حق‌مان را در هيچ دولتي فراموش نمي‌كنيم

شبنم كهن‌چي
نگاه دولت‌ها و نويسنده‌ها به «كتاب» همواره متفاوت بوده. درحالي كه دولت‌ها، اغلب «كتاب» را عنصري مشكوك مي‌دانند و در پي مميزي يا ممانعت از انتشار و يا حتي توقف انتشار آن هستند، نويسنده‌ها «كتاب» مي‌نويسند تا جامعه را با جهاني متفاوت آشنا كنند.
جامعه ايران امروز در آستانه تشكيل دولت جديد است. هرچند هنوز چيز زيادي از سياست‌هاي فرهنگي رييس‌جمهور منتخب نمي‌دانيم و شعارهاي انتخاباتي او هم در حوزه فرهنگ چشم‌گير نبود اما بخشي از «ما» اميد دارند سياست‌هاي جديد دولت او راهگشاي فضاي بسته كنوني در حوزه فرهنگ خصوصا در ارتباط با كتاب باشد.
عالِم به همه محدوديت‌هايي كه مي‌دانيم پيش‌روي دولت و رييس‌جمهور منتخب در حوزه فرهنگ وجود دارد، در آستانه تشكيل دولت جديد و طبعا اعمال تغييراتي در سياست‌هاي فرهنگي كشور از جمعي از نويسنده‌ها درباره مهم‌ترين دغدغه‌شان پرسيديم. اينكه به عنوان يكي از اعضاي جامعه ادبي چه پيشنهادي براي ساز و كار صدور مجوز كتاب دارند؟ با چالش مزمن نويسندگان و بخش دولتي يعني سانسور چه مي‌توان كرد؟ رييس‌جمهور منتخب و دستگاه متولي فرهنگ در دولت او در اولين بخش چه ساز و كاري بايد داشته باشد؟ خيلي از ناشران و نويسندگان از بي‌اعتمادي خواننده به كتاب‌هايي كه با مجوز رسمي منتشر مي‌شوند، ناخرسندند و مي‌گويند خيلي‌وقت‌ها اين بي‌اعتمادي كاذب است چون وقتي همان كتاب بي‌كاسته يا افزوده به صورت زيرزميني و يا با ناشر خارجي منتشر مي‌شود، مورد استقبال قرار مي‌گيرد! براي بازگرداندن اعتماد عمومي به كتاب‌هاي منتشرشده در داخل كشور چه بايد كرد؟ بخوانيد نظر بعضي از نويسنده‌ها را.


 
روزنه‌اي براي آزادي بيان
محمد تقوي، نويسنده در پاسخ به سوال ما گفت: «براي نويسندگان مساله اساسي آزادي بيان است. از نظر من همه سانسورها يا مميزي‌ها يا حذف‌ها يا هر اسم ديگري كه رويش بگذاريد نادرست و حتي كمي شرك‌آميز است. البته اگر آدم به مشيت الهي باور داشته باشد. انگار انسان خاكي بخواهد اشتباهات الهي را تصحيح كند. سانسور يك دوگانه متناقض است و به نظرم همزمان نمي‌توان مدعي هر دو بود. هم اعتقاد به مشيت او و هم ادعاي اصلاح مشيت آن يگانه. بنابراين هميشه بحث محدوديت‌هاي اجتماعي مطرح بوده است از گذشته تا امروز. اين نوع محدوديت تا حدودي قابل‌درك است و اصولا يكي از قابليت‌هاي نويسندگان اين است كه راهي براي بيان مضامين دشوار يا پيچيده پيدا كنند. از قضا در تاريخ ما دسته‌ بزرگي از اين نويسندگان ايراني روحانيوني بوده‌اند كه مجبور مي‌شدند در پرده سخن بگويند.»
او به تشكيل دولت جديد اشاره كرد و گفت: «بحث روز، دولت جناب آقاي مسعود پزشكيان است و براي اهل قلم مهم‌ترين وزير اين دولت سكاندار وزارت ارشاد اسلامي و سياست اين وزراتخانه در اداره مميزي است. ده‌ها سال است اداره مميزي در حذف بخش غيرمجاز ادبيات كشور ما توفيق نداشته است و حتي با اصرار در اين مميزي در عمل باعث اعتلا و احترام آن بخش از بازار نشر غيررسمي شده كه همين ادبيات غيرمجاز را منتشر مي‌كند. پس اين سوال مطرح است كه چرا هنوز به اين روش نابخردانه ادامه مي‌دهد؟ به نظر مي‌رسد كه اين نوع عملكرد پيش از آنكه كاركردي داشته باشد ضامن نوعي پرستيژ براي اين دستگاه است.»
تقوي گفت: «چه داستان‌نويسان اصلاح‌طلب و اصولگرا و... تاييد بكنند و چه انكار بكنند، صادق هدايت يك نويسنده شاخص ايراني است و آثار او در شمارگان نامحدود تكثير و فروخته و خوانده مي‌شود. آثار او به بسياري از زبان‌هاي دنيا ترجمه شده است و كم و بيش در جهان خواننده دارد و مرتب تجديد چاپ مي‌شود. چند سال ديگر بايد بگذرد تا بپذيريد كه او را نمي‌توان حذف يا سانسور كرد؟ در بازار نشر زيرزميني كساني هستند كه كارشان دور زدن تحريم‌هاي وزارت ارشاد است و براي تامين نيازهاي مخاطبان ادبيات تلاش مي‌كنند. به اين ترتيب هم مميزي را دور مي‌زنند، هم حق ناشران قانوني كشور را ناديده مي‌گيرند و هم حقوق نويسنده را و در عين حال اِشراف جامعه ادبي را به سلامت نسخه‌اي كه منتشر مي‌شود. البته دست‌شان درد نكند. دست‌كم كتاب‌ها را مي‌خوانيم. خدا را شكر همه‌چيزمان به همه‌چيزمان مي‌آيد. بيشتر شبيه بازار مسگرهاست. از هر طرف صداي پتك و سندان مي‌آيد. مگر نمي‌خواهيد ماليات بگيريد؟ چاره‌اي به جز جوابگويي وجود ندارد.»
او گفت: «جناب آقاي پزشكيان رييس‌جمهور منتخب آيا وزير ارشاد دولت محترم شما به رمان «جن‌نامه» هوشنگ گلشيري اجازه انتشار رسمي مي‌دهد؟ مي‌دانيد در بازار نشر غيررسمي هر سال صدها يا هزاران نسخه از اين رمان به فروش مي‌رود و اين وسط فقط حقوق نويسنده و ناشر از بين مي‌رود؟ چرا نمي‌توانند با تفاوت‌ها و انتخاب‌هاي آدميان كنار بيايند؟ چرا به مجموعه آثار هوشنگ گلشيري اجازه انتشار نمي‌دهند؟ مي‌دانيد هر سال چند هزار بار فايل‌هاي پي‌دي‌اف اين آثار دانلود و خوانده مي‌شوند؟»
تقوي افزود: «فكر نكنيد كه با اجازه انتشار به يك رمان روزنه‌اي گشوده مي‌شود. مي‌دانيد دست‌كم دو نسل از بهترين نويسندگان جوان ايراني از دهه هفتاد تا امروز زير فشار انواع مميزي و فشارهاي مهلك سياسي- اجتماعي چنان پريشان و آزرده‌اند كه اميدشان را واگذاشته‌اند و رفته‌اند يا مانده‌اند و در خود مانده‌اند. اين نويسندگان مي‌توانستند مصالح معماري شما در توسعه كشور باشند. تعدادي از برجسته‌ترين جامعه‌شناسان كشور شما را ضمانت مي‌كنند و مي‌گويند سياست‌هاي توسعه‌محور داريد. به عنوان آخرين نكته عرض مي‌كنم اگر توسعه‌اي در كار باشد و قرار باشد اين كشور توسعه پيدا كند، بدون ترديد يكي از چهره‌هاي اين توسعه فرضي بايد در وزارت محترم ارشاد شما ديده بشود. اگر وطن ما قرار باشد توسعه پيدا كند اين توسعه را نمي‌‌توانيد فقط در اقتصاد يا توليد صنعتي يا فروش نفت يا سياست خارجي اعمال كنيد. بايد جلوه‌هاي اين توسعه را در ادبيات و سينما و تئاتر و موسيقي و افتخارات ورزشي كشور هم ببينيم. اگر نبينيم چرا بايد وعده‌ها و اخبار توسعه اقتصادي و سياسي شما را باور كنيم؟ مگر همه در يك كشور زندگي نمي‌كنيم؟ اولين قدم‌ها هم مسير شما را نشان مي‌دهد.»
 
تمريني براي شنيدن صداها
آذردخت بهرامي، نويسنده در پاسخ به سوال ما گفت: «به نظرم بايد اين قيچي سانسور زنگ‌زده و كند شده را دور بيندازيم. اين روزها هر كه خواسته كتابش را آن‌سوي آب‌ها بدون مميزي چاپ و اينجا زيرزميني پخش كرده است. به لطف امكانات فضاي مجازي هم متون غيرادبي و زرد و چه بسا مستهجن هم به راحتي به دست مخاطبش مي‌رسد. اين وسط فقط به فرهنگ و ادب‌مان صدمه وارد شده است. مميزي خواننده ايراني را نسبت به كتاب‌هاي تأليفي بي‌رغبت كرده. بيشترين صدمه را به كتاب و ناشر و نويسنده زده و تيراژ كتاب‌ها را بسيار پايين آورده است.‌ در مورد كتاب‌هاي خارجي هم به طرز مسخره‌اي باعث شده هر جا سه نقطه (...) مي‌بينيم كهير بزنيم.»
او گفت: «به نظرم ديگر وقتش شده دولت جديد بي‌خيال اين قيچي شود و اجازه دهد فقط نويسنده پاسخگوي مخاطبش باشد.‌ شايد اين تمريني باشد براي شنيدن ديگر صداها و آشنا شدن با ديدگاه‌ها و سلايق ديگران.»
 
در هيچ دولتي از حق‌مان نمي‌گذريم
كيهان خانجاني، داستان‌نويس گفت: «در كشورهايي مثل كشور ما، نويسنده به خود قبولانده كه «من آدم قانعي هستم.» يعني به همين جهان كلمات و يك آب‌باريكه‌ بخور و نمير راضي‌ام. نويسنده ايراني دندان حق تأليف حسابي و تيراژ و فروش و معرفي و ترجمه و اقتباس و جايزه گران و اين‌چيزها را كشيده و دور انداخته. او به حدي قانع است كه به امر قدرت مي‌گويد «مرا به خير تو اميدي نيست، شر مرسان.» ما نه از شما شغل خواسته‌ايم نه تشويق، به متن شر مرسان. حال اگر شر رساندي به چه ترتيبي باشد؟ حرف ما اين است كه بنويسيم و منتشر كنيم و كسي هم يقه‌مان را نگيرد؟ حرف ما اين نيست. حرف ما اين است كه بنويسيم و چاپ شود، بدون اين‌مقدار هزينه‌ بروكراتيك و اداري سانسور بر دست بيت‌المال. بعد اگر شاكي داشت، يقه‌ ما را بگيرند. بله ما آماده‌ هزينه‌دادنيم. هر شغلي هزينه‌ دارد، ما هم همچنين. به دادگاه برويم، توسط يك هيات منصفه‌ متخصص و مستقل قضاوت شويم. در همين دادگاه‌هاي ايران دادگاه جنايي جداست، دادگاه خانواده جداست، دادگاه مطبوعات جداست، بخش جدايي هم براي ما وجود داشته باشد با هيات منصفه‌اي كه سررشته داشته باشند درباره متون.»
او افزود: «گوستاو فلوبر هم سر رمان مادام بوآري محاكمه شد؛ در دادگاه قاضي پرسيد «مادام بوآري كيست؟» گفت «خودم» و خلاصه تمام شد ماجرا. بسياراني محاكمه شدند. حرف ما اين نيست كه دادگاه نمي‌رويم يا هزينه نمي‌دهيم. حرف ما اين است كه شاكي داشته باشد، دادگاه هم مي‌رويم. حال آنكه امر قدرت چه‌كار مي‌كند؟ به جاي آنكه يقه‌ نويسنده‌ زبان‌دار را بگيرد، يقه‌ كتاب بي‌زبان را مي‌گيرد. اين ايده‌آل سال‌ها و سال‌ها بزرگان ماست كه گفتند و ما هم همان حرف‌‌هاي جريان روشنفكري ادبي پسامشروطه را ادامه مي‌دهيم. مگر الان كه من با شما مصاحبه مي‌كنم، قبلش مي‌فرستيد اداره سانسور كه مجوز بگيرد؟ خب چرا اين شيوه در مورد كتاب‌ها اعمال نمي‌شود؟ در هيچ دولتي از حق‌مان نمي‌توانيم بگذريم. اين ادارات و آدم‌ها و امكانات از كجا مي‌آيد؟ از پول نفتي كه سال 29 ملي شد. آنها با پول نفت ملي، كتاب ملي نويسنده ملي را سانسور مي‌كنند.»
 
كتاب به كما رفته
حسين آتش پرور، نويسنده گفت: «در كشور ده‌ها مساله مهم و اساسي مثل معيشت، زنان، گراني و تورم، جوانان، كار، آب، مسكن، محيط‌زيست و آلودگي هوا، تحريم‌ها، بازنشستكان و ترافيك وجود دارد كه كسي به فكر كتاب و فرهنگ نيست و برايش اولويت به حساب نمي‌آيد. از اين بابت با تجربه‌هاي گذشته نمي‌توان در چشم‌انداز نزديك به بهبود وضعيت آن خوشبين بود.»
او با اشاره به تيراژ كتاب گفت: «امروز شاهد تيراژ كتاب‌هاي داستان بين 300- 100 نسخه با جمعيت 88 ميليون نفر درمساحت 1648000 كيلومتري ايران هستيم. اين شماي كلي از كتاب است كه به كما رفته. از طرفي بنا به گزارش نهاد كتابخانه‌هاي عمومي كشور، در دي ماه 1400 تعداد 3665 كتابخانه عمومي داريم. به جز كتابخانه‌هاي مدارس، دانشگاه‌ها و مراكز علمي و ديگر نهادها. اگر دولت هيچ كاري نكند و نهاد كتابخانه‌ها، تنها از بودجه عمومي براي هر كتابخانه يك كتاب بخرد، تيراژ بيش از 3500 نسخه داشتيم و شايد مي‌شد به اين شرايط تنفس مصنوعي داد. اگر چه اين هم كارساز نخواهد بود و بايد ريشه‌اي به مساله پرداخت.»
آتش‌پرور گفت: «سانسور يكي از عواملي است كه بي‌اعتمادي بين خواننده و نويسنده به وجود مي‌آورد و بايد حذف شود. نظارت براي مجوز و بروكراسي اداري، خودش حكايت ديگري در اين چرخه فرهنگي است. مساله ديگر شرايط اقتصادي‌ است؛ وضعيت به‌شكلي ا‌ست كه منِ نويسنده قادر به خريد كتاب خودم نيستم.»
او گفت: «دولت‌ها مي‌آيند و مي‌روند. فراموش نبايد كرد كه نويسندگان نگهبان مرزهاي فرهنگي در تمام دوران‌ها بوده و هستند. جز عشق و از خودگذشتگي چه چيزي مي‌تواند آنها را به اين كار وادار كند. به آمار زندانيان، پرونده‌هاي دادگستري، تخلفات و خسارت‌هاي ناشي از رانندگي، بيمارستان‌ها، ناهنجاري‌هاي اجتماعي و... نظري بيندازيم. به خاطر داشته باشيم كه اگر براي كتاب و فرهنگ هزينه نكنيم، بي‌شك براي خسارت‌هاي ناشي از آن ده‌ها برابر هزينه پرداخت خواهيم كرد كه مي‌كنيم.»
 
لزوم انجام پژوهش مستقل
كاوه فولادي‌نسب، نويسنده در پاسخ به سوال ما گفت: «احتمالا گزينه درست و معمول و معقول اين است ما هم در ايران مثل ساير كشورهاي جهان مميزي پيش از چاپ نداشته باشيم و كتاب‌ها آزادانه منتشر شوند. اگر بعد از انتشار كتابي، چه مدعي‌العموم چه شاكي خصوصي اعتراضي داشت، آن را در دادگاه ويژه اين امر مطرح كند و با حضور هيات منصفه موضوع بررسي شود.»
او افزود: «البته كه مي‌دانيم طي اين سال‌ها درباره حذف مميزي پيش از چاپ بارها حرف زده شده و بي‌هيچ تعارفي يكي از نگراني‌هاي ناشران اين است كه اين امر به اهرمي براي ايجاد فشار اقتصادي بر ناشران مستقل تبديل شود. به اين شكل كه ناشري كتابي چاپ كند، بلافاصله كسي در دادگاه شكايت كند، دادگاه علاوه بر جريمه مالي كتاب را هم معدوم كند. مگر يك ناشر در يك سال چند كتاب منتشر مي‌كند كه چند كتابش اين‌طور از دست برود و بنيه اقتصادي ناشر را از بين ببرد! بعد ناشر در سرمايه‌گذاري محافظه‌كار مي‌شود و شايد خودش به سمت اعمال سانسور برود يا كتاب‌هايي را كه به نظر خطرساز باشند، رد كند.»
فولادي‌نسب گفت: «مي‌دانيم مثل خيلي از قوانين و حتي نهادها كه در كشور ما استفاده مغلوطي ازشان مي‌شود و تبديل به المان‌هايي مي‌شوند كه يك سليقه سياسي يا ايدئولوژي را نمايندگي مي‌كنند، اين امر هم شايد باعث آسيب شود. بد نيست براي اينكه چشم مسوولان به قول سهراب سپهري شسته شود، دست‌كم پژوهش‌هاي دقيق توسط آدم‌هاي مستقل در اين زمينه انجام شود. چند روز پيش خبر رسيد مجوز ساخت براي فيلم‌هاي سينمايي قرار است برداشته شود. خب اين چندان هنري هم نيست. امروز بسياري از آثار سينمايي ايران زيرزميني ساخته مي‌شود. ادبيات هم به همين سمت حركت مي‌كند.»
او افزود: «آقايان بايد بدانند دادن مجوز لطف از سمت آنها نيست، در واقع جوري سهيم شدن در حوزه فرهنگ است. آيا آنها مي‌خواهند بركنار بمانند در اين موضوع يا مي‌خواهند به عنوان مدير چه خود و چه تاريخ درباره آنها قضاوت خوب داشته باشد؟ شايد اگر پژوهش‌هايي شود و آقايان بدانند با سانسور كردن جلوي ترويج انديشه گرفته نمي‌شود و كتاب‌ها زيرزميني چاپ مي‌شود، بتوان نگاه مقامات مسوول را به امر سانسور اصلاح و تعديل كرد. شايد پژوهش بتواند واقعيت را نشان دهد تا دست از اين شكل لجوجانه فشار بر هنرمندان به ويژه نويسندگان بردارد.»
 
حذف كامل سانسور
عليرضا بهنام، شاعر در پاسخ به سوال ما گفت: «به نظر من اصولا سانسور بي‌مورد است. دليل بي‌اعتمادي مردم به كتاب‌هاي رسمي هم سانسور است. بعيد مي‌دانم كه با تغيير دولت چيزي در اين زمينه تغيير كند. بنابراين كماكان اين بي‌اعتمادي ادامه خواهد داشت. تنها راه جلب اعتماد دوباره مردم به توليدات رسمي حذف كامل سانسور است.»
 
امر ناممكن را مي‌طلبم
فرهاد گوران، داستان‌نويس به ما گفت: «فرايند نوشتن آن‌طور كه من در نظر دارم به صورت بنيادي عليه هر آن چيزي است كه ذيل فرهنگ رسمي تعريف مي‌شود [...] حتي كتاب‌هاي درسي به دليل اينكه خط به خط «تهذيب» شده‌اند، دانش‌آموز را دلسرد و ملول مي‌كنند و او‌ كه بايد خواننده رمان من باشد از همان كودكي و نوجواني بيزار از كلمه و ادبيات مي‌شود. بيزاري و دلسردي، دستاورد دستگاه سانسور است. وقتي به عنوان شهروند، پيوسته دلهره و نگراني اجاره‌خانه و هزينه‌هاي اوليه زندگي‌ به قلبم چنگ مي‌زند، از بيان دغدغه‌هاي فرهنگي چه حاصل؟ واقع‌بين هستم و همچنان امر ناممكن را مي‌طلبم.»
صدور مجوز را به ناشر واگذار كنند
مجتبي تقوي‌‌زاد، داستان‌نويس به ما گفت: «در بحث صدور مجوز كتاب سوال اين است كه ما به صدور مجوز به مفهوم مميزي احتياج داريم يا خير؟ اساسا از نظر من امر مجوز، سانسور يا هر چيز ديگري كه نام دارد، امري از بين رفته، مضمحل شده است حتي براي بهره‌برداران اين امر. يعني ما كه از ابتدا اعتقادي به اين موضوع نداشتيم اما كساني هم كه داشتند امروز ديگر نمي‌توانند از مزايايي كه براي‌شان متصور بود بهره‌مند شوند.»
او گفت: «به سادگي بسياري از كتبي كه تصور مي‌كنند نبايد منتشر شود در انتشارات خارج از ايران به صورت نسخه فيزيكي منتشر مي‌شود و به‌وفور به صورت الكترونيكي در فضاي مجازي در دسترس است. در اين فضا تشخيص سره از ناسره بسيار سخت شده است. كساني كه به دنبال كتاب‌هاي زيرزميني مي‌روند، آثاري را كه فاقد ارزش ادبي است، صرفا بابت رد كردن خطوط مميزي، مي‌خوانند و اين ضربه بيشتري است نسبت به ديدن چهار كلمه در يك كتاب كه به تيغ سانسور گرفتار مي‌شود.»
تقوي‌زاد افزود: «اين منظر اول است كه وجود ساز و كار مميزي در عصر ديجيتال و هوش مصنوعي بسيار كهن است. از سوي ديگر به كشور همسايه نگاه كنيد؛ به افغانستان پيش از حضور تازه طالبان. مثلا در سال 2017 يا 2018 وقتي مجيب مهرداد به عنوان سخنگوي وزارت معارف صحبت مي‌كند كه در افغانستان چيزي به عنوان مميزي كتاب نداريم! بسياري از كتاب‌هاي ما آن زمان به زبان فارسي در افغانستان چاپ مي‌شدند. به اين ترتيب ما سرمايه‌ها را از مرزها رد مي‌كنيم تا بعد دوباره به شكل ديگري وارد شوند. چرا اين اتفاق مي‌افتد؟»
تقوي‌زاد گفت:«با ضرس قاطع عرض مي‌كنم اعتقادي به سانسور در حوزه فرهنگ ندارم و از آن بدتر چيزي كه امروز اتفاق مي‌افتد كه بسيار مبهم، مخدوش و قائم به اراده و تشخيص نظر يك مميز است، بدون وجود اسلوب‌هاي مشخص و شفاف. حتي امر سانسور شفاف نيست.»
وي افزود: «تصورم اين است كه امر صدور مجوز كتاب بايد به ناشر واگذار شود، ناشري كه از چارچوب وزارت ارشاد خارج شده و با فضاي نشر مواجه است مي‌تواند خودش بهترين كارشناس براي اين باشد كه تشخيص دهد كتاب قابليت انتشار به مفهوم كتاب خوب را دارد يا خير. مميزي توسط حاكميت اشتباه بزرگي است كه اگر بخواهد ادامه پيدا كند فقط منجر به گسترش بازار زيرزميني كتاب خواهد شد. من انتظار دارم از دولت جديد كه مفهوم صدور مجوز كتاب توسط وزارت ارشاد را منتفي كرده و اين امر را به ناشران واگذار كند.»
 
آنها كه سكوت كردند
تعداد داستان‌نويسان و مترجمان و شاعراني هم كه در حال و هوايي تهي از اميد، حرفي براي گفتن نداشتند كم نبود. نمونه‌اش حافظ خياوي، داستان‌نويس است كه گفت: «من از اين دولت انتظاري ندارم براي كتاب كاري بكند. كتاب در جامعه ما، يا بهتر است بگويم در نظر سياست‌گذاران ما چيز بسيار ترسناك و مخربي شده است و انتظار ندارم دولت جديد[...] دولتي كه من به رييسش راي دادم كاري براي كتاب بكند.» يا شهرام اقبال‌زاده، مترجم و نويسنده كه كوتاه گفت: «كوتاه.كلا بساط سانسور جمع شود.»