بعد از انتخابات

الان كه اين سطرها را مي‌نويسم، هنوز انتخابات و راي‌گيري در جريان است، اما حالا كه شما اين يادداشت را مي‌خوانيد، دست‌كم راي‌گيري روز هشتم تيرماه 1403 خورشيدي تمام شده و تا حدودي همه‌ چيز مشخص. خيلي عجيب اما بسيار واقعي است، من در اينجا و اكنون به دليل اينكه محصور زمان و مكان هستم، نمي‌دانم امروز چه اتفاقي افتاده، اما شما با اينكه يك روز دورتر از من به امروز هستيد، مي‌دانيد در هشتم تيرماه چه اتفاقي در ايران به وقوع پيوسته. مي‌دانيد كه تكليف انتخابات روشن شده يا به مرحله دوم رفته و مي‌دانيد هر كدام از كانديداها چقدر راي آورده‌اند. قطعا بسياري خوشحالند و بسياري ناراحت، بسياري هم بي‌تفاوت. بسياري با افتخار مي‌گويند پيش‌بيني‌هاي ما درست بوده و بسياري سعي مي‌كنند پنهان كنند كه تحليل‌هاي‌شان غلط بوده. دسته اول با غرور پست‌ها و نظرها و كامنت‌هاي خودشان را بازنشر مي‌دهند و زيرش مي‌نويسند: «ديدي گفتم؟» و دسته دوم يا ساكتند يا مي‌گويند يك جاي كار مي‌لنگد يا سعي مي‌كنند با تفسير و تعبير، نشان دهند كه اشتباه نكرده‌اند. اين خصلت زمان است. هيچ يك از ما انسان‌هاي فاني نمي‌تواند يك ثانيه ديگر خودش را پيش‌بيني كند، اما آينده‌نگري و درس گرفتن از تجربيات گذشته و عقل و خرد ايجاب مي‌كند كه آدم‌ها- اگر نه پيشگويي دست‌كم- پيش‌بيني كنند. 
در روزهاي قبل از انتخابات، بساط بحث و گفت‌وگوها-به ويژه در فضاي مجازي - داغ بود. اينكه نمي‌گويم در كل سطح جامعه، چون آماري ندارم. بعضي جاها بحث‌هاي تند انتخاباتي در جريان بود و در برخي ديگر صحبت چنداني نبود. از مشاهدات فردي نمي‌توان به آنچه در كليت جامعه رخ داده، رسيد. اما در شبكه‌هاي اجتماعي بحث‌هاي انتخاباتي داغ بود، عده‌اي از راي دادن به اين يا آن كانديدا مي‌گفتند و شماري هم مي‌گفتند راي نمي‌دهند. در ميان هر دسته، گروهي بودند كه سعي مي‌كردند ديگران را هم به كيش خود در آورند و عده‌اي هم بودند كه چنين تلاشي نمي‌كردند و صرفا موضع خودشان را بيان مي‌كردند. در ميان اين بحث و گفت‌وگوها، بعضا تندي‌ها و ناملايمت‌هايي هم رخ داده است. شما را نمي‌دانم، من خودم در يكي، دو گروه دوستانه با رفقاي چندين و چند ساله‌ام بحث‌هاي تند كردم و در نهايت از يكي از آنها «لفت» دادم، يعني گروه را ترك كردم. مي‌دانم كه رفتارم دوستانه كه چه عرض كنم، دموكراتيك هم نيست. يكي از معناهاي دموكراسي، پذيرش نظر مخالفان و احترام به ديدگاه آنها و تحمل ايشان است. دوستان عزيز كه جاي خود را دارند. 
اين يادداشت را مي‌نويسم، خطاب به خودم و به همه كساني مثل من كه در مسير دموكراتيك بودن هستند و هنوز نتوانسته‌اند ياد بگيرند كه به مخالفان خود احترام بگذارند. انتخابات تمام شده، اما رفاقت‌ها و دوستي‌ها نبايد تمام شود. ما همه در يك سرزمين زندگي مي‌كنيم، با اختلافات و تفاوت‌هايي انكار نشدني، از حيث سن و سال و طبقه اجتماعي و اقتصادي و جنسيت و قوميت و زبان و دين و مذهب و ...اما اگر باران ببارد، بر سر همه ما به يكسان مي‌بارد. درست است كه اين ‌باران براي بي‌خانمان و برج‌نشين متفاوت است، اما اگر اتفاق خوب يا بدي در سطح يك جامعه رخ بدهد، هر كسي به نحوي از آن متاثر مي‌شود. براي اينكه آسيب‌ها و ضررهاي رويدادهاي بد را كم كنيم و از اتفاق‌هاي خوشايند بيشترين بهره را ببريم، بايد با هم دوست باشيم. ما تا حدود زيادي هم سرنوشتيم. اين انساني‌ترين معنايي است كه از جامعه به ذهنم مي‌رسد. بايد با هم همكاري كنيم، بايد به يكديگر احترام بگذاريم، دست‌كم بايد نظرات و ديدگاه‌هاي يكديگر را تحمل كنيم. اگر اين همكاري و احترام و تحمل نباشد، سنگ روي سنگ بنا نمي‌شود. مي‌دانم كه خيلي رمانتيك و ساده‌انگارانه است، اما به لحظه‌هاي سختي فكر كنيم. اصلا جامعه را در حد دوستان و رفقا و آشنايان خودتان در نظر بگيريم. در دشوارترين شرايط، آنها هستند كه به ياري ما مي‌آيند. انتخابات‌ها مي‌آيند و مي‌روند، اين دوستي‌هاست كه بايد باقي بماند. اين يادداشت را بيش از هر كسي خطاب به خودم نوشتم. شاد و سربلند باشيد. با اميد.