عقده‌گشایی پساترور

تجربه چند حادثه امنیتی در کشور در پنج سال اخیر نشان می‌دهد تعدادی مشخص از کاربران خاص در شبکه‌های اجتماعی دشمن تروریست را رها کرده و خط تحقیر و تخطئه مدافعان امنیت را در پیش می‌گیرند. در حوادثی، چون شهادت سرداران فخری‌زاده، صیاد خدایی، سیدرضی موسوی و حمله صهیونیست‌ها به کنسولگری ایران در سوریه و نیز حملات تروریستی در نقاط مختلف کشور، درست در زمانی که جامعه در شوک و بهت این حوادث تلخ قرار دارد و هنوز حتی عامل یا چگونگی حادثه روشن نیست، تعدادی از صفحات مجازی مشخص با تمسخر و تخریب نهاد‌های امنیتی و اطلاعاتی کشور، قدرت تروریست‌ها را چندبرابر جلوه داده و در واقع پروژه رعب‌افکنی را تکمیل می‌کنند. آخرین نمونه این رویکرد را همین چند روز پیش و بعد از اعلام خبر شهادت «اسماعیل هنیه» در تهران شاهد بودیم. 
داده‌کاوی کلان‌داده‌های موجود در حوادث یادشده و امثال آن، ساختار کلی روند مذکور را که از حساب‌های کاربری مشخصی شروع می‌شود و دامنه می‌یابد و در میانه آن حتی برخی مردم عادی نیز بی‌خبر از پشت‌صحنه واقعه و متأثر از تلخی حادثه با آن همراه می‌شوند، ترسیم می‌کند. اکنون می‌توان فهمید که کلیت این بازی تکراری توسط دو طیف از بازیگران مجازی به‌موازات هم پیش می‌رود. طیف نخست اکانت‌های اجاره‌ای تابلودار و ناشناس وابسته به سرویس‌های اطلاعاتی و نیز گروهک‌های هم‌پیمان با آنان از قبیل لشکر سایبری منافقین و سلطنت‌طلبان است. طیف دوم بخشی از کاربران شناخته‌شده عمدتاً ساکن در داخل که به نحوی سابقه شخصی تلخی از نهاد‌های امنیتی کشور دارند و در چنین زمانه‌ای فرصت را برای انتقام‌گیری از آن‌ها مغتنم می‌شمارند. 
کنش دسته اول در چنین موقعیتی روشن و طبیعی است. هر حمله تروریستی پیوستی از جنس «عملیات روانی» دارد و مطالعه چند عملیات خاص صهیونیست‌ها در سال‌های اخیر نشان می‌دهد که آن‌ها اتفاقاً روی این بعد ماجرا حساب ویژه‌ای باز کرده‌اند و در طرح‌ریزی عملیات و چگونگی بازنمایی آن تأثیرات مهمی برای مهندسی افکار عمومی جامعه مخاطب در نظر گرفته‌اند. بر این اساس طبیعی است که حساب‌های کاربری تحت کنترل سرویس‌ها و ضدانقلاب به‌عنوان یار کمکی تروریست‌ها بر فضای وحشت عمومی و نیز ناکارآمدنمایی مدافعان امنیت کشور دامن بزنند و پیوست عملیات روانی ترور را اجرایی کنند. 
اما دسته دوم که خواسته یا ناخواسته در بازی تروریست‌ها افتاده‌اند. افرادی که در سال‌های گذشته به دلیل برخی جرائم با برخورد نیرو‌های امنیتی و اطلاعاتی کشور مواجه شده‌اند و هنوز از اعمال قانون نسبت به خود ناراضی‌اند، در این زمان‌ها فرصتی را مهیا می‌بینند تا از خشم عمومی مردم، خود را بی‌گناه جلوه دهند و با حمله به دستگاه‌های حافظ امنیت، در واقع خودشان را تبرئه کنند. موارد متعددی وجود دارد که در چنین اوقاتی کسانی در خط اول حمله به مدافعان امنیت قرار می‌گیرند که وجه اشتراک‌شان عداوت شخصی با یک یا چند نهاد امنیتی و اطلاعاتی کشور است. 


فرض کنید نقد به سامانه‌های اطلاعاتی و حفاظتی وارد باشد و برخی غفلت‌ها راه را برای تروریست‌ها هموار کرده باشد، آیا این دلیلی است که نهاد‌های مدافع امنیت انبوه وظایف دیگر خود را از جمله مراقبت از افرادی که به براندازی نرم و نیز تضعیف امنیت روانی جامعه (که کمتر از امنیت جان انسان‌ها نیست) مشغولند، رها کنند؟ اگر مثلاً در یک پاسگاه مرزبانی قصوری رخ داد که منجر به رسوخ بیگانگان به خاک کشور شد، باید کلانتری شهر‌ها را هم تعطیل کنند و کارکنان آن را به لب مرز بفرستند تا دزدان و قاتلان در شهر‌ها بتوانند راحت‌تر به جنایات خود برسند؟
نهاد‌های اطلاعاتی و امنیتی از خطا و قصور مصون نیستند و باید مرتباً در مسیر تحول متناسب با اقتضائات فناورانه و اجتماعی قرار گیرند، اما هنگامه بحران یا حادثه امنیتی، زمان مناسبی برای عقده‌گشایی علیه آن‌ها نیست. در همه دنیا در این زمان‌ها همه توان‌ها متمرکز می‌شود تا جامعه آرامش یابد و از حوادث بیشتری پیشگیری شود. همان‌طور که تسویه‌حساب سیاسی در چنین زمانی مذموم است، انتقام شخصی و عقده‌گشایی نسبت به مدافعان امنیت نه‌تن‌ها خطایی بزرگ که اقدامی در راستای اهداف تروریست‌ها و مستوجب پیگرد قضایی نیز هست. رهبر معظم انقلاب‌اسلامی همین نکته را بار‌ها به قوه قضائیه متذکر شده‌اند و از جمله فرموده‌اند: «یکی از حقوق عامه، امنیت روانی جامعه است. اینکه یک عده‌ای آنجا بنشینند و با استفاده از فضای مجازی یا غیرمجازی مدام روی اعصاب مردم راه بروند و امنیت ذهنی مردم را به هم بزنند، مردم را بترسانند و مانند اینها، خب این خلاف مقتضای احیای حقوق عامه است و قوه قضائیه باید وارد بشود.»