كجاست آن قند پارسي؟

تعدد رسانه‌ها و اقبال مردم به بعضی از «اينفلوئنسرها» شبكه‌هاي اجتماعي تاثيري عميق بر لحن و زبان و حتي شيوه كاركردن رسانه‌هاي قديم و رسمي گذاشته است. به‌ طور مثال تهيه‌كننده‌هاي سينما براي عقد قرارداد به بازيگراني روي خوش و انعطاف بيشتري نشان مي‌دهند كه در شبكه‌هاي اجتماعي حضوري پررنگ‌تر و دنبال‌كننده بيشتري داشته باشند. در چندين نمونه تهيه‌كننده‌هايي كه نبض بازار دست‌شان هست و با دامن زدن به بي‌ظرافتي و درشتي و بي‌هنري پول مي‌سازند، تلاش كردند كه راه را بر عكس بروند و از اينفلوئنسرها، ستاره سينما بسازند. در تلاش‌هايي كه اتفاقا چندان هم پا نگرفت، «مستر تيستر» را به سينما آوردند تا شايد فيلم‌شان از طريق طرفداران سينه‌چاك ايشان بفروشد و مطمئن باشند كه كف فروش تضمين شده‌اي وجود دارد. نمي‌دانم اين تمهيد منجر به موفقيت شد يا نه؟ احتمالا اين كلك بازاريابي چندان موفقيت‌آميز نبود كه در كوتاه‌مدت تكرار نشد؛ چون طبق رسم سينماي ايران يا هر عرصه ديگري كه پولي دربيايد، تمهيدات اين‌چنيني اگر منجر به موفقيت شوند هزار بار تكرار مي‌شوند تا به شكست كامل برسد. مثل ساخت فيلم‌هاي كمدي در تايلند و برزيل و تركيه يا فيلم‌هاي كمدي مبتني بر نوستالژي‌هاي مشترك مردم . 
كار به سينما متوقف نماند؛ مجلات و نشريات آبرومند براي اينكه «فالوئر»هاي سلبريتي‌هاي شبكه‌هاي اجتماعي را به جمع خريداران و خوانندگان‌شان بكشانند، اينفلوئنسرهاي داراي قريحه نويسندگي را به مجلات و نشريات جدي دعوت مي‌كردند. شايد هنوز هم اين شيوه رايج است و من خبر ندارم. چنين بود كه در ميان آثار جدي و مقالات پژوهشي ناگهان چشم خواننده به نوشته‌اي با سطحي نه چندان منطبق با نشريه مي‌افتاد. بعدا بعضی از همين نويسنده‌هاي اينفلوئنسر در برخاستن موج «مي‌تو» نقش داشتند و شايعاتي داغ و «مخاطب راضي‌كن» ساختند. آنها فضاي نشريات را بلد نبودند نوشته‌هاي‌شان به اندازه و مطابق با شبكه‌هاي اجتماعي بود، حضورشان در نشريات رسمي بر حسب نوعي شم ‌بازاري نادرست شكل گرفته بود. نتيجه آنكه عده‌اي به ‌طور جدي از اين اتفاقات متضرر شدند، سطح مطبوعات تنزل كرد و متاسفانه نثر فارسي دچار صدمه عميقي شد.
اگر امروز مجله و روزنامه جدي اين كشور را باز كنيد يا نگاهي به صفحات اين رسانه‌هاي رسمي در شبكه‌هاي اجتماعي بيندازيد، از تشابه ادبيات اين رسانه‌ها - كه روزنامه‌نگاران حرفه‌اي و نويسندگان صاحب نام در آنها قلم مي‌زنند - با زردترين صفحات شبكه‌هاي اجتماعي شگفت‌زده مي‌شويد. كمترين تيتر سخيفي كه زياد مي‌بينيد اين است: «كنايه سنگين رييس ‌مجلس به فلان نماينده!» «كنايه سنگين؟!» آن هم در رسانه رسمي كشور كه علي‌القاعده بايد با زبان معيار فارسي خبر و تحليل بنويسد؟ از اين نمونه‌ها فراوان مي‌توانيد پيدا كنيد. 
غلط‌هاي فاحش دستوري به سطح شرم‌آور و بي‌سابقه‌اي رسيده است: «مدرسه‌ها امروز تعطيل شد» حتي دانش‌آموز ابتدايي هم مي‌فهمد كه يك جاي كار ايراد دارد و «مدرسه‌ها»ي جمع با «شد» مفرد نمي‌خواند. اما محال است كه شما در يك روز، روزنامه و سايت‌هاي رسمي خبري را بخوانيد و چشم مبارك‌تان چندين بار به اين غلط فاحش نيفتد. البته كه قباحت ولنگارنويسي در فارسي از چند سال قبل توسط يكي از مجلاتي كه داعيه جوان‌گرايي داشت، شكسته شده بود، اما آنها همچنين بي‌ضابطه نمي‌نوشتند/ نمي‌نويسند . 
اين يكي را ببينيد: «فلاني از پاريس نقره دشت كرد.» البته فارسي نويسي در مطبوعات ورزشي پيش از اينها هم شيوه ديگري داشته و ورزشي نويسان علاقه داشته‌اند كه به ورزشكاران القابي بدهند يا عبارات و اصطلاحاتي را كه به نظرشان «بانمك» و جذاب مي‌رسيده در گزارش‌هاي‌شان بگنجانند. حالا آن شيوه خاص فارسي نويسي در مطبوعات ورزشي با اصطلاحات و ولنگاري‌هاي نوشتاري در شبكه‌هاي اجتماعي آميخته شده و محصول اين امتزاج فارسي زشت و ناهموار و گاه غيرمودبانه‌اي است كه در شأن ملتي مانند مردم ما نيست. ما با ادبيات فارسي زندگي كرده‌ايم. قرن‌ها و نسل‌هاست كه شعرها را از بر كرده‌ايم و خوانده‌ايم و لذت برده‌ايم و درس زندگي از حكمت آنها آموخته‌ايم. فارسي از اركان اتحاد و امنيت ملي ماست. حال چنين خوار و خفيف و زشتش كرده‌ايم. اين زشتي و نازيبايي در كلام رسمي دولت و مسوولان هم وارد شده است. مديران دولتي فكر مي‌كنند بايد به صورت خاصي صحبت كنند، مثلا به جاي تركيب «وارد شديم» روزي هزار بار مي‌شنويد كه با سبب و بي‌سبب مي‌گويند «ما... ورود كرديم...» ورود كرديم؟ واقعا اين چه تركيب ناهمگون و زشتي است؟ از اين مثال‌ها فراوان است. دوستان، هموطنان، همزبانان، حيف است كه زبان فاخر و زيبا و بي‌نظيرمان را چنين سخيف و آلوده و ناروا به كار ببريم.