اندیشه‌ها روی خود اندیشیدن متمرکز است. اما چرا این موضوع مهم است؟   خودفریبی‌های ذهن بسیاری از ما به‌رغم آن‌که می‌دانیم حقیقت مهم است اما چون منافع خودمان را ترجیح می‌دهیم، یا حفظ وضعیت موجود ذهنی را به تغییر ترجیح می‌دهیم درگیر خودفریبی می‌شویم و شواهدی را که تایید کننده نظرمان است، بزرگ‌نمایی می کنیم، و مواردی را که علیه دیدگاه‌های‌مان است به‌راحتی نادیده می‌گیریم. گاهی هم حقیقت درپس مهارت یک‌نفر در بهتر بحث کردن و مغالطه‌هایش نادیده گرفته می‌شود. پیش‌داوری‌ها، کلیشه‌ها، ساده‌سازی و تقسیم‌بندی آدم‌ها به خوب و بد، صفر وصدی دیدن مسائل، تعمیم‌های اشتباه و... زمینه تفکر اشتباه و نفهمیدن مغالطه‌هاست. دلبستگی، مجاورت مادی و معنوی، ترس، حسادت، خودبزرگ بینی، نبود عزت نفس، مرعوب بودن و... بسترهای خطاهای ما در تفکر هستند و وقتی مغالطه‌ای هم پیش‌روی ما قرار بگیرد خطای ما را تشدید می‌کند.   اطلاعات ناکافی و زمینه‌های خطای فکری هیچ‌کس مغالطه‌اش را به‌صورت آشکار بیان نمی‌کند بلکه حرفش را با واژه‌های خوب که متمرکز روی نقطه ضعف‌های ذهنی ماست، سروشکل می‌دهد؛ برای همین اگر اطلاعات کافی را در کنار ذهنی سنجشگر و مجهز به تفکر انتقادی نداشته باشیم، توصیف‌های غیرواقع‌بینانه، فرافکنی‌ها، عددسازی‌ها، سوگیری‌ها، تخریب‌ها، استدلال‌های فریب‌دهنده و... ما در طول زندگی فردی، شغلی و حتی آوردگاه‌های حساسی چون انتخابات از مسیر درست خارج می‌کند. به‌طور مثال در مواجهه با صحبت دونفر، وقتی ما به‌جای حقیقت، دنبال تطبیق صحبت‌ها با دیدگاه های خودمان یا اندیشه‌های قوم‌مدارانه و... مان هستیم، ضعف استدلال یک‌نفر را به‌صرف آن‌که نظر ما را تایید می‌کند نادیده گرفته و در مقابل ذهن‌مان را برابر استدلال‌های طرف دیگر، به‌این دلیل که آن‌چه را به آن باور داریم زیر سوال می‌برد نادیده می‌گیریم. درباره زمینه‌های بروز خطاهای شناختی، سوءگیری‌ها و افزایش تفکر انتقادی به‌زودی در پرونده‌های «زندگی سلام» بیشتر صحبت خواهیم کرد؛ اما در ادامه روی رایج‌ترین اشکال مغالطه که ذهن ما را به‌دام می‌اندازند گفت‌وگو خواهیم کرد.   1 حمله به‌‌جای دفاع اگر طرف‌مقابل شما را متهم به چیزی کرد، شما هم همان اتهام یا بدتر را به او وارد کنید. افراد فریبکار وقتی نمی‌توانند از خودشان دفاع کنند، فضا را عوض می‌کنند. تصور کنید فردی به‌‌شما می‌‌گوید که خیلی سهل‌‌انگار هستید چون ... شما به‌‌جای آن‌‌که توضیح دهید چرا سهل‌‌انگار نیستید می‌‌گویید: «من سهل‌‌انگارم یا خودت که ... ».   2 بدترین نتیجه  طرف مقابل را متهم کنید رویه‌ نادرستی پایه‌گذاری می‌کند. به‌‌طور مثال اگر کسی گفت می‌‌خواهد شغلش را عوض کند؛ بگویید حتماً شکست خواهد خورد، بدهی به‌‌بار می‌‌آورد و به زندان خواهد افتاد. در عالم سیاست هم این شکل مغالطه بسیار رایج است چون بدترین حالت را فراتر از روند کارها و نیت طرف مقابل متصور شده و از حربه ترساندن استفاده می‌‌شود. درحالی‌‌که وقتی قدم در راهی می‌گذاریم الزاماً تا انتهایش نمی‌رویم و وقتی حس کنیم مسیر اشتباه است تغییر ریل می‌‌دهیم.   3 توسل به آدم‌‌های محبوب مردم مفتون آدم‌‌های کاریزماتیک، نماد‌ها و افراد مشهور و ... هستند. برای همین خیلی‌‌ها صحبت خودشان را به نقل بزرگان می‌‌آورند؛ به‌‌طور مثال می‌‌گویند کارشناسان گفتند خوردن فلان چیز ضرر زیادی دارد. در عالم سیاست هم می‌‌بینیم خیلی‌‌ها می‌‌خواهند با استفاده از دیگران برای خودشان پشتوانه‌‌ای درست کنند.   4 متوسل شدن به تجربه بعضی‌‌ها به‌طور مدام تجربه خود را به رخ می‌کشند و آن را پشتوانه حرف و عمل‌شان قرار می‌دهند تا طرف مقابل‌‌شان را نادیده بگیرند. حتی اگر تجربه‌شان ربطی به موضوع نداشته باشد. این افراد می‌دانند اگر خودشان را با تجربه نشان دهند، مخالفت‌کردن با آن‌ها سخت می‌شود.   5  متوسل شدن به ترس آدم‌‌های اهل مغالطه خوب می‌‌دانند که ترس باعث واکنش جمعی می‌‌شود برای همین آن را فعال کرده و در ادامه وانمود می‌‌کنند می‌توانند از ما در برابر ترس‌ها محافظت کنند.   6 متوسل‌شدن به دلسوزی گاهی در عالم سیاست عده‌‌ای با توصیف وضعیت‌شان، دلسوزی و همدلی دیگران را برمی‌انگیزند تا مسئولیت کارشان را نپذیرند. مثل مربی فوتبالی که در نشست مطبوعاتی بعد از بازی یادش می‌‌آید بازیکنان اصلی‌‌اش را در اختیار نداشته، مدیریت بازیکنان مدنظر را جذب نکرده و لذا با این شرایط همین نتیجه ممکن هم رویایی است.   7  توسل به هیجان عوامانه برخی افراد پیش داوری‌ها، نفرت‌ها و ترس‌های نامعقول مردم را تحریک و چنین القا می‌‌کنند که با مخاطب موافقند. باز هم مثل مربی فوتبالی که به‌‌جای پاسخگو بودن با اتهام وارد کردن به تیم رقیب، از حسی که هواداران نسبت به آن‌‌ها دارند بهره‌‌برداری می‌‌کند.   8‌‌‌ توسل به سنت‌‌‌ها، حتی اگر غلط باشند  افراد فریبکار گاهی متوسل به سنت‌‌‌های بخشی از افراد جامعه می‌‌‌شوند و فارغ از آن‌‌‌که شاید در گذر زمان دیگر نیازی به اجرای آن به شکل قبل نیست تظاهر می‌‌‌کنند برای احترام به سنت‌‌‌ها فلان گفتار و رفتار را داشتند؛ فرد فریبکار می‌داند مخاطبش با چه چیزهایی انس دارد پس ابتدا آن‌‌‌ها را کافی و درست معرفی می‌‌‌کند و بعد هم خود را پایبند آن‌ها نشان می‌دهد. چنین افرادی نگران آسیبی که برخی سنت‌‌‌های غلط به مردم می‌‌‌زنند نیستند و صرفاً موج‌‌‌سواری از احساس مردم برای‌‌‌شان کافی است.   9 به شخص حمله کنید نه به استدلالش اگر می‌‌‌خواهید به‌‌‌عنوان یک مغالطه‌‌‌گر حقیقت را نادیده بگیرید و برنده یک بحث باشید در مواجهه با استدلال طرف مقابل، به‌‌‌جای پاسخ دادن به آن، او را کاملاً بی‌‌‌اعتبار کنید تا حرف‌‌‌هایش را هم از اعتبار ساقط کرده باشید. این کار باعث می‌‌‌شود مخاطب شما استدلال‌‌‌های طرف مقابل را یک‎سره نادیده بگیرد.   10 ادعایی را حق فرض کردن یکی از راه‌های اثبات یک مطلب آن است که آن را از ابتدا عین حقیقت جلوه دهیم. برای این‌‌‌کار نیاز به استفاده از لقب‌‌‌ها داریم. یعنی استفاده از واژه‌ها یا عبارت‌ها به نحوی که حاوی پیش‌داوری باشند تا نیاز ما را به اثبات آن‌‌‌چه می‌‌‌خواهیم رفع کنند. به‌‌‌طور مثال فرض کنید یک نامزد انتخابات در کشوری اروپایی چنین صحبت کند: «آیا مردم به من رای می‌‌‌دهند تا از دموکراسی دفاع کرده باشند یا کشور را به ورطه تروریسم می‌‌‌اندازند»؟ با طرح چنین پرسشی، خودمان را از مواجهه با پرسش‌های بعدی معاف می‌کنیم. در حالی که صحت این ادعاها مخدوش است.   11  کمال‌طلبی کنید خواهان شرط‌های ناممکن شوید. طرف مقابل از شما می‌خواهد با الف موافقت کنید و شما هم استدلالی علیه آن ندارید چون ناچارید موافقت می‌کنید اما شرط‌های سهمگین می‌گذارید. به این‌‌‌شکل که به آن‌‌‌چه طرف مقابل می‌‌‌گوید اذعان کنید اما به این روش: «بله، ما خواهان پیشرفت هستیم، اما این‌‌‌که شما می‌‌‌گویید اسمش پیشرفت نیست.»   12 ایجاد دوراهی کاذب برخی از سیاستمداران برای آن‌‌‌که بتوانند حرف‌‌‌شان را به‌‌‌کرسی بنشانند دوراهی کاذب ایجاد می‌‌‌کنند، یعنی در حالی‌‌‌که گزینه سومی در کار است، فقط دو راه را متصور می‌‌‌شوند؛ برخی از مردم هم که حوصله بررسی پیچیدگی‌ها و تمایزها را ندارند، اسیر دوراهی کاذب می‌شوند. دوراهی کاذب فریبکاران این‌‌‌طور است: راه اول به طور غیرقابل قبول و ترسناک، دومی گزینه مطلوب فریبکاران!    13  ایجاد بدگمانی وقتی تهمتی بزنیم، به راحتی از دامن طرف مقابل پاک نمی‌شود. گاهی برخی با اشاره به پاره‌ای از ویژگی‌های ظاهرا نامناسب یک شخص که با عرف جامعه ناساگار است، باعث می‌شوند فرد در زمان مناسب بی‌اعتبار شود و زمانی هم که اصل ماجرا مشخص شود دیگر فایده‌ای ندارد.   14  پهلوان پنبه بسازید فرض کنید یک فرد مغالطه‌گر هستید که زیر رگبار استدلال‌های یک نفر گیر کرده‌اید و امکان خروج ندارید؛ خب نیازی به پاسخ استدلالی نیست، کافی است دیدگاه‌های فرد مقابل را به کسی نسبت دهیم که مورد پذیرش جامعه نیست. به‌طور مثال بگویید: «در ظاهر حرف شما درسته، اما این که شما فرمودین حرف همون‌هاست که دوست دارن تورم زیاد بشه و قدرت خرید مردم بیاد پایین.»                 15  از پرسش‌ها طفره بروید لازم نیست چیزی را که به نفع‌تان نیست پاسخ دهید؛ گاهی با بیان لطیفه ذهن مخاطب را از پرسش منحرف کنید. گاهی هم توضیح واضحات بدهید. گاهی پاسخ طولانی بدهید و در مواردی هم یک جواب کلی. به‌طور مثال: «تاکی قراره تیم ما نتیجه نگیره»؟ جواب: «تا وقتی باشگاه پول ما رو نده»! ببینید، هیچ زمانی برای تحقق وعده وجود ندارد.   16 با صدای بلند بر نکته‌‌های کم اهمیت تاکید کنید لازم نیست حرف‌های خوب بزنید، گاهی فقط خوب حرف بزنید و بسته‌بندی بیرونی حرف‌تان را جذاب کنید. برخی از مردم چیزی را که با صدای بلند می‌شنوند دقت نمی‌کنند و متوجه کم اهمیت بودن آن نمی‌شوند. رویداد مهم دنیا زیر سروصدای کم اهمیت گم می‌شود.   17 طرف‌مقابل را مسخره کنید مردم دوست دارند به دیدگاه‌هایی که آن‌ها را تهدید می‌کند بخندند. لطیفه‌ها با استقبال مواجه می‌شود چون مردم علاقه‌ای به اندیشیدن درباره موضوعاتی که آرامش ذهنی شان را بر هم می‌زند، ندارند.   18 فقط مخالفت کنید چون پرونده موضوع را در ذهن مان بسته ایم مقابل استدلال‌‌های طرف مقابل فقط مخالفت می‌کنیم. از طرفی اگر استدلال‌‌های طرف مقابل به بحث مرتبط است، وظیفه داریم پاسخگو باشیم.   19 کلی گویی کنید فریبکارها به جای آن که بر جزئیات شخص تمرکز کنند، از مبهم‌ترین اصطلاحات استفاده می‌کنند تا به چیزی متهم نشوند. اگر کسی از این ترفند در مقابل شما استفاده کرد، سعی کنید از او بخواهید با مثال‌‌های روشن مشخص کند مقصودش چیست؟   20 نعل وارونه بزنید تمرکز بر موضوعی که تناسبی با بحث اصلی ندارد اما بار عاطفی زیادی دارد و باعث می‌شود از موضوع اصلی منحرف شوید، مصداق نعل وارونه زدن است. مثلا اگر بحث سر نابودی و آلودگی اقیانوس‌ها بود، از ضرورت اشتغال‎زایی برای جوانان بگویید!   21 حمله به شواهد تضعیف‌کننده مدعای شما بعضی وقت‌ها شواهدی وجود دارند که مدعای فرد بیکار را پشتیبانی نمی‌کنند و او هم موفق نمی‌شود که از آن شواهد طفره برود. در این صورت غالبا به آن شواهد حمله می‌کند. نمونه‌ای می‌آوریم. دولت آمریکا حاضر نشد بپذیرد که عراق زرادخانه سلاح‌های کشتار جمعی ندارد و به عراق حمله کرد. دولت بوش نتوانست شواهد انکارناپذیری برای پشتیبانی از موضعش(این که عراق سلاح کشتار جمعی دارد)بیاورد؛ بنابراین سعی کرد شواهد را با پر و بال دادن به تخیل فراهم کند. هیچ یک از شواهدی که مخالفان می‌آوردند، نتوانست دولت را قانع کند که دیدگاهش درست نیست. چرا؟ چون بوش و دولتش نمی‌خواستند واقعیت‌هایی را که حاکی از نادرستی دیدگاه‌شان بودند، بپذیرند. این طفره رفتن‌ها را می‌توان ذیل مغالطه معیارهای دوگانه هم گنجاند.                     در تهیه این مطلب از کتاب «مغالطه‌های پرکاربرد» نوشته «ریچارد پل» کمک گرفته شده‌است و هیچ‌گونه مصداق‌سازی بین نکات نوشته‌شده در این پرونده با نامزدهای ریاست‌جمهوری مدنظر نویسنده مطلب نمی‌باشد.