«جشن هنر شیراز» هتک ناموس تمام عیار

  [ شهروند ]  آنچه به نام «جشن هنر شیراز» در دوره پهلوی معروف است، مجموعه جشن‌هایی بود که پایان شهریورماه 1346 در شیراز برگزار شد و تا سال 1356 ادامه داشت. این جشنواره در طول 10 سال برگزاری (پایان تابستان هر سال)، در مجموع تا دوره یازدهم ادامه داشت. در واقع ایده «جشن‌های 2500 ساله» که در سال 1350 برگزار شد، از دل همین مجموعه جشن‌های هنر شیراز بیرون آمد. برای برگزاری این جشن‌ها هم سازمانی به نام «سازمان جشن هنر شیراز» به ریاست فرح دیبا تشکیل شد که فرخ غفاری (کارگردان و سینماگر) مدیریت آن را به عهده داشت. هیأت امنای سازمان اما جمعیتی بودند بالغ بر 33 نفر شخصیت حقیقی و حقوقی که از جمله برخی چهره‌های آن‌ می‌توان به امیرعباس هویدا، اسدالله اعلم، اردشیر زاهدی، فریدون هویدا، رییس ساواک و... اشاره کرد. در هر حال نخستین شب جشن هنر شیراز در روزهای پایانی شهریورماه سال ۱۳۴۶ با حضور 2000 نفر از مدعوین، در تخت جمشید برگزار شد؛ جشنواره‌ای که از همان سال اول با انتقادهای مختلف همراه بود و سرآخر هم به جنجال کشید و تعطیل شد؛ به‌ویژه که در سال پایانی (شهریور 1356) با ماه رمضان تلاقی پیدا کرد و اعتراض‌ها را به اوج رساند. این مخالفت‌ها، دلایل مختلف داشت. دلیل اول، پرده‌دری، هتاکی و نمایش اعمال منافی عفت عمومی در جامعه مذهبی شیراز و در مقابل دیدگان مردم بود. دلیل دیگر، صرف بودجه‌های کلان برای جشن‌هایی به‌ظاهر هنری بود که با تاریخ و فرهنگ ایرانی-اسلامی تناسبی نداشت؛ به‌ویژه که هدف از برگزاری تئاترها و نمایش‌های جنسی، عادی‌سازی بی‌بندوباری رایج در فرهنگ غربی در جامعه مذهبی ایران بود. در گزارش پیش رو نیز ابتدا به هزینه هنگفت این جشن‌ها در روایت‌های مختلف پرداخته‌ایم و پس از آن، سراغ روایت‌هایی رفته‌ایم درباره بعضی از نمایش‌های این جشن‌ها که هدف‌شان ترویج عریانی و عادی‌سازی روابط باز جنسی بود. این روایت‌ها مستند هستند به مقالات و گزارش‌های پایگاه‌های مجازی «مرکز اسناد انقلاب اسلامی»، «تاریخ ایرانی» و  کتاب «غرور و سقوط» (خاطرات آنتونی پارسونز، سفیر سابق انگلیس در ایران) خبرگزاری «مشرق». همچنین از منابع دیگری نیز استفاده شده که طی گزارش به آن‌ها ارجاع داده‌ایم.

جشن در شهری مبتلا به بی‌آبی!
به روایت اسناد ساواک
فرح برای گسترش دیدگاه غربی خود، در راستای برگزاری جشن‌های هنر شیراز، ادارات و دفاتر مخصوصی به راه انداخت و حدود ۶۰۰ کارمند را برای اجرای طرح‌های مورد نظرش به خدمت گرفت. اما صرف هزینه‌های فراوان برای برگزاری این جشن‌ها در شرایطی صورت می‌گرفت که اواخر حکومت پهلوی دوم، شهر شیراز، همچنان پر از محله‌ها و مناطق فقیرنشینی بود با کمبودهای فراوان. در همین زمینه در یکی از اسناد ساواک در آن زمان درباره این جشن‌ها آمده است: «بسیار تعجب‌آور است در شهرستانی که هنوز فاقد ضروریات اولیه زندگی از قبیل آب و برق است و مردم بسیاری درجنوب شهر در کوخ‌ها زندگی و در تابستان مبتلا به بی‌آبی هستند و ... بر احتیاجات ضروری واقف، این کار نفرت‌آمیز (انجام می‌شود) که خدای نخواسته ممکن است منجر به حوادثی ناگوار گردد که موجب پشیمانی هیات دولت شود. با توجه به این مطالب لازم است خواسته‌های عموم طبقات را توجه نمود و از این کار صرف نظر نمایند.»
 



خاویار در حلق مهمانان خارجی!
به روایت یکی از مقامات دوره پهلوی
هوشنگ نهاوندی، از مقامات دوره پهلوی، در کتاب «آخرین روزها» (پایان سلطنت و مرگ شاه)، خاطره‌ای از محمدرضا پهلوی نقل می‌کند که نشان می‌دهد او از هزینه‌های گزاف و بی‌فایده این جشن کاملاً آگاه بوده. نهاوندی می‌نویسد: «(شاه) روزی در گردشی در باغ - کاخ ارم که متعلق به دانشگاه بود و شاه در آنجا اقامت می‌کرد - به من گفت: «نمی‌فهمم این جشنواره به چه درد ما می‌خورد. هزینه‌اش گزاف است و گمان نمی‌کنم سودی داشته باشد. از هنرمندان کم‌ارزشی که کسی آن‌ها را نمی‌شناسد دعوت می‌کنند... حلق چند روزنامه‌نویس خارجی میهمان، خاویار می‌تپانند و به آن‌ها هدیه‌های گوناگون می‌دهند. آنها هم وقتی به کشورشان برمی‌گردند، به روی ما تف می‌اندازند و انتقاد می‌کنند... ولی خب، شهبانو خیلی اصرار دارد.»
شهروند: هوشنگ نهاوندی، وزیر آبادانی و مسکن، وزیر علوم، رئیس دانشگاه شیراز، رئیس دانشگاه تهران و رئیس دفتر فرح در دوران محمدرضا پهلوی بود. او کتاب «آخرین روزها» (پایان سلطنت و مرگ شاه) را در پاریس نوشت که در سال 1383 در لس‌آنجلس چاپ شد. این کتاب یک سال بعد با ترجمه بهروز صور اسرافیل و مریم سیحون از سوی نشر «آبی» در تهران به چاپ رسید. نهاوندی در کتابش طوری روایت می‌کند که گویی محمدرضاشاه مخالف برگزاری جشن‌های هنر شیراز بوده اما در جایی دیگر (مقاله پرویز جاهد درباره جشن هنر شیراز) از قول فرخ غفاری می‌‌خوانیم: «شاه یک دفعه آمد طرف من و گفت: استنباط شما از جشن چیست؟ گفتم: تا حالا که خیلی عالی بوده و زیر سایه اعلی‌حضرت امیدوارم که بقیه هم همین‌جور ادامه داشته باشد. گفت نه مجموعاً خوب شده... ‌به حرف‌های مهمل مردم هم اهمیت ندید!»
     مضحکه اروپایی و ایرانی شدیم!
روایت اسدالله علم
اسداللّه علم، وزیر دربار و از نزدیکان شاه، یکی از مسئولین برگزارکننده این جشن بود اما جالب اینجاست در چند جای کتاب خاطراتش به هزینه‌های گزاف و کیفیت پایین این جشن‌ها اشاره کرده: «در رکاب علیاحضرت شهبانو برای خاتمه جشن هنر شیراز رفتم. جشن هنر تعریفی نداشت. یک گروه فرانسوی با سازهای ضربی، صداهای عجیب و غریب با آلات عجیب و غریب از قبیل دیگ آشپزی و غیره در می‌آوردند که باعث مضحکه اروپایی و ایرانی شده بود.» او در جای دیگر می‌نویسد: «تمام کارهای عقب‌افتاده را عرض کردم. پیشرفت کار جشن‌ها را عرض کردم و گفتم از بخش خصوصی [!!] شصت میلیون تومان برای مخارج جشن تعهد گرفته‌ام که دویست میلیون ریال آن را پرداخته‌اند.»
شهروند: اشاره 200 میلیون ریال از سوی اسدالله علم به 20 میلیون تومان بودجه اختصاصی شرکت نفت است که پیشتر آوردیم.
 
در منچستر هم   جرأت اجرای این نمایش را ندارند!
روایت سفیر وقت انگلستان در ایران
آنتونی پارسونز، سفیر وقت انگلستان در ایران، درباره جشن‌های هنر شیراز گفته است: «چرا باید آن همه هزینه صرف نمایش هنرهای اروپایی... می‌شد؟... سال‌ها بود که جشنواره‌ بین‌المللی شیراز [جشن هنر شیراز]، موضوع مجادله و ستیز بود، چرا که در دنیای مسلمانان... ماهیت موحش برخی از نمایش‌ها و سبک‌های به‌کار گرفته‌‌شده، باعث رنجش‌ خاطر می‌شد. اجرای رقاصان برزیلی که در حال رقصیدن، سر مرغ‌های زنده را جدا می‌کردند یا ارائه‌‌ نمایش عطش و تمنای شیعیان، تعزیه، به‌عنوان وسیله‌ای جهت سرگرمی و تفریح عده‌ای تماشاگر عمدتاً خارجی، دو نمونه از مثال‌هایی است که به ذهن می‌رسد. در جشن هنر سال 1356 شیراز، از نظر کثرت صحنه‌های اهانت‌آمیز به ارزش‌های اخلاقی ایرانیان از جشن‌های پیشین فراتر رفته بود. به‌ عنوان مثال برای اجرای صحنه‌هایی از نمایش را که ترتیب داده بودند، یک باب مغازه در یکی از خیابان‌های پر رفت و آمد شیراز اجاره کرده و ظاهراً می‌خواستند، برنامه‌ خود را کاملاً طبیعی در کنار خیابان اجرا کنند، صحنه‌ نمایش نیمی از داخل مغازه و نیمی در پیاده‌رو مقابل اجرا می‌شد. یکی از صحنه‌هایی که در پیاده‌رو اجرا می‌شد، تجاوز به عنف بود که به طور کامل، و نه به ‌طور نمایشی‌ و وانمودسازی، به‌وسیله‌یک مرد (کاملاً عریان یا بدون شلوار درست به خاطر ندارم) با یک زن که پیراهنش به‌وسیله‌مرد متجاوز چاک داده می‌شد در مقابل چشم همه صورت می‌گرفت. صحنه‌ مسخره‌ دیگر پایان نمایش هم این بود که یکی از هنرپیشگان اصلی نمایش باز هم در پیاده‌رو شلوار خود را کنده، هفت‌تیری در پشت خود می‌گذاشت و به این ترتیب تظاهر به انتحار می‌کرد. من به خاطر اعتراضات به این نمایش، موضوع را با شاه در میان گذاشتم و به او گفتم اگر چنین نمایشی به ‌طور مثال در شهر منچستر انگلیس اجرا می‌شد، کارگردان و هنرپیشگان آن جان سالم بدر نمی‌بردند، شاه مدتی خندید و چیزی نگفت.»
 
در آمریکا هم جنجال به پا می‌کرد!
به روایت روزنامه‌نگار انگلیسی
ويليام شوكراس، روزنامه‌نگار و نويسنده انگليسی نيز درباره تأثير جشن هنر شيراز می‌نويسد: «اواسط سال‌های 70، جشن مزبور يكی از پرجنجال‌ترين رويدادهاي فرهنگی كشور (ایران) به شمار می‌رفت... جنجال‌های جشن هنر وقتی به اوج خود رسيد كه در سال 1977 يك گروه هنرپيشه، دكانی را در يكی از خيابان‌های اصلی شيراز در نزديكی مسجد گرفت و در درون دكان و در پياده‌روی جلوی آن، نمايشی اجرا كرد كه شامل يك هتک ناموس تمام‌عيار و اعمال شهوت‌انگيز بين هنرپيشگان زن و مرد بود. چنين نمايشی در خيابان‌های هر شهرک انگليسی يا آمريكايی جنجال به پا می‌كرد. وقتی نمايش مزبور در شيراز اجرا شد، خشم و آزردگی فراوانی برانگيخت...»

یک رونویسی سرسری!
روایت روزنامه اطلاعات
در دوره چهارم جشن هنر شیراز که در سال 1349 برگزار شد، باز نمایشی برگزار شد که روزنامه‌ «اطلاعات» در آن زمان در شرحی بر آن نوشت: «جشن هنر با نمایش ویس و رامین بازسازی شده توسط مهین جهانبگلو «تجدد» از روی اثر منظوم فخرالدین اسعد گرگانی آغاز گردید [...] ویس و رامین حکایت یک عشق ممنوع است. حکایت دلبستگی ویس به برادر شوهر خود رامین... اما ویس در این حکایت، بیش از آنکه یک زن خیانتکار عاشق‌پیشه باشد، نمایشگر کاراکتر یک زن سنت‌شکن و گریزان از همه قراردادها است. » جدای از این محتوای به‌شدت فمینیستی و متهوع مدرن، مثل غالب آثار ایرانی جشن، به علت بی‌سوادی و نیز ازخودبیگانگی فرهنگی سازندگانش از شاخص‌های هنری چندانی هم بهره‌مند نبود: «پس از اجرای ویس و رامین آشکار شد که نویسنده «ویس و رامین نو» خانم مهین جهانبگلو (تجدد)، از نیروی آفرینش که نه، حتی از بازنویسی نیز بی‌بهره مانده است. دیشب شاهدان نمایشی کسالت‌بار و پریشان، در جایگاهی که مجال گریز نیست یک دو ساعت با پوسته پرطنطنه نمایشی روبه‌رو شدند که خود را جدی نگرفته بود.