شكسپير؛ از افسانه تا واقعيت

 مريم   سلطاني
در ۱۲ مارس سال ۱۸۱۹ جان كيتس، شاعر شهير بريتانيايي در نامه‌اي به خواهر و برادرش از آنها خواست در پاسخ براي او بنويسند كه هنگام نوشتن، كجاي اتاق نشسته‌ بودند. او نوشته بود؛ «آيا مي‌توانم همان چيزي را ببينم كه هر انساني مدت‌ها پيش از مردن انجام داده است؟ بسيار لذت‌بخش خواهد بود. اينكه بدانم شكسپير در چه حالتي نشسته بوده كه «بودن يا نبودن» را نوشته است.» كنجكاوي كيتس مانند هم‌دوره‌هاي ما است. ميل به دانستن كوچك‌ترين حركت و جزيي‌‌ترين احساسات مردگان معروف، بخش عمده فرهنگ ما است.
خورخه لوئيس بورخس نوشته: «هيچ‌كس اندازه اين مردان، مرد نيست.» شكسپير «همه ‌چيز بود و هيچ ‌چيز نبود» بود. براي هر زندگينامه‌نويسي كه به زندگي شكسپير نزديك مي‌شود، اين به ‌معناي واقعي كلمه درست است. نمايشنامه‌ها و شعرها بيانگر همه ‌چيز هستند: جهان‌بيني پيچيده، حس متفاوت شخصيتي، لحن اعجاب‌انگيز، تسلط بر تركيب شاعرانه، فن بيان و ساختار نمايشي به شكل حيرت‌انگيزي متنوع است. از سوي ديگر، زندگي او به‌ ندرت مستند شده؛ هيچ نامه يا دفتر خاطرات يا هيچ توصيف معاصري از او وجود ندارد. زندگي شكسپير مانند بسياري از هم‌دوره‌هاي او ترسيم شده است. ما شواهدي از اصل و نسب او، تولد و مرگش، ازدواجش، تولد و مرگ فرزندان و معاملات اموالش در دست داريم. مابقي، به ‌جز نام او در اشعار و نمايشنامه‌ها و برخي اشاره‌هاي جسته‌ و گريخته به آثارش، ابهامي است كه ما به ‌سختي مي‌توانيم تحمل كنيم. همان‌طور كه هنري جيمز در مقدمه خود براي «توفان» نوشت: «هرگز نبايد فراموش كرد كه ما در حضور شخصيت انساني‌­اي هستيم كه داراي باشكوه‌ترين ويژگي‌هاي خاص در تمام دوره‌‌ها بود... به ‌طوري‌ كه در مورد او ناگزير از همه سخت‌تر مي‌توان گفت چيز زيادي نداريم يا تقريبا هيچ‌ چيزي نداريم.»
استيون گرين‌بلت پايه‌گذار مكتبي به نام تاريخ‌گرايي نوين است. اين مكتب گاهي با ظرافت و دانش و گاهي با نوعي پوچ‌گرايي دور از ذهن بيان مي‌كند كه از نظر شكسپير، مفهوم وراي خود متن، موضوعيت دارد. در كتاب‌هايي مانند «مذاكرات شكسپير» (۱۹۸۸)، «هملت در برزخ» (۲۰۰۱) او نمايشنامه‌ها را نانوشته تصور مي‌كند، در‌حالي‌ كه درحال نوشته‌ شدن هستند. خود تئاتر جنبه‌اي از جريان مناسك و تشريفات اواخر قرن شانزدهم است؛ او منابع نمايشنامه‌ها را به صورت پنهاني و بي‌كم‌ و كاست مطالعه كرده و به صورت اغراق‌آميزي خود را در ساختارهاي اعتقادي، قدرت و تابوهاي معاصر غرق كرده است. درحالي‌كه تصوير شكسپير به ‌تنهايي در اتاقي كه با استفاده از استعدادي عجيب و ‌غريب و تخيلي مستقل حروف را كنار هم مي‌­چيند، رضايت بي‌نظيري براي جان كيتس به ارمغان مي­‌آورد، اما براي گرين‌بلت چندان قابل توجه نيست.
«ويليام در گذر زمان» يا «شكسپير چگونه شكسپير شد» (ترجمه عليرضا مهدي‌پور، نشر خوب) تلاشي براي نوشتن زندگينامه شكسپير، با نثري روان­‌تر و عموما شسته‌ رفته‌تر است. گرين‌بلت نويسنده كتاب‌هاي مطرح و پرفروش «جهان چگونه مدرن شد» (2011) و «جبار؛ شكسپير و سياست» (2018)، نسبت به مشكلات پيش روي يك زندگينامه‌نويس هوشيار است. اگر چه او معتقد است كه ما درباره شكسپير اطلاعات «نسبتا فراواني» داريم. او اعتراف مي‌كند: «شكاف‌هاي بزرگي در آگاهي ما وجود دارد كه هر مطالعه زندگينامه‌اي درباره زندگي شكسپير را به كار گرفتن حدس و گمان تبديل مي‌كند.»
ويليام شكسپير در استراتفورد به دنيا آمد و در ۲۶ آوريل ۱۵۶۴ غسل تعميد داده شد. اگر‌چه تولد او در ۲۳ آوريل جشن گرفته مي‌­شود، شواهد اين امر، مانند بسياري ديگر از حقايق زندگي او، صرفا حدسي است. هر دو والدين او احتمالا بي‌سواد بودند. پدرش در شهر به شهرت رسيد و عملا شهردار شد، اما در دوران نوجواني پسرش شروع به از دست‌ دادن ثروت اندك خود كرد و به ‌تدريج بسياري از دارايي خود را فروخت. فرض بر اين است كه ويليام شكسپير در مدرسه محلي دستور‌زبان تحصيل كرده است، اما هيچ مدرك مستندي براي اين موضوع وجود ندارد. از آنجايي ‌كه برنامه درسي چنين مدارسي آزادانه در دسترس است، پس فرض بر اين است كه او از اين برنامه درسي پيروي كرده است. 


تقريبا هر گام رو به جلو در بازسازي زندگي او شامل يك گام به عقب در حدس و گمان و گاهی گامي بيشتر به سمت حماقت محض است. به عنوان مثال، گرين‌بلت متوجه مي‌شود كه پدر شكسپير در مقام رسمي خود مسوول پرداخت پول به دو گروه از بازيگران دوره‌گرد بود كه در سال ۱۵۶۹ به شهر آنها آمده بودند. گرين‌بلت مي‌پرسد: «آيا پدر، پسر 5 ساله خود را براي ديدن نمايش مي‌برد؟» پاسخ به همان اندازه قاطع است كه پرسش پيش‌پاافتاده است: ما نمي‌دانيم. با وجود اين، گرين‌بلت در پاراگراف بعدي مي­‌نويسد مانند اين است كه شكسپير درواقع در نمايش حضور داشته. «پسر باهوش، تيزبين و حساسش، بين پاهاي پدرش مي‌ايستاد. ويليام شكسپير براي اولين‌بار در زندگي‌اش يك نمايش‌ را تماشا كرد.»
شكسپير در عصري بزرگ شد كه پيروي از مذهب به صورت خصوصي و عمومي مي‌توانست متفاوت باشد، زماني كه افراد زيادي به شيوه‌اي مخفيانه به كليساي كاتوليك رومي پايبند بودند، اما قوانين را نيز رعايت كردند و طبق دستور ملكه در كليساي رسمي جديد حضور پيدا كردند. به استناد مدركي كه در سال ۱۷۵۷ در سقف خانه پدري او پيدا شد، اما اكنون گم شده است، شواهد مشكوكي وجود دارد كه نشان مي‌دهد پدر شكسپير مخفيانه به كليساي كاتوليك رومي وفادار مانده بوده است. به دليل وجود عناصر خاصي مانند استفاده از ارواح و حس وحشت در آثار شكسپير (كه كاتوليك‌ها در انگلستان دوران اليزابت احساس مي‌كردند) ممكن است پيشينه مذهبي او از اهميت زيادي برخوردار باشد. مشكل اين است كه بازهم شواهد محكم بسيار كمي وجود دارد.
احتمالا مشهورترين فرد كاتوليك آن زمان 
-ادموند كمپيون‌- يك راهب يسوعي بود كه در سال ۱۵۸۱ توسط اليزابت اعدام شد. هرچند برخي از زندگينامه‌نويسان ارتباط بين كمپيون و پدر شكسپير را مطرح كرده‌اند، اما نه پيتر لوي (۱۹۸۸) و نه پارك هونان (۱۹۹۸) و نه آنتوني هولدن (۱۹۹۹) در زندگينامه‌هاي خود هرگز اشاره‌اي به ملاقاتي بين ويليام شكسپير و كمپيون مطرح نكرده‌­اند. درواقع، حتي ساموئل شونبام در «زندگي‌هاي شكسپير» (۱۹۷۰) كه كتاب معتبر و كاملي درمورد نحوه برخورد زندگينامه‌نويسان با اندك اسناد پيرامون شكسپير است هم به كمپيون اشاره نمي‌كند.
درست است كه كمپيون با خانواده‌هايي ملاقات كرد كه شكسپير احتمالا با آنها رابطه مبهمي داشت و اعترافاتي از آنها شنيد. گرين‌بلت مي‌پرسد: «آيا يكي از آنها مرد جواني از استنفورد بود كه زمزمه‌هايي را باهم ردوبدل كرده بودند؟» او حتي پاسخ هم نمي‌دهد. در عوض بلافاصله مي‌نويسد: «بياييد تصور كنيم كه آن دو نفر در آن زمان كنار هم نشسته‌­اند، شاعر و بازيگر نوپاي ۱۶ ساله و يسوعي ۴۰ ساله. شكسپير كمپيون را جذاب مي‌دانست. يسوعي را هم همين‌طور، شايد حتي در يك برخورد كوتاه، ممكن است متوجه چيز قابل‌توجهي در جواني شده باشد.» ممكن است به ‌نظر ادموند كمپيون واقعا شگفت‌انگيز باشد كه اين جوان درواقع اصلا آنجا نبوده است.
ازسوي ديگر ما شواهد مستندي داريم كه نشان مي‌دهد اين جوان در سال ۱۵۸۲ ازدواج كرده است. در اين مورد هم، ترجمه نام همسر او مشكل است، زيرا ممكن است كشيش در املاي خود اشتباه كرده باشد يا ممكن است شكسپير قبل از ازدواج با آن هاتاوي، سعي كرده با شخص ديگري ازدواج كند. در هر صورت واضح است كه آن هاتاوي يك دختر به ‌نام سوزانا دارد كه در سال ۱۵۸۳ تعميد داده شد و دوقلوهایی به ‌نام همنت و جودت را در سال ۱۵۸۵ به دنيا آورد. همنت در سال ۱۵۹۶ درگذشت. زماني كه شكسپير در دهه 1580 به لندن رفت و ما هيچ ايده درستي از زمان و نحوه سفر او نداريم، بدون خانواده‌اش رفت و آنها در استراتفورد ماندند. در سال 1597 شكسپير دومين خانه بزرگش را در استراتفورد خريد. او متعاقبا املاك بيشتري در شهر و اطراف آن خريد. او چند سال پيش از مرگش در سال 1616 به استراتفورد برگشته بود، بخش عمده­‌اي از دارايي خود را به دخترش سوزانا واگذار كرد. او «دومين تخت‌خواب با مبلمان خوب دنيا» را به همسرش واگذار كرد و به‌ اين‌ ترتيب به بسياري از زندگينامه‌نويسان خود، از جمله گرين‌بلت، امكان زيادي براي حدس و گمان ارائه كرد.
مرتبط‌ پنداشتن هر يك از رويدادهاي زندگي شخصي شكسپير با آثار او بسيار دشوار است. گرين‌بلت اذعان مي‌كند كه «درباره تجربيات زندگي كه باعث جهش‌هاي تخيلي شكسپير شده است، اطلاعات كمي وجود دارد.» او آماده است مجموعه‌اي از رويدادهاي محرك قابل ‌قبول را به تصوير بكشد، اما آنها هميشه باورپذير نيستند. از آنجا كه ممكن است ازدواج خود شكسپير ناخوشايند بوده باشد، در نتيجه امكانش هست كه درمورد ازدواج‌هاي خوشبخت ننوشته باشد. اما، ازسوي ديگر، ازدواج‌هاي ناخوشايند ذاتا دراماتيك‌تر هستند، بنابراين خلق درام مهيج ممكن است بيش از نمايش آشكار تجربه آگاهانه‌اش او را برانگيخته باشد. او احتمالا نام شخصيت و نمايشنامه‌اش را به ياد پسر مرده‌اش «هملت» گذاشته است، اما خود نمايشنامه پسر مرده‌­اي ندارد. او يك فاجعه دنيوي دور از انتظار را به نمايش درآورد، اما اين ممكن است تحت‌تاثير ثروت اندك پدرش بوده يا شايد هم نبوده باشد. همان‌طور كه خود گرين‌بلت درمورد «شاه لير‌» مي‌نويسد: «باز هم هيچ ارتباط شفاف و آشكاري بين آنچه شكسپير نوشته است و شرايط شناخته زندگي او وجود ندارد.»
پس از ۴۰۰ سال، زندگي شكسپير و همچنين رابطه او با آثارش، آشفته، آسيب‌ديده و حل‌ نشده باقي مانده است. تنها چيزي كه ما دراختيار داريم چند واقعيت ناكارآمد و كاملا بي‌فايده در مورد زندگي او است كه همين ابهام نيز به رمز و راز كار او مي‌افزايد. شايد گرين‌بلت اولين كسي باشد كه مي‌پذيرد همين مورد براي ادامه ‌دادن كافي است.