مسکو نیازمند تغییر نگاه به جنگ اوکراین است

قریب به دو هفته از حمله ارتش اوکراین به منطقه کورسک روسیه می‌گذرد؛ حمله‌ای که با غافلگیری ارتش و سازمان‌های اطلاعاتی روسیه و طراحی و پشتیبانی ناتو به اجرا درآمده است. در جنگ اطلاعاتی غرب، از این حمله به‌عنوان یک شاهکار نظامی و نقطه عطفی در تغییر روند‌های جنگ اوکراین بازنمایی می‌شود. با این حال کمتر تحلیلگری را می‌توان یافت که مطمئن باشد تا یک ماه دیگر نظامیان ارتش اوکراین و مزدوران ناتو در داخل خاک روسیه باقی خواهند ماند، چه برسد به آنکه کی‌یف بتواند از مناطق اشغال شده در کورسک به‌عنوان سرپلی برای عمق‌بخشی به نفوذ و عملیات نظامی‌اش در قلمرو سرزمینی روسیه و استفاده از آن به‌مثابه اهرم فشار علیه مسکو بهره ببرد. عملیات نظامی کی‌یف در منطقه کورسک روسیه، قماری است که باخت آن از پیش مشخص است. در تمامی خطوط درگیری با توجه به غلبه کمی نیرو‌ها و تجهیزات ارتش روسیه بر ارتش اوکراین و ناتو، روند‌های جنگ به نفع روسیه بوده و اگر عقلانیتی در کی‌یف وجود داشت می‌بایست در مقابل پیشروی‌های تدریجی ارتش روسیه در دونتسک خطوط دفاعی قوی با نیروی انسانی تازه‌نفس ایجاد می‌شد نه آنکه چند هزار سرباز اوکراینی را در خاک روسیه به کشتن دهند. 
تهاجم نظامی ارتش اوکراین- ناتو به داخل خاک روسیه، از جنبه‌ای دیگر نیز حائز اهمیت است. آن جنبه نیز عبور ناتو از یکی دیگر از خطوط قرمز مسکو است. غرب تا‌کنون از غالب خطوط قرمز روسیه در جنگ اوکراین عبور کرده و مسکو در برابر تمام این اقدامات، منفعلانه رفتار کرده است؛ گسیل هزاران نیروی ناتو از سراسر جهان به اوکراین، حضور آشکار نیرو‌های نظامی ناتو در خطوط و جبهه‌های جنگ اوکراین، ارسال گسترده ادوات، تجهیزات و مهمات نظامی به اوکراین، ارسال مهمات حاوی اورانیوم ضعیف شده به ارتش اوکراین، ارسال موشک‌ها و پهپاد‌های پیشرفته به اوکراین، ارسال جنگنده، تانک‌های پیشرفته و ادوات زرهی به اوکراین، ارسال سامانه‌های پدافندی پیشرفته به اوکراین با اپراتور‌های غیراوکراینی، پرواز مداوم پهپاد‌ها و هواپیما‌های جاسوسی ناتو بر فراز دریای سیاه و منطقه بالتیک و ارسال اطلاعات مستمر و پایدار به ارتش اوکراین و اعضای ناتو در خاک اوکراین، برداشت از سود منابع مالی بلوکه شده روسیه و تزریق آن به اوکراین، تزریق صد‌ها میلیارد دلار پول، تجهیزات نظامی و غیرنظامی به اوکراین، حملات پهپادی مستمر به عمق خاک روسیه، زیرساخت‌های انرژی روسیه و حتی به کاخ کرملین، حملات موشکی به خاک روسیه، فعال کردن شبکه ترور انگلیسی- اوکراینی در داخل خاک روسیه و ترور غیرنظامیانی مانند «داریا دوگین»، عملیات‌های ترور ناکام علیه شخص ولادیمیر پوتین، حمایت از تروریست‌های داعش در حملات تروریستی به روسیه و شهروندان روس و در نهایت حمله زمینی ارتش اوکراین به خاک روسیه، فهرستی بلندبالا از این موارد است. 
در تمام این موارد، خطوط قرمز روسیه در هم شکسته شده است. دلیل این مسئله، نوع نگاه کرملین به جنگ اوکراین است. جنگ با عنوان «عملیات ویژه نظامی» آغاز شد که تناسبی با شدت، عمق و دامنه تهدید ناتو در اوکراین نداشت. تصور مسکو بر این بود که می‌تواند با آغاز عملیات نظامی، مسئله اوکراین را در میز مذاکره حل کند، اما روند‌های جنگ نشان داد که محاسبات کرملین درست نبوده است. انتظار مسکو برای تغییر در پایتخت‌های غربی برای به نتیجه رساندن جنگ نیز مشهود بوده و بر روند‌های جنگ اوکراین سایه انداخته است. نگرشی که مشابه با گزاره معروف «کلازوویتس» است که می‌گوید جنگ ادامه سیاست است با ابزاری دیگر! گزاره‌ای تک‌خطی که پدیده پیچیده‌ای مانند جنگ را ساده‌سازی می‌نماید! رویکردی که برآمده از تاریخ غرب است، اما غرب به آن کمترین اعتنایی ندارد. غرب و ناتو، جنگ را ادامه سیاست نمی‌دانند. رویکرد، اقدامات و کنشگری آن‌ها در جنگ‌های افغانستان، عراق، لیبی، سوریه، یمن و غزه به وضوح نشان می‌دهد که برای غرب- ناتو جنگ ادامه سیاست نیست. در واقع روسیه در جنگی گسترده با بازیگری است که برخلاف نگرش مسکو برای رقم زدن نتیجه جنگ در میز مذاکره، قائل به مذاکره نبوده و سیاست را از طریق جنگ دنبال نمی‌کند، بلکه خود جنگ موضوعیت داشته و تمام ظرفیت خود را برای پیگیری آن و نابودی طرف مقابل به کار می‌بندد. جنگ اوکراین به وضوح نشان می‌دهد که مقدم دانستن اولویت‌های سیاسی بر اولویت‌های جنگی و پرهیز از ورود به چرخه تنش با دشمن، چگونه می‌تواند هزینه‌زا شده و امنیت ملی و مؤلفه‌های قدرت سخت یک بازیگر را دچار خدشه نماید. ورود زمینی ارتش اوکراین به خاک روسیه و ضربات جبران‌ناپذیر ناتو به نیروی دریایی روسیه در دریای سیاه، مصادیق آسیب‌های این نگرش غلط هستند که به‌مثابه یک تله علیه امنیت و قدرت روسیه عمل نموده است. این درس‌آموزه را می‌توان مهم‌ترین درس‌آموزه جنگ اوکراین برای همه دولت‌ها از جمله جمهوری اسلامی ایران دانست.