در فهم كنش تحريم

 عباس عبدي
اين واقعيت را نبايد ناديده گرفت كه يخ تحريم انتخابات هنوز آغاز به آب شدن نكرده است. مخالفان شركت در انتخابات بسيار مهم و جدي هستند. اظهارات كنايه‌گونه، به كارگيري زبان تحقيركننده و آنها را مقصر مشكلات معرفي كردن، مصداق روشن نابخردي است و اتفاقا نشانه‌اي قوي‌تر براي آنان است كه در انتخابات شركت نكنند، زيرا هنگامي كه مي‌بينند موافقان شركت در انتخابات قادر نيستند استدلال قانع‌كننده‌اي ارايه كنند، در مسير خود ثابت‌قدم‌تر مي‌شوند. تقليل دادن مخالفان شركت در انتخابات به يك عده برانداز يا هوچي‌هاي خارج‌نشين همان اندازه احمقانه است كه طرفداران شركت در انتخابات را به طرفداران وضع موجود، رانت‌جو و فرصت‌طلب تقليل دهيم كه دنبال منافع مادي خود هستند.
واقعيت اما چيز ديگري است، جامعه ايران در يك وضعيت دو‌قطبي قرار گرفته است. جامعه‌اي كه دو پاره شده است. راه عبور از اين وضعيت ناديده گرفتن و ايجاد تنش و رد يكديگر نيست. درك متقابل يكديگر بهترين شيوه تعامل است، به نظر من براي عدم شركت در انتخابات دليل و استدلال زيادي نبايد آورد، زيرا پيش‌فرض كنش سياسي در شرايط كنوني عدم شركت است، براي شركت كردن بايد دليل و تحليل آورد. چرا اين را مي‌گويم؟ پيش‌تر هم نوشته‌ام فاصله مشاركت انتخاباتي را بايد ميان ۲۰ و ۸۰ درصد در نظر گرفت. يعني كف انتخابات در كل كشور در بدترين شرايط هم از ۲۰‌درصد كمتر نخواهد شد و در بهترين حالت هم از ۸۰ درصد بيشتر نمي‌شود (با ۵ درصد خطا) . در اين صورت انتخابات سال ۱۳۹۶ با ۷۳‌درصد مشاركت كه به نظر مي‌توانست تا ۷۵‌درصد هم برسد (به علت بستن حوزه‌ها از ساعت۱۲ شب به بعد چند ميليون كاهش يافت) مشاركت بسيار خوبي بود. در واقع فقط ۵ درصد از سقف ممكن كمتر بود. اين مشاركت در سال ۱۴۰۰ در خوش‌بينانه‌ترين ارزيابي به حدود ۴۰‌درصد (رقم مشاركت واقعي) رسيد كه البته به نظر من قدري هم كمتر است. مشاركت بالاتر از كف گفته شده، حدود ۲۰ درصد بود و اين خيلي كم بود. چرا چنين شد و تبعات آن چه بود؟ ريشه‌هاي اين وضعيت به زمستان 1396 برمي‌گردد. اعتراضات ۱۳۹۶، سپس ۱۳۹۸، زدن هواپيما و سياست‌هاي مربوط به كرونا و مجموعه‌اي از مسائل ديگر و در نهايت هم انتخابات ۱۳۹۸ مجلس و سپس تركيب انتخاباتي ۱۴۰۰ اغلب مشاركت‌كنندگان واقعي را به اين نتيجه رساند كه از طريق مشاركت در انتخابات نمي‌توانند تاثيري بر بهبود وضعيت بگذارند (حدود ۳۵ درصد كاهش از ۷۵ به ۴۰ درصد) . به همين دليل، پيش‌فرض رفتاري مردم بر عدم مشاركت قرار گرفت و آثار خود را در انتخابات ۱۴۰۲ نيز به خوبي نشان داد. مشاركتي كه در تهران بزرگ به حداقل‌هاي قابل تصور رسيد. اكنون ۴‌ماه پس از انتخابات چرا بايد مردم در آن شركت كنند؟ پيش‌فرض رفتاري اين ۳۵ درصد افراد فعال، عدم مشاركت است و بايد براي شركت كردن آنان دليل آورد. آنان اگر نشانه‌اي از تغيير مثبت ببينند، مشاركت خواهند كرد.
براي اين كار بايد توضيح داد كه از تغيير رويكرد حكومت چه نشانه‌اي داريم؟ چرا بايد به اين حد از گشايش در انتخابات رضايت داد؟ چه تضميني براي صادقانه بودن تغييرات احتمالي وجود دارد؟ در واقع چرا بايد اعتماد كرد؟ صادقانه بگويم براي هيچ كدام از اينها پاسخي قطعي ندارم. پاسخ‌ها يا تحليلي و مبتني ‌بر حدس و گمان است، يا جدلي و بي‌فايده. ولي مي‌كوشم در حد خودم نگاهم را شرح دهم.
گرچه براي ارايه تحليل نيازي به انگيزه‌شناسي نداريم، و اين را كار درستي نمي‌دانم ولي به آقاي پزشكيان هم گفتم كه اميدوارم كه مشاركت بالا برود و انتخاب شويد ولي پس از آن نه پيش شما خواهم آمد و نه حتي تلفني مي‌زنم، مگر خودتان دعوت كنيد. چه بسا مصداق توزيع «جام مي ‌و خون دل» شويم، و خون دل آن مثل گذشته نصيب من و امثال من شود ولي اين راهي است كه انتخاب كرده‌ام و منت آن را بر هيچ كس هم نبايد گذاشت و طلبي هم از كسي نداريم، به اندازه كافي به اين كشور و ملت خود بدهكاريم كه صدها برابر اين راه را هم بپردازيم، باز هم حساب صاف نخواهد شد. پس چرا بايد در اين انتخابات شركت كرد؟
من در سه انتخابات گذشته صريحا از شركت در آنها پرهيز كردم. در اين انتخابات هم در ميان كنشگران مشابه اولين كسي بودم كه صريحا اعلام حضور و حمايت از رأي به پزشكيان كردم. گفتم او رأي خواهد آورد. اين را براساس تحليل جامعه گفتم. مردم خسته شده‌اند، از جناح حاكم و دولتي كه فاقد حداقل توانايي‌ها بود. خسته و عصباني از دروغ و ريا و دشمني با زنان و ادعاهاي پوچ و امثال آن به ستوه آمده‌اند. شايد تعجب كنيد ولي اطمينان دارم كه حتي آن بخش از مردم كف خيابان كه به‌شدت مذهبي‌اند، از اين جماعت عصباني‌تر هستند. از ابتذال سياسي موجود ميان جريان‌هاي جناح حاكم. ابتذال كلمه محترمانه‌اي براي كنش‌هاي سياسي آنان است.
اميد اين بخش از مردم به يك‌دست‌سازي بود كه متوجه شدند، سراب بود و جز اتلاف انرژي براي رسيدن به آب چيز ديگري جز خستگي و فقر و بدبختي نصيب آنان نشد، به همين علت مردم متدين بيش از ديگران عصباني‌اند. چون نه فقط خيري نديده‌اند، بلكه مي‌بينند حتي اعتقاد به اسلام هم، روز به روز در حال آب شدن است. به نام پوشش و حجاب چنان رفتاري مي‌كنند كه نتيجه آن در اقليت قرار گرفتن زنان چادري است.
از سوي ديگر عدم مشاركت نيز چشم‌اندازي را پيش رو قرار نداد. جنبش مهسا به علل گوناگون و قابل پيش‌بيني منجر به نتيجه‌اي كه مي‌خواستند نشد، بخش مهمي از مخالفان حكومت نشان دادند كه در استبداد رأي و رويكرد تفاهمي چيزي كمتر از اصولگرايان تندرو ندارند، اگر روي دست آنان نباشند.
اكنون حكومت به اين نتيجه رسيده كه بدون مشاركت مردم هيچ چيزي در چنته نخواهد داشت. نه دولت قوي، نه اعتبار كافي در جهان، و نه حتي انسجام دروني. تجربه يك‌دست‌سازي تقريبا فاجعه‌بار بود. دولت كنوني در سطحي بسيار نازل و باورنكردني قرار دارد. اگر محصول انقلاب اسلامي اين دولت با اين وزرا باشد، و علي‌الاسلام و علي‌الانقلاب‌السلام [يعني بايد فاتحه آنها را خواند.] حكومت مي‌خواست يا مدعي بود كه مي‌خواهد به اين دو برسد، ولي شيوه و سياست‌هاي جاري در تعارض با آن هدف قرار داشت و هنگامي كه اين شيوه‌ها را به كار برد، متوجه شد، هر دو هدف را از دست مي‌دهد.


گر چه هنوز هيچ گونه خوش‌بيني به سياست جديد حكومت ندارم ولي براساس تحليل خودم و بعضي از شواهد و قراين گمان مي‌كنم كه بن‌بست را متوجه شده‌اند، و نياز به مشاركت بيشتر مردم دارند. اهميت افزايش مشاركت سياسي در پايداري كشور ده‌ها برابر موشك بالستيك است. اصولا موشك بالستيك بايد در خدمت مردم باشد، مردمي كه از طريق مشاركت سياسي عينيت خود را نشان مي‌دهند. در اين باره جداگانه خواهم نوشت كه الزام به مشاركت بيشتر چه تبعاتي دارد كه حكومت بايد به اين تبعات هم ملتزم باشد و اگر نباشد نقض وعده كرده و هم چوب را خواهد خورد و هم پياز را.
با اين تحليل ضمن اينكه معتقدم هيچ تضميني براي موفقيت‌هاي كلان وجود ندارد ولي فرصت‌هاي فراواني براي جامعه و مردم ايران در دسترس خواهد بود تا از طريق مشاركت اراده خود را بر ساختار سياسي نشان دهند. وظيفه آقاي پزشكيان هم هست كه اگر انتخاب شد به آنچه گفته است عمل كند. به قول امام علي (ع) «ذمّتي بما اقول رهينه ». گردن خود را در گروي آنچه كه گفته است بگذارد. همه خسته‌ايم. نياز به اندكي اميد داريم. ملت و جامعه‌اي كه خسته و نااميد باشد، به قهقرا خواهد رفت. اگر در عدم شركت اميدي بود، اكنون و با اين وضعيت جديد بدون پيروزي ديگر اميدي هم نخواهد بود. البته اگر تحليلم درست در نيايد و پزشكيان انتخاب نشود (درباره معناي انتخاب شدن پزشكيان هم در روزهاي آينده خواهم نوشت)، مطلقا تأكيد مي‌كنم مطلقا مثل ورشكسته‌هاي متفرعن سياسي تقصير را به عهده تحريم‌كنندگان نمي‌اندازم. تقصير متوجه من و امثال من است كه نتوانسته‌ايم افراد تحريمي را براي مشاركت قانع كنيم. ما بايد بتوانيم با نامزدي پزشكيان و تحليل‌هاي خود اين يخ را به اندازه‌اي آب كنيم كه مردم شركت كنند و بساط بي‌كفايتي و دروغگويي را برچينند. و اگر نتوانيم شكست خورده‌ايم. پرداختن به مساله كنش تحريمي مهم است. جدا از نارسايي عناصر تحليلي براي اقناع آنان به حضور انتخاباتي؛ مشاركت انتخاباتي از نظر آنان يك مانع اخلاقي جدي نيز دارد، اينكه چگونه مي‌توانند پس از اتفاقات ۷ سال گذشته خود را قانع كنند كه در اين انتخابات شركت كنند. اين دغدغه اخلاقي مهمي است و بايد به آن احترام گذاشت، ولي ماجرا سويه ديگري هم دارد. اينكه ما براي عبور از تكرار اين رخدادها نيازمند به حضور و مشاركت هستيم. اگر اينگونه نگاه كنيم ماجرا به كلي فرق خواهد كرد. تقليل دادن كنش سياسي به چنين گزاره‌هاي احساسي و اخلاقي كارساز نيست. من به جد معتقدم كه هر شهروند و هر نيروي سياسي بايد مطابق وجدان خود عمل كند. وجداني كه متأثر از حب و بغض‌هاي مرسوم عرصه سياسي نباشد. شخصا اگر مي‌خواستم بر اين اساس عمل كنم، به‌طور قطع از خيلي سال‌ها پيش بايد عطاي مشاركت سياسي را به لقاي آن مي‌بخشيدم، چون به اندازه كافي ظلم ديده‌ام، كه علاقه‌اي به بيان آنها ندارم، ولي مساله اصلي من اين است كه چه كار كنيم تا در آينده كمتر شاهد اين اتفاقات شويم؟ چه راهي را برويم كه كم‌هزينه و با تضمين بيشتري باشد؟ از اين رو ترديدي ندارم كه مشاركت ما در شرايطي كه امكان تحقق يك هدفي وجود دارد، زيان بسيار كمتري دارد تا هنگامي كه اين فرصت را به آينده نامعلومي كه نمي‌دانيم چه زماني رخ خواهد داد موكول كنيم. ما امروز در برابر يك وضعيت سخت و پيچيده اخلاقي سياسي قرار گرفته‌ايم. راه بعد از تحريم مبهم است و با قدرت گرفتن تندروها به وخامت وضع موجود مي‌انجامد. راه مشاركت هم به انتظارات و مطالبات انباشته شده و گسترده پاسخ نمي‌دهد بلكه تغييرات آن در حدي است كه موازنه نيروها و شرايط موجود امكان مي‌دهد. (در اين باره بعدا خواهم نوشت) . با اين حال، يك نكته مهم است و بايد به آن توجه كنيم. مشاركت يا عدم مشاركت در انتخابات يك راه و اقدام سياسي است و نبايد اجازه داد كه اين راه باعث‌ شود به انسجام اجتماعي لطمه بزند.
به دلايل ديگر شهروندان مخالف مشاركت باز هم خواهم پرداخت و يادداشتي هم خطاب به حكومت خواهم نوشت كه معناي مشاركت بالا چيست؟ و چرا بايد به آن ملتزم باشد؟