روزنامه خراسان
1403/05/16
لذت کاوش درون ذهن انسان
دنیای هنر گاهی میتواند در قالب داستانی سرگرمکننده به اندازه چند کتاب مخاطب را با مفاهیمی آشنا کند که در زندگی روزمره به آنها نیاز دارد. فیلم «درون و بیرون» که سال 2015 اکران شد و درباره احساسات ما آدمها بود، چنین ویژگی داشت و در زمان خودش غوغایی بهپا کرد. فیلمی که ما را با احساساتی چون خشم، غم، ترس، شادی و نفرت آشنا کرد و آموخت زندگی یکسره شادی نیست و هر احساسی کاربرد خودش را دارد. حالا «درون و بیرون2» در حال اکران جهانی است و فروش بالایی هم داشته؛ اما این موفقیت فقط مرهون جذابیت فیلم نیست؛ بلکه داستانی که در عین جذابیت و سرگرمکننده بودن، ذهن مخاطب را درگیر میکند بیشتر از هر چیزی باعث مورد توجه قرار گرفتن قسمت دوم این پویانمایی محبوب شده است. در این پرونده ضمن بیان ضرورت تماشای خانوادگی این اثر باارزش، مروری بر مفاهیم مطرح شده در آن داریم تا با دید بهتری به تماشای آن بنشینید.
چرا و چگونه «درون و بیرون» را ببینیم؟ فیلم اول سال 2015 اکران شد و جایزه اسکار بهترین پویانمایی را از آن خود کرد و حتی نامزد بهترین فیلمنامه هم شد و از این نظر اولین پویانمایی نامزد این بخش در اسکار محسوب میشود. فیلم دوم هم که رکوردهای فروش جهانی را شکست. آغاز مسیر رایلی و احساساتش در فیلم اول درون ذهن نوزادی به نام رایلی میرویم؛ ذهنی زلال که فقط یک احساس در آن حضور دارد به نام شادی. در ادامه با بزرگ شدن رایلی احساسات دیگری چون غم، خشم، ترس و نفرت هم وارد ذهن او میشوند و کنترل رفتارش را در دست میگیرند. شادی در ذهن رایلی کنترل اوضاع را در دست دارد و اجازه ابراز وجود به بقیه احساسات، بهخصوص غم را نمیدهد. وقتی رایلی 11 ساله میشود با خانواده به شهر تازهای میروند و این تغییر مسیر احساسات او را عوض میکند. جزیرههای ذهن رایلی یعنی «خانواده»، «دوستی»، «شیطنت» و... همگی تحت تاثیر این اتفاق در خطر هستند و شادی و غم ماموریت مهمی برای نجات رایلی دارند... در قسمت دوم اما داستان در فضای دیگری میگذرد، حالا رایلی 13 ساله شده. شادی و غم به درک بهتری از کنترل ذهن و رفتار رایلی رسیدهاند اما هنوز مرتکب خطا میشوند؛ بهطور مثال یکسری از خاطرات بد را بایگانی میکنند. در شرایطی که رایلی باید برای مسابقات انتخابی هاکی آماده شود به بلوغ هم میرسد و مرکز کنترل با ورود احساسات جدیدی چون اضطراب، حسادت و کسالت تغییر اساسی میکند. کودتا در مرکز کنترل علیه شادی احساسات تازه علیه قدیمیها کودتا میکنند و اضطراب کنترل اوضاع را در دست میگیرد. اما در حال نابودی رایلی است و تلاش گروه قبلی مبتنی بر این است که اضطراب را کنترل کنند تا رایلی رفتار بهتری داشته باشد. فیلم نشان میدهد اگر کنترل ذهن ما به دست اضطراب بیفتد، این حس که در حالت اندازه میتواند مفید باشد، همه احساسات را سرکوب میکند و حتی هویت و خودشناسی ما را تغییر میدهد. خلاصه کوتاهی که خواندید شما را از تماشای این دو فیلم جذاب، خوش رنگولعاب و پرمحتوا بینیاز نمیکند. در اهمیت محتوای فیلم همینقدر بدانید که در فیلم دوم یک گروه روانشناس سرشناس در ایدههای فیلم و محتوایش دخیل بودند و حتی گروه فیلمسازی سراغ یک گروه از نوجوانان هم رفت تا روی آنها کار پژوهشی کند. پس فیلم را با دقت و خانوادگی ببینید و از این فرصت برای گپ زدن با فرزندانتان استفاده کنید. اگر فیلم اول را ندیدید مشکلی برای درک فیلم دوم نخواهید داشت چون قصهها از هم مستقل هستند، اما بازهم تماشای بهترتیب فیلمها انتخاب بهتری است. شاید تصور کنید که با توجه به اینکه شخصیت اصلی دختر است، فیلم برای پسرها جذاب نخواهد بود؛ اما بد نیست بدانید فیلم نه تنها دختر و پسرها، بلکه حتی بزرگترها را هم درگیر میکند. هرچند شاید تماشای قسمت دوم برای بچههای زیر 8 سال در عین جذابیت، آموزندگی لازم را نداشته باشد. رفقای درون و بیرون! قسمت اول «درون و بیرون» آغازگر راه تازهای در مسیر تولید پویانماییها بود. تا آن زمان آثار کمپانیهایی چون دیزنی و... خوشرنگ و رویایی، اما فاقد عمق بودند. قصههای شاه و پریان، جادوگر بدجنس، شاهزاده خانم زندانی شده و... که نهایتاً فقط سرگرمکننده بودند؛ آنهم بیشتر برای کودکان. اما «درون و بیرون» در عین جذابیت ذهن مخاطب را درگیر میکرد و مخاطبش هم فقط کودکان نبودند. این موفقیت باعث شد آثاری مثل «کوکو»، «المنتال»، «لوکا»، «میچیلها علیه ماشینها»، «انکانتو»، «قرمز شدن» و... درباره مفاهیمی چون بلوغ، پیچیدگیهای شخصیتی، خودشناسی، استفاده از فضای مجازی و... تولید شوند که اگر «درون و بیرون» را دوست داشته باشید، از تماشای آنها کنار خانواده لذت خواهید برد. قسمت دوم خود «درون و بیرون» هم که تکرار موفقیت قبلی بود. فقط بهیاد داشته باشید این آثار نیاز به شرح و بسط برای مخاطب کودک ندارند؛ اجازه بدهید فرزندتان نظرش را بگوید تا بیشتر با ذهنش آشنا شوید و نهایتاً درباره رفتار شخصیتها و... سوالاتی را بپرسید اما نسخه صادر نکنید تا اثرگذار باشد. بلایی که اضطراب سر ما میآورد «درون و بیرون2» بهخوبی نشان میدهد اگر اضطراب کنترل احساسات درونی ما را به عهده بگیرد، رفتارهای بیرونی بروز میدهیم که سنجیده نیست اسما صابری | نوروتراپیست و کارشناسارشد روانشناسی- «درون و بیرون2» یک پویانمایی پرفروش و بسیار آموزنده است که داستانش را در بخشهای قبلی مطلب خواندید. در فیلم اول حسهای اصلی بررسی شد و قصه در این قسمت به بررسی حسهایی میپردازد که در بلوغ ظاهر میشوند و بسیاری از رفتارهای ما را جهت میدهند. این فیلم علاوه بر کودک و نوجوان به بزرگسال هم کمک میکند؛ چون خیلی وقتها ما راه درست روبهرو شدن با حسهای مختلف را یاد نگرفتیم و با آگاه نشدن به آن احتمالا این الگو را به نسل بعد هم منتقل میکنیم. نکته مهم دیگر این است که فیلم باعث کمک به بزرگسالان میشود تا شناخت بیشتری از مراحل بلوغ نوجوانان داشته باشند؛ چرا که خیلی وقتها نوجوانان در این زمان تحت تاثیر حسها و هورمونها هستند و آگاهی خانواده باعث ارتباط و درک بهتر دوطرف میشود. در این فیلم شاهد این هستیم که بدن ما به لحاظ عاطفی یک داروخانه است. یعنی در هنگام درد با کمک گرفتن از چیزهای مختلف در تلاش است تا خود را بازآفرینی کند. در ادامه محتوای فیلم را از منظر روانشناسی بررسی میکنیم. احساسات جدیدی که با بلوغ میآیند در ابتدای فیلم با اضافه شدن آژیر قرمز رنگی روبهرو میشویم که با شروع آلارمش حسهای اصلی در تلاشاند تا آن را به بخش ناخودآگاه ذهن بفرستند و به نوعی نادیدهاش بگیرند؛ بدون اینکه آگاه باشند که هر حسی که سرکوبش میکنیم ناخواسته با سرعت بالاتری به خودآگاه برمیگردد. در این بین با بهروزرسانی بخشهای کنترل مغز، حسهای جدیدی هم به ذهن اضافه میشوند که هر کدام کارکرد خود را دارند. اضطراب، بیحوصلگی، حسادت و خجالت حسهایی بودند که در این میان به فیلم اضافه شدند. حسی در درون و رفتاری در بیرون آنچه باید بدانیم و در این فیلم هم بهخوبی به ما نمایش داده میشود، این است که هیچ یک از احساسات ما منفی یا مثبت نیست. همه حسها برای بقای ما حیاتی هستند. هرکدام حیاتی هستند اما میزان تجربه و نوع مدیریت آنها مهم است. خلاصه اینکه هر حس را در چه موقعیتی تجربه کنیم؛ بخش مهمی از رفتار ما را رقم میزند. نام این پویانمایی هم دقیقاً اشاره به همین موضوع دارد که تجربه حسهای مختلف «در درون ما» باعث بروز رفتارهای مختلف در «بیرون از ما» میشود. وقتی اضطراب، کنترل را در دست میگیرد بخش مهم فیلم مربوط به حس اضطراب است. با شروع دوره نوجوانی و بلوغ حس اضطراب تلاش دارد تا کنترل سیستم عصبی را در دست بگیرد. وقتی اضطراب غلبه میکند حسهای اصلی که بدن به آنها نیاز حیاتی دارد، سرکوب میشوند و به بخش ناخودآگاه ذهن فرستاده میشوند. اتاق تاریکی که باعث میشود رایلی به آن دسترسی نداشته باشد. در بخشی از فیلم میبینیم وقتی شادی توسط یک حمله عصبی به خودآگاه برمی گردد تلاش میکند تا بر حس کنترلگری اضطراب غلبه کند و در یک دیالوگ بسیار جالب به اضطراب گوشزد میکند: «تو نمیتونی باعث بشی رایلی بر اساس تو خودش رو تعریف کنه». اضطراب باعث میشود رایلی مدام پیشبینی کند در آینده ممکن است چه اتفاقاتی بیفتد تا بتواند از وقوع آنها پیشگیری کند اما مدام رفتارش بدتر میشود. اضطرابی که به حمله عصبی منجر میشود وقتی تمام حسهای ما سرکوب میشوند و کنترل همه چیز در دست اضطراب است احتمال حمله عصبی پنیک وجود دارد؛ دقیقاً شبیه بخشی از فیلم که اضطراب در تلاش بود تا برای رایلی نقشآفرینی جدی داشته باشد و دیگر احساسات را نادیده بگیرد. اصولا اضطراب فرد را هدایت میکند تا جنبه اجتماعی خوبی بسازد و به سمت دستاوردها حرکت کند، بخش زیادی از موفقیتهای ما هم در گرو همین حس است؛ اما اگر اضطراب همه کاره باشد با سرکوب بخشهای مهم زندگی ما باعث میشود فرد فقط خودش را ببیند؛ حس همدلی را از دست بدهد و... همانطور که در فیلم هم دیدیم رایلی در بازی هاکی مدرسه نقشآفرینی زیادی داشت و توسط اضطراب موفق شد دو گل بزند اما آن قدر اضطرابش شدت گرفت که باعث شد همتیمیها و دوستانش را نادیده بگیرد و دچار حمله عصبی شود. البته بهتر است بدانید که حتی این حمله عصبی هم توسط بدن طراحی شده تا حسهای مهم از ناخودآگاه به خودآگاه وارد شوند. جالب است بدانید در هنگام حمله عصبی با گرفتن همدلی از دوستش کمی تعادل میان حسها برقرار شد و رایلی توانست دوباره به بازی برگردد. سیری که احساسات ما طی میکنند در ابتدای زندگی، نوزاد فقط به احساساتی نیاز دارد برای برقراری ارتباط با والدین و دنیای بیرون. یعنی قبل از دیالوگ و قبل از کلام، ما احساساتمان را به دنیای بیرون بروز میدهیم و والدین با بررسی این حسها، به نوزادشان کمک میکنند تا نیازهای اولیهاش رفع شود و بقایش ادامه پیدا کند. بعد از این دوره کودک کمکم کلام پیدا میکند اما همچنان حسها چیزی را فریاد میزنند که صادقانه و بدون فیلتر است. اما این احساسات زلال و زیبا، با افزایش سن متنوع و متفاوت میشوند که در این بخش از مطلب به آنها میپردازیم. احساساتی که فیلتر میشوند قسمت اول «درون و بیرون» با تولد رایلی شروع شد؛ وقتی که فقط حس شادی در وجودش بود. کم کم سروکله بقیه حسها پیدا شدند تا اینکه در قسمت دوم رایلی به بلوغ رسید. با شروع این دوره و با باید و نبایدهای جامعه شروع میکنیم به فیلترکردن حسها و تلاش میکنیم برخی از آنها را که در چهارچوب جامعه یا خانواده نیستند، بروز ندهیم؛ حتی ناخواسته رفتارهایی را که با باید و نباید دنیای بیرون همخوانی ندارند، تغییر میدهیم. انسان رفتار و بروز احساساتش را با دنیای بیرون تنظیم میکند زیرا که از همان ابتدا ترس از طرد شدن دارد. برای اینکه طرد نشویم احساسات را فیلتر میکنیم (انکار، سرکوب، فرافکنی و...) و همین مسئله باعث گمشدن صدایی درونی میشود که از سمت کودک درون و احساسات اصلی ما میآید. وقتی ترس و حسادت غالب میشود وقتی کودک درون و احساسات شفافمان را نادیده بگیریم، در این مقطع است که دیگر حسها مانند اضطراب، ترس، حسادت و ... غالب میشوند و ما با ناآگاهی کامل از صدای درون، با سرعت زیاد در جستوجوی دستاوردها هستیم مثل ماجرای گل زدن رایلی در بازی هاکی حتی با گرفتن توپ از همتیمی خودش و خشن بازی کردن. جالب است بدانید وقتی از مکانیزمهای دفاعی استفاده میکنیم (مثل سرکوب، انکار و ...) علاوه بر بخشی از حسها که آنها را به اتاق تاریک ذهن پرتاب میکنیم، انرژی روانی خود را هم به اتاق تاریک ذهن میفرستیم و برای همین وقتی زیادی از این حس استفاده کنیم، ممکن است مانند رایلی از خواب بیدار شویم و هیچ انرژی ادامه دادن نداشته باشیم. اهمیت مکانیزمهای دفاعی شاید فکر کنید برخی از احساسات که آغاز مکانیزمهای دفاعی در رفتار ما هستند کاربرد چندانی ندارند؛ اما حتی مکانیزم دفاعی هم برای بدن لازم است. فردی را درنظر بگیرید که شاهد یک تصادف بسیار تلخ بوده است که روانش قادر به هضم آن نیست. روان از مکانیزم فراموشی استفاده میکند و آن خاطره را در یک بازه زمانی مشخص به صورت کامل فراموش میکند. چرا؟ چون اگر فرد نتواند حادثهای را هضم کند یادآوری آن در ذهن باعث فروپاشی روانی خواهد شد. پس مکانیزمها کارکرد دارند. اما مهم است که فرد در چه زمانی از دکمه مکانیزمهای دفاعی استفاده میکند. در این فیلم مکانیزم دفاعی با شبکهای که مستقیم به ناخودآگاه وصل بود، انجام میشد و اول فیلم توسط شادی معرفی شد. حتی وقتی اولین بار صدای آژیر بلوغ شنیده شد، حسهای اصلی در تلاش بودند آن را به ناخودآگاه ذهن بفرستند و نادیده بگیرند. احساسمان را شفاف ببینیم هر چقدر در جریان زندگی آگاه باشیم که کنترل ذهن و رفتارمان به دست کدام یکی از احساسات است و به چرایی آن فکر کنیم یعنی با حسهای خود واضحتر مواجه شدیم. هر یک از اختلالات روانی میتواند نشانه استفاده بیش از حد بدن و روان از مکانیزمهای دفاعی باشد. به معنای دیگر هر اختلال روانی جعبه مدادرنگی از مکانیزمهای دفاعی است. حال اگر به آنها توجه نکنیم و فضای همدلانهای را تجربه نکنیم، آنها بزرگ و بزرگ تر میشوند تا به نشانههای جسمی مانند سردرد، معده درد و... تبدیل شوند. نکته بسیار مهم این است هر چقدر مدت زمان طولانیتری و حادثه بزرگتری را سرکوب یا انکار کنیم بدن با فریاد بلندتر و درد بزرگتری درخواست کمک خواهد کرد. بهطور مثال در فیلم اگر رایلی در جریان مدتی که اضطراب در ذهنش غالب بود، دوستش به کمکش نمی آمد و خانوادهای با شرایط با ثبات نداشت، احتمالاً ناراحتی بزرگی تا بزرگسالی او را همراهی میکرد. ذرهای همدلی و خانوادهای حمایتگر عامل نجات و درست عبور کردن رایلی از دوره بلوغ شد.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
ساداکو، دُرنای مظلوم هیروشیما
توهمخوشبختی با مهریه 5هزار اسبدریایی
لذت کاوش درون ذهن انسان
زوایای جدید از پرونده گروگانگیری مرگبار
گزینه های پاسخ ایران به ترور هنیه
دیپلماسی برای پاسخ سخت
زنگ خطر رکود پایدار
بدون ترحم علیه مجرمان خشن
پایان حسینه در بنگلادش ر قابت سریال سازها در سینما و تقابل سردار با نماینده ایران
همراهی نکردن 90 درصد اصناف با تعطیلی
بهت صهیونیست ها از حملات جدید حماس
ظریف : لیست وزرا احتمالا شنبه نهایی میشود
بلاگرها؛بلا یا بلاگردان کتاب خوانی؟