در نقد انگاره «جنبش» 

 از کژواره‌های مفهومی درباره آشوب‌های پاییز سال ۱۴۰۱ که به‌تدریج از سوی برخی رسانه‌ها مطرح شد، جنبش نامیدن این آشوب‌ها با عنوان «جنبش زن، زندگی، آزادی» بود. این در حالی است که آنچه در پاییز ۱۴۰۱ در ایران رخ داد، نه یک آشوب، بلکه حرکتی ضدنظم بود. درواقع، جنبش نامیدن این آشوب‌ها حداقل از چند منظر اساسی دارای ایراد جدی است:
۱. هر جنبشی، برخاسته از متن مطالبات اجتماعی است. بر این اساس، آنچه در آشوب‌های ۱۴۰۱ رخ داد، مطالبات اجتماعی را نمایندگی نمی‌کرد، زیرا در حالی که مهم‌ترین مطالبه اجتماعی کشور در آن برهه و هم‌اکنون، مسائل اقتصادی – معیشتی است، آنچه در خلال این آشوب‌ها رخ داد، نسبتی با این کلان مسئله اجتماعی نه تنها نداشت، بلکه در تعارض با تأمین آن نیز قرار داشت. 
۲. شکل‌گیری جنبش‌های برانداز اگرچه پدیده‌ای طبیعی است، اما این قبیل جنبش‌ها صرفاً ضدنظام سیاسی حاکم هستند و با جامعه و چارچوب‌های کلی و مألوف آن کمتر در تضاد هستند، یعنی تعارض جنبش‌های براندازانه بیشتر با حوزه سیاست است و کمتر با موجودیت جامعه در ابعاد مختلف، به‌ویژه در بعد سرزمینی در تعارض هستند. این در حالی بود که در آشوب‌های پاییز ۱۴۰۱ از تمامی مرز‌ها عبور شد و برخی فعالان آن حتی خواستار حمله به ایران و تجزیه آن بودند. فراتر از این، با محوریت یافتن «نمایش تن و هرزگی» در این آشوب‌ها، مرز‌های اخلاقی و هویت انسانی نیز مورد خدشه واقع شد. از این نظر، آشوب‌های ۱۴۰۱، فاقد هرگونه سویه ایجابی بود و بیشتر تجلی واکنش‌های هیجانی و غیرمنطقی بود که با شدت تخریب هم همراه بود. 
۳. جنبش دارای ایدئولوژی و رهبران دارای صلاحیت است. در آشوب‌های پاییز ۱۴۰۱، هیچ ایدئولوژی منطقی و نظام‌واری که بتواند هم راهنمای عمل باشد و هم تصویری از جهان مطلوب ارائه کند، عرضه نشد. علاوه بر این، در این آشوب‌ها، هیچ چهره باصلاحیت و باقابلیتی در مقام رهبری و هدایت آشوب ظاهر نشد. همراهی برخی سلبریتی‌ها با آشوب‌گران نیز در حالی بود که فاقد هیچ درکی از جامعه ایران، مطالبات مردم و معادلات مختلف سیاسی و اقتصادی نداشتند. بنابراین، بیش از آنکه پرچم‌دار مطالبات مردمی باشند، در تحریک آشوب و تخریب نظم و نظام تلاش کردند. در همین زمینه قابل ذکر است که جنبش‌هایی که علیه یک نظم سیاسی شکل می‌گیرند و سودای تغییر دارند، معمولاً از حمایت یک بدنه نخبگانی قوی نیز برخوردارند که آشوب‌های پاییز ۱۴۰۱ فاقد این ویژگی هم بود. 


۴. جنبش‌های اصیل معمولاً در تلاش هستند تا برای اثبات اصالت خود هم از شائبه وابستگی به قدرت‌های خارجی خود را مبرا کنند و هم خود را متمایز از اقدامات تروریستی و کور تعریف کنند. این در حالی بود که در آشوب‌های ۱۴۰۱ نه تنها با حرکت‌های تروریستی با محوریت گروهک‌ها در کردستان و سیستان و بلوچستان، تمایزی ایجاد نشد، بلکه فراتر از این، فعالان این آشوب‌ها، به هر نحو ممکنی درصدد جذب حمایت‌های خارجی بودند. 
۵. جنبش‌ها از حمایت مردمی هم برخوردار هستند. منظور از حمایت مردمی آن است که درصد قابل‌توجهی از مردم با جنبش همراه بوده و علاوه بر حمایت ایستاری از جنبش، در تظاهرات عینی و عملی آن نیز مشارکت می‌کنند. آشوب‌های ۱۴۰۱ فاقد این ویژگی بسیار مهم بود، زیرا کمتر از یک درصد جامعه ایران با آن همراه بود. بنا به برخی برآوردها، جمعیت آشوب‌گران در سراسر کشور، همواره زیر ۵۰۰ هزار نفر بوده است. برای درک این موضوع کافی است که این موضوع در مقایسه با تظاهرات عظیم مردمی در جریان شکل‌گیری انقلاب‌ها در نظر گرفته شود مانند اجتماعاتی که در حمایت از جنبش‌های اسلامی در سال ۲۰۱۱ در دنیای عرب شکل گرفت.