عزت نفس‌ يا انعطاف؟ مساله اين است

در فكر اين بودم كه چطور مي‌شود ازدواج را حفظ كرد؟ زوج‌هاي موفق در زندگي مشترك چه مي‌كنند؟ اصلا اهميت رابطه در طولاني بودن آن است يا اگر كوتاه و با كيفيت باشد هم مي‌شود جزو روابط موفق از آن نام برد؟
با دوستم سريالي را شروع كرده‌ايم، البته من قبلا آن را ديده بودم، اما دوباره شروعش كردم. شايد در اين برهه از زندگي نياز دارم كه درباره رابطه چيزهايي بياموزم.
از اهميت عشق در رابطه مي‌گويد، از اهميت لذت بردن، خوش‌گذراني، اهميت تطبيق داشتن باهم، اينكه دونفر در رابطه‌شان چه مي‌خواهند؟ آيا خواسته‌ها، نيازها، اولويت‌هايشان يكي است؟ چقدر به هم شبيهند يا چقدر با هم در تضادند.
ما آدم‌هاي بالغ در همه جاي دنيا الفباي رابطه را مي‌دانيم، اما خيلي از ما شايد فقط الفباي آن را بدانيم و از اهميت حفظ رابطه خبردار نباشيم. گمان مي‌كنيم آن كس كه ايده‌آل است را به دست كه بياوريم، همه‌چيز خودبه‌خود خوب پيش مي‌رود. رابطه را مي‌گذاريم روي اتوپايلوت تا خودش براند زندگي را. نمي‌دانيم كه اگر اهمال كنيم، بيفتيم در سرازيري، به موقع به دادش نرسيم، همه‌چيز از دست رفته. شايد بعضي مواقع هزينه‌هاي سنگيني هم بابتش داده باشيم، اما درسي از آن نگرفته‌ايم.


آنچه من را مي‌نشاند پاي سريال و دوست دارم بعضي اوقات حتي از ديالوگ‌ها نت بردارم تا ملكه ذهنم شود، اين است كه در فرهنگ غربي با وجود تفاوت‌هاي زياد فرهنگي با ما، انگار همه‌چيز به استاندارد نزديك‌تر است. آدم‌ها در گوشه ديگر دنيا انگار مي‌دانند چه مي‌خواهند. خودشان را به دست تقدير نمي‌سپرند كه هرچه بادا باد. از شكست‌هايشان درس مي‌گيرند. عزت نفس‌شان را به راحتي خدشه‌دار نمي‌كنند. اولويت اصلي زندگي خودشان‌اند. اينجا ما زن‌ها، خيلي چيزها را ياد نگرفته‌ايم. اينكه در هر رابطه‌اي، چه ازدواج و چه غير از آن، تويي كه بايد راضي باشي. تويي كه بايد انتخاب كني، هميشه نبايد انتخاب شوي. آنچه مهم است كيفيت زندگي توست كه با يك آدم ديگر در اين برهه زماني گره خورده است. اينكه او از زندگي چه مي‌خواهد بايد براي تو هم مهم باشد. او نمي‌تواند تو را از اعمال نظر در خصوص برخي مسائل برحذر دارد و فكر كند هرآنچه مربوط به اوست، در حيطه حريم خصوصي اوست و كسي را حتي صميمي‌ترين آدم زندگي‌اش را راهي به آن نيست. 
رابطه‌ها آرام‌آرام شكل مي‌گيرد، چه بسا اگر رابطه‌اي درست پيش رود، عشق هم سروكله‌اش پيدا شود. شايد اگر كنش‌ها و واكنش‌ها تراز باشد، رابطه از يك خوشگذراني ساده به چيزي عميق‌تر هم برسد. 
داشتم به اينها فكر مي‌كردم كه دوستم گفت ما مي‌دانيم از رابطه‌مان چه مي‌خواهيم؟ تو ‌مي‌داني؟ من چه؟ كي ‌مي‌داند؟ ما كجا ياد گرفته‌ايم كه چطور آدم‌ها را ببينيم؟ انتخاب كنيم؟ اولويت‌هايمان چه باشد؟ كي به ما درس زندگي آموخته است؟ آيا درس زندگي فقط همسرداري و بچه‌داري است؟ چرا كسي به ما نگفته چقدر بايد انعطاف داشته باشيم؟ كجاست مرز مخدوش شدن عزت نفس‌مان و انعطاف در رابطه؟
پيش خودم فكر كردم هيچكس اينها را به ما نياموخته. اما اگر آموزش نديديم دليل بر اين نمي‌شود روزها و‌شب‌هاي زندگي‌مان را از دست بدهيم. مي‌توانيم خودمان به خودمان ياد بدهيم. مي‌توانيم بخوانيم، ببينيم، گوش دهيم، تجربه كنيم و درس بگيريم. نيفتيم روي تكرار تجربه‌هاي ناخوشايند و همه‌چيز را گردن شانس و اقبال بيندازيم. مي‌توانيم از يك سريال ساده كه شايد خيلي هم معروف نيست، براي خودمان درس زندگي درست كنيم و يادمان بماند اين ماييم كه در چند صباح زندگي‌ نه چندان بلندمان، بايد راضي بمانيم. هروقت به گذشته نگاه مي‌كنيم آه و حسرت نباشيم و بتوانيم معدلي درست به‌خودمان بدهيم.