روزنامه جوان
1403/05/29
فرستنده رادیو، شهربانی کل و ستاد ارتش را بگیرید!
جوان آنلاین: خوانش ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، بدون مرور بر کارنامه «فضلالله زاهدی» امکانناپذیر است. چه اینکه او میاندار واقعه بود و با این همه پس از نیل به هدف و مدتی تصدی نخستوزیری عذرش خواسته و از کشور اخراج شد. سرگذشت کسانی، چون او به عیان شاهدی بر این مدعاست که قدرتها تنها برای تحقق نیات خویش، آلت فعل میجویند و پس از اتمام کار مدعیان را برکنار خواهند کرد! مقالی که پیش روی دارید در تبیین این مهم به نگارش درآمده است.جنگی نفسگیر برای بقا و براندازی نهضت ملی
بسترهای وقوع کودتای ۲۸ مرداد را باید در شکست مذاکرات دکتر محمد مصدق در سفر به امریکا جستوجو کرد. او از آن پس نیز اگرچه به امریکاییها خوشبین بود، اما طرف مقابل دریافت که برای به چنگآوردن بخشی از نفت ایران شانس چندانی ندارد. تصمیم کودتا با ریاست جمهوری آیزنهاور تثبیت شد و نهایتاً در مرداد ۱۳۳۲ و طی دو مرحله به اجرا درآمد. مرحله نخست شکست خورد و مرحله دوم نتیجه داد. سعیده سلطانی مقدم پژوهشگر تاریخ معاصر ایران درباره این فرآیند و با تکیه بر نقش فضلالله زاهدی مینویسد:
«مصدق پس از زمامداری مجدد و مسائل پیش آمده در طی آن، شاید حدس زده بود که باید قدرت را در قبضه انحصاری خود درآورد. از این به بعد بسیاری از سناتورها، مخالف کارهای دولت مصدق شدند و او که تحمل این مخالفتها را نداشت، با نهایت سرسختی از دولت خود دفاع میکرد. زاهدی سرسختانه برای براندازی دولت تلاش میکرد، از این رو دکتر مصدق به فکر بستن مجلس سنا افتاد و به موجب طرحی که در آبان ۱۳۳۱ ش به تصویب مجلس شورا رسانید، مجلس سنا را منحل کرد. پس از انحلال آن، زاهدی مورد پیگرد قانونی قرار گرفت. یکبار هم در ۴ اسفند ۱۳۳۱ ش به استناد قانون حکومت نظامی بازداشت شد، اما، چون بازداشت زاهدی در میان ارتشیان برای دولت بازتابی نامطلوب داشت، آزاد شد. با این حال در روز ۱۳ اردیبهشت ۱۳۳۲ ش، پس از کشتهشدن سرتیپ افشار طوس رئیس شهربانی که مصدق منصوب کرده بود، چند تن از مخالفان دولت و از جمله سرلشکر زاهدی و اردشیر زاهدی متهم به قتل او شدند و زاهدی به تاریخ ۱۴ اردیبهشت در مجلس شورا متحصن شد. گروهی از افسران و امیران که برای موفقیت زاهدی تلاش میکردند، چون میدانستند امریکا پشتیبان دولت مصدق است، تصمیم گرفتند با سفیر امریکا وارد مذاکره شوند. آنها خطر سلطه کمونیسم را در صورت زمامداری مصدق به سفیر امریکا گوشزد کردند. سفیر امریکا گفت: اینها را میدانیم، ولی کسی نیست که بعد از مصدق بتواند قدرت را در دست بگیرد. در روز ۲۴ مرداد ۱۳۳۲ ش، شاه با اطمینان از حمایت امریکا و انگلیس، دو فرمان صادر کرد که یکی مبتنی بر عزل دکتر مصدق از نخستوزیری و دیگری فرمان انتصاب سرلشکر زاهدی به نخست وزیری بود. سپس او به شمال کشور، عراق و نهایتاً با شنیدن اخبار تهران به رم رفت. دکتر مصدق از اجرای فرمان شاه سرباز زد. نقشه زاهدی برای دستگیری مصدق به شکست انجامید و زاهدی مخفی شد، اما روزولت که نقش اساسی را در این کودتا بازی میکرد، شکست خود را نپذیرفت و دست از تلاش برای سرنگونی مصدق برنداشت. او با تدارک سریع کودتای دوم که متکی بر بسیج اراذل و اوباش بود، به موفقیت رسید. زاهدی نخستوزیر و مصدق دستگیر شد و از شاه دعوت شد تا پیروزمندانه به تهران بیاید. با سقوط دکتر مصدق، نخستوزیر جدید ایران در اوایل زمامداری تقریباً هر روز با سفیر امریکا و مقامات دیگر امریکایی ملاقات میکرد و از آنان کمک ۴۵ میلیون دلاری گرفت. به دنبال این کمک ۴۵میلیون دلاری، کمک ۷۵ میلیون دلاری به صورت وسایل صنعتی و کشاورزی و ۶۰ میلیون دلار کمک نظامی، در اختیار زاهدی گذارده شد....» اختصاص یک میلیون دلار به پایگاه سیا در تهران برای کودتا
در باب مخارج امریکا در فرآیند کودتا در ایران تخمین دقیقی وجود ندارد. به اذعان همگان، پولی آمده و تقسیم شده، اما درباره میزان آن سخنی غیرقابل خدشه گفته نشده است. از سوی دیگر این نکته نیز در خور تأمل مینماید که یک دولت ملی با پولپاشی از سوی دولتهای خارجی و در یک نیمه روز ساقط نمیشود. مضافاً شاه نیز موافق صدارت زاهدی نبود و اساساً از نخستوزیری نظامیان، خاطرهخوشی نداشت. در مقالی بر تارنمای مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات در آن موضوع خاطرنشان شده است:
«طرح اولیه برای شکست نهضت ضداستعماری ملت ایران و سرنگونی دولت دکتر مصدق، ابتدا از سوی انگلیسیها مطرح شد. آنها که به دلیل به هم خوردن روابط دیپلماتیک با ایران بر سر نفت، سفارتخانههای شان بسته شده بود. در پاییز ۱۳۳۱، از امریکاییها برای همراهی در کودتا کمک خواستند. دولت امریکا برای پاسخ به این درخواست، در اواخر آبان ۱۳۳۱ بررسی جامعی از شرایط ایران انجام داد و گزارشی با عنوان برآورد اطلاعاتی از وضعیت ایران تهیه کرد که در آن خطر کمونیسم کمرنگ بود. در اواسط دی همان سال یک بررسی دیگری نیز انجام داد که نتایج قبلی را تأیید میکرد. دین آچسون وزیر امور خارجه امریکا در دولت ترومن نیز با کودتا مخالف و امیدوار بود که با روشهای سیاسی، مانع قدرتگیری حزب توده شود. بایرد معاون وزیر خارجه، لوی هندرسون سفیر امریکا در ایران و راجر گویران رئیس پایگاه سیا در ایران نیز جزو مخالفان کودتا بودند، اما با تغییر دولت و آمدن دوایت آیزنهاور، سیاستهای امریکا نیز تغییر کرد. جان فاستر دالس وزیر امور خارجه، آلن دالس رئیس سازمان سیا، والتر بدل اسمیت معاون وزیر خارجه، فرانک ویزنر و کرمیت روزولت و جان والر از مدیران سیا، جزو حامیان اقدامات شدید و انجام کودتا در ایران بودند. دولت امریکا در اسفند ۱۳۳۱، مجوز انجام کودتا را در ایران صادر کرد و در روز ۱۵ فروردین ۱۳۳۲، یک میلیون دلار به پایگاه سیا در تهران اختصاص داد تا مشروط به تصدیق گویران و هندرسون در هر طریقی که باعث سقوط مصدق بشود، هزینه کنند. هرچند محمدرضا شاه با نخستوزیری زاهدی مخالف بود، اما چگونه میتوانست از دستور انگلیس که او را سر کار آورده بودند، سرپیچی کند. سرانجام تسلیم فشارهای خارجی شد و در روز ۲۵ مرداد سال ۱۳۳۲، فرمان عزل دکتر محمد مصدق و نصب سرلشکر زاهدی را صادر کرد و خود نیز در شمال کشور به سر برد و اوضاع کودتای از پیش طراحیشده را رصد کرد. همان روز سرهنگ نعمتالله نصیری، فرمان نصب سرلشکری زاهدی به نخستوزیری و عزل دکتر مصدق را به آنها ابلاغ کرد. دکتر مصدق از پذیرش حکم امتناع و سرهنگ نصیری را نیز بازداشت کرد. با عدم پذیرش حکم از سوی دکتر مصدق، شاه از کشور فرار کرد و ابتدا به بغداد و بعد به رم رفت. از ۲۵ مرداد تا ۲۷ مرداد، تظاهراتهای خیابانی از طیفهای مختلف ادامه داشت. دکتر مصدق و یارانش تصمیم گرفتند تا شورای سلطنت را تشکیل داده و در شرایطی که شاه به خارج کشور فرار کرده است، وضع را مشخص کنند. اما در روز ۲۸ مرداد عوامل کودتا از اوباش و ارتشیهای با لباس شخصی، مراکز مهم ازجمله رادیو را تصرف کردند و دکتر مصدق با وجود داشتن قدرت قانونی و نظامی بسیار تسلیم کودتا گران شد! واحدهای نظامی و امنیتی وفادار به زاهدی به تدریج کنترل تمام نقاط تهران را به دست گرفتند. یکی از این واحدها تلگرافخانه را به تصرف درآورد و به تمام کشور پیغام داد که مصدق از قدرت خلع شده است! بدین ترتیب مصدق از نخستوزیری برکنار شد و زاهدی سررشته امور را به دست گرفت و به خاطر خوشخدمتیای که به شاه کرده بود، به درجه سپهبدی ارتقا یافت. محمدرضا شاه در کتاب مأموریت برای وطنم از کودتای ۲۸ مرداد به عنوان معجزه مرداد یاد میکند و مینویسد: اعتقاد من این است که سرنگون کردن دستگاه مصدق، کار مردم عادی کشور من بود که در دلشان بارقهیزدانی میدرخشید... دکتر مصدق نیز در جواب او مینویسد: بارقه مشیت یزدانی در دل آیزنهاور رئیسجمهوری درخشید که تصویب نمود آزادی یک ملتی را با ۴۰ درصد از سهام کنسرسیوم مبادله کنند....» مرداد در محفل فضلاللهزاهدی
در روزهای منتهی به کودتا و ایضاً تا ظهرگاه ۲۸مرداد، فضلاللهزاهدی در مخفیگاه به سر میبرد. درباره جلسات و قرار و مدارهای وی با سران آشوب که از مناطق مختلف شهر خود را به وی میرساندند، فرزندش اردشیر زاهدی گزارشی نسبتاً دقیق به دست داده است. او تأکید میکند که پدرش بر تسخیر ایستگاه فرستنده رادیو، اداره شهربانی کل و سپس ستاد ارتش اصرار داشته و گرنه معتقد بوده است که کودتا شکست خواهد خورد. او پس از آن مترصد فرصتی ماند که خود را به ایستگاه رادیو برساند:
«چون چند دقیقهای از ظهر گذشته بود و قرار ملاقات با سایر دوستان داشتیم، به طرف منزل آقای نراقی به راه افتادیم. از نیم ساعت بعدازظهر دوستان ما که در گوشه و کنار شهر پراکنده بودند، تدریجاً در منزل آقای نراقی جمع شدند و هر یک درباره اقدامات خود و وضع شهر و نتیجه تظاهرات قیامکنندگان توضیحاتی دادند و معلوم شد تا آن ساعت جمعیتی که از جنوبشهر و سمت بازار به طرف میدان بهارستان در حرکت بودهاند، در خیابان اکباتان و میدان بهارستان محل اداره روزنامه باختر امروز و شورش را که ارگان رسمی دولت مصدق بود، ویران کرده و آتش زدهاند و قصد دارند به سایر محلهای نظیر آن حمله کنند. دستجات دیگر نیز فعلاً به تظاهر و ابراز مخالفت با حکومت وقت در خیابانهای مشغول گردش میباشند و عدهای میخواهند به ادارات دولتی و وزارتخانهها حمله کنند. توضیحات دوستان ما درباره تظاهرات دستجات مختلف مفصل بود که اولاً تمام آن را الان به خاطر ندارم، ثانیاً ذکر تفصیل آن در اینجا به نظر من زائد میباشد، چون غالب خوانندگان به یاد دارند. آخرین نفری که به جمع ما پیوست، مهندس ابوالقاسم زاهدی بود که از حوالی خانه دکتر مصدق آمده بود. وی اظهار داشت که در آنجا مواجهه مردم با مأموران انتظامی صورت وخیمی به خود گرفته. چون مأموران محافظ منزل مصدق، هرگونه تظاهری را از طرف مردم با گلوله جواب میدهند و به همین جهت تا به حال عدهای کشته شدهاند. توضیحات همکاران ما که تمام شد، پدرم در حالی که سر پا ایستاده بود و همه دور او حلقه زده بودند گفت: ما باید سعی کنیم تا از پراکندگی قیامکنندگان و اجتماعات آنها در نقاط مختلف شهر جلوگیری کنیم. تصرف ادارات دولتی و وزارتخانهها به نظر من چندان ضرورت و نتیجهای ندارد. به نظر من ما باید سه محل را هدف قرار دهیم و سعی کنیم هر چه زودتر به تصرف درآوریم: اول ایستگاه فرستنده رادیو، بعد اداره شهربانی کل و سپس ستاد ارتش. اگر این سه نقطه تا بعدازظهر امروز تصرف شود، پیروزی ما قطعی است و حاجتی به تصرف سایر نقاط نداریم و تکلیف خانه مصدق را خود مردم روشن خواهند کرد. منتهی نهایت سعی و کوشش باید به عمل آید که در آنجا از کشت و کشتار جلوگیری شود، ولی این گفتهها را هم لازم میدانم تذکر دهم که این سه محل باید لااقل تا عصر امروز یعنی قبل از تاریک شدن هوا به تصرف ما درآید. مجدداً تصریح میکنم که اگر شب شود و ما تا اوایل شب نتوانیم این سه محل را در اختیار خود بگیریم و مردم به خانههای خود برگردند، یقین بدانید که عمال مصدق و مأموران نظامی او امشب مردم را تا صبح به گلوله خواهند بست و عده زیادی را خواهند کشت، بدین جهت باید ما هر چه سعی و کوشش و فعالیت داریم تا عصر امروز به کار بریم و این سه محل را تصرف کنیم. من هم در همین حوالی محلی برای خودم انتخاب خواهم کرد، تا قبل از هر جا به ایستگاه رادیو برسم....» و نهایتاً شاه خود عصا را به دست گرفت!
همانگونه که اشارت رفت، شاه با نخستوزیری زاهدی میانهای نداشت و آن را از سر اجبار انگلستان پذیرفت. پس از صدارت نامبرده نیز مدام بر قدرت وی افزوده میشد. طبیعی بود که پهلوی دوم، نمیتوانست وجود و توسعه چنین نیرویی را ببیند و به موازات آن به حاشیه قدرت رانده شود. هم از این روی تصمیم گرفت تا زاهدی را از نخستوزیری برکنار و عصا را خودش به دست گیرد! در مقالی بر تارنمای مرکز اسناد انقلاب اسلامی در این فقره آمده است:
«پس از رفع نیاز از وجود زاهدی در دولت و با توجه به تمایل محمدرضاشاه در دستیابی به قدرت مطلقه و در اختیار داشتن کامل دولت و ارتش، وی به فضلالله زاهدی تکلیف کرد که از قدرت کنارهگیری کند. شاه بیمناک بود نخست وزیری که در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ پیش از خروج از ایران حکم نخست وزیریاش را امضا کرده و در کودتای ۲۸ مرداد بر سر کار آمده بود، روزی او را از سلطنت خلع و همان کند که جمال عبدالناصر در مصر با ملک فاروق کرد و شاید هم شاه، رزمآرای دیگری را در آستین خود حس میکرد که روزی به جمال امامی در پاسخ به علت بدخلقیاش با زاهدی گفت: میخواهم عصا را خودم به دست بگیرم! جدال پهلوی و زاهدی ریشه در ترس شاه از نظامیگری ژنرالی داشت که سیاستمدار شده و مخالفت نخستوزیر با پادشاهی که به جای سلطنت حکومت میکرد، بود. هندرسن سفیر وقت امریکا در تهران، در گزارش ۱۸ سپتامبر ۱۹۵۳ (۲۷ شهریور ۱۳۳۲) خود مینویسد: شاه آشکارا گفت، زاهدی باید بداند که ارتش ربطی به او ندارد، او دیگر افسر ارتش نیست، فردی سیویل است، اگر مطلبی دارد، باید با خود شاه در میان بگذارد، نه آنکه مستقیماً در کار ارتش دخالت کند. شاه قاطعانه گفت، به عنوان فرمانده کل قوا اوامر خود را به رئیس ستاد ارتش ابلاغ خواهد کرد، مستقیم و نه از طریق نخستوزیر، اما نخستوزیر حق دستور به ستاد ارتش، مگر از طریق وزیر جنگ را نخواهد داشت و وزیر جنگ هم پیش از ابلاغ دستور نخستوزیر، شاه را در جریان خواهد گذاشت! زاهدی به دستور شاه از قدرت کنار رفت و در ۱۶ فروردین ۱۳۳۴، یعنی یک روز پس از استعفا ایران را ترک و با سمت تشریفاتى ریاست نمایندگى دائم ایران در دفتر اروپایى سازمان ملل، رهسپار اروپا شد و جز برای شرکت در مراسم ازدواج پسرش اردشیر و شهناز دختر محمدرضا پهلوی به ایران بازنگشت. اردشیر زاهدی که از این عمل شاه ناراضی بود، این را نمکنشناسی در مقابل خدمات پدرش میدانست. فریدون هویدا از قول یکی از دوستانش، واکنش اردشیر زاهدی را چنین بیان میکند: اردشیر بعد از اطلاع از برکناری پدرش، مقدار زیادی مشروب نوشید و با حال مستی، در حالی که با حضور چند نفر به شاه دشنام میداد، او را نمکنشناس نامید و گفت اسنادی علیه شاه دارد که اگر منتشر شود، آبرویش را به باد خواهد داد و این اسناد را هم در یک بانک سوئیس به امانت گذاشته تا در فرصت مناسب از آنها استفاده کند... این ادعای فریدون هویدا- هرچند که به دلیل مخالفتهای اردشیر زاهدی با عباس هویدا- قابل تأمل است ولی از لابهلای نامههای فضل الله بعد از برکناری نیز به گوشههایی از نارضایتی اردشیر نسبت به شاه و این عمل او میتوان پی برد. فضلالله به پسرش مینویسد: تو سعی کن با خوشی و رضایت اعلیحضرت مرخصی بیایی نه با عصبانیت! کاری که شد و شاید به صلاح من بود، بعد هم قدر مرا خواهند دانست، گرچه دیگر من به هیچ قیمتی حاضر به خدمت نخواهم بود و اصلاً میل برگشتن به ایران را ندارم....»
سایر اخبار این روزنامه
اربعین بهترین بستر دادخواهی فلسطین
عارف و تندروها چالشی همیشگی که با سانسور حل نمیشود!
روز چالش وزیران لب مرزی
مصدق ترجیح میداد ایران فقیر ولی مستقل از امریکا و انگلیس باشد
به وزیر پیشنهادی: ورزش فقط فوتبال نیست
قاتل «آینور» صحنه جرم را بازسازی کرد
مخالف همجنسبازی چگونه مغضوب غرب شد
جوکر ایرانی مخربتر از جوکر فیلمهای امریکایی
آتشبس برای اسرائیل فرصت نفس گرفتن است
پهپاد شناسایی حزبالله برسر اقامتگاه نتانیاهو
سوت بازگشت
ستیزه و تخریب در تریبون مجلس!
زوایای پنهان پیشنهاد آقای قمارباز
فرستنده رادیو، شهربانی کل و ستاد ارتش را بگیرید!
بانوان زائر حماسه اربعین را برای فرزندان روایت کنند
اغتشاشجویی سلطنتطلبان همواره از اوباش بهره گرفتهاست!