اختلال‌هایی که به بزهکاری می‌رسد

 داشتن اختلال روانی، یکی از معضلات بزرگ پیش‌روی خانواده‌هایی است که عضوی از خانواده‌شان از این بیماری رنج می‌برد. فردی که از اختلال‌های روانی رنج می‌برد، فضای خانه را به شدت متشنج می‌کند. بسته به میزان اختلال در فرد، شدت تنش ایجاد شده در خانواده هم متغیر است. با این حال زندگی کردن کنار چنین فردی با دشواری‌های بسیاری همراه است. 
بخشی از جمعیت آماری مجرمان کشور مربوط به افرادی است که به دلیل داشتن چنین اختلال‌هایی مرتکب جرم می‌شوند. چنانچه این اختلال‌ها در کودکی تشخیص داده شود و تلاش برای درمان فرد صورت گیرد امکان بروز رفتار‌های پرخطر در نوجوانی و جوانی کاهش می‌یابد، اما اگر روند زندگی فرد مبتلا مشمول مرور زمان شود نشانه‌های بروز آن در دوره نوجوانی آغاز می‌شود و با گذشت زمان شدت می‌گیرد. ممکن است این افراد در کودکی جزو کودکان بیش‌فعال باشند که این بیش‌فعالی با رفتار‌های پرخطر آن‌ها مشهود است، در عین حال این امکان هم وجود دارد که فرد داری بیش‌فعالی پنهانی باشد که تشخیص آن فقط از سوی رفتارشناس یا پزشک مقدور است. 
این روز‌ها خانواده‌هایی هستند که فرزندان خود را مثل استخوان لای زخم تحمل می‌کنند. خانواده‌هایی که دارای جایگاه اجتماعی و اخلاقی هستند، اما مجبورند رفتار‌های پرخطر فرزندشان را تحمل کنند. تحمل رفتار‌های پرخطر چنین فرزندانی از عهده هر خانواده‌ای ممکن نیست. با این حال افرادی که قدرت تاب‌آوری خود مقابل چنین رفتار‌هایی را از دست می‌دهند با پیامد‌هایی بس دشوارتر مواجه می‌شوند. مصرف سیگار، خودکشی، موادمخدر، فرار از خانه، سرقت، درگیری و نزاع یا حتی ارتکاب قتل از پیامد‌های ناگواری است که امکان بروز دارد. بنابراین بخشی از آمار افراد آسیب‌پذیر جامعه مربوط به بزهکارانی است که به دلیل عوارض ناشی از بیماری خود دست به رفتار‌های پرخطر می‌زنند. پدر نوجوان بزهکار در راهروی یکی از محاکم کیفری درباره مشکلاتی که منجر به بزهکاری فرزندش شده بود، می‌گفت: «وقتی دخترم به سن بلوغ رسید، دچار عوارض ناشی از سن بلوغ شد و دست به رفتار‌های پرخطر زد که کشیدن سیگار کمترین رفتار پرخطرش بود. تا زمانی که در خواب بود ما آرامش داشتیم، اما هر وقت بیدار می‌شد، خانه را به جهنم تبدیل می‌کرد. ما برای حفظ آبروی خانوادگی تا جایی که مقدور بود از بردن او به میهمانی‌ها پرهیز می‌کردیم. همان زمان ابتدا به چند مشاور روانشناس مراجعه کردیم، اما آن‌ها دلیل این رفتار‌های او را تشخیص ندادند. خودم و همسرم روی این موضوع مطالعه زیادی کردیم و با رفتار‌های پرخطری که داشت احتمال دادیم که او به اختلال دوقطبی مبتلا باشد. به ناچار به یک روانپزشک مراجعه کردیم و او تأیید کرد فرزندمان به این اختلال مبتلا شده است که باید تا چند سال تحت درمان دارویی قرار گیرد. پزشک زمان زیادی را صرف رفتارشناسی او کرد و با اطلاعاتی که از دوران کودکی دخترمان در اختیارش گذاشتیم، تشخیص داد او در کودکی بیش‌فعالی پنهان داشته است.» 
رفتار‌های پرخطر زیادی در بین کودکان وجود دارد که خانواده‌ها آن را به حساب کودکی طفل می‌گذارند غافل از اینکه این رفتار‌ها نیازمند مدیریت و درمان است. اینکه این رفتار‌ها به درستی شناسایی و درمان شود، شاید از سوی خانواده‌ها ممکن نباشد. بنابراین در صورتی که رفتار کودکان در مدارس از سوی مشاوران غربالگری شود این امکان وجود دارد که از آسیب‌هایی که گریبان خانواده و جامعه را می‌گیرد، جلوگیری شود.