دهه هشتاد یها درباره بازگشایی مدارس و شروع فصل پاییز چه م یگویند؟

درباره یک روز خوب برای من و خانم معلم
همه احساسم را هدیه کردم
یکی از زیباترین خاطرات دوران مدرسه، روز معلم است که همیشه برای من یادآور لحظات خاص و خاطرات شیرین بوده و هست. ماجرا از این قرار است که سال گذشته تصمیم گرفتم برای معلمم یک هدیه خاص ببرم و چون ساز سنتور می‌زنم، فکر کردم یک قطعه زیبا بنوازم تا برای همیشه در خاطرش بماند. روز قبل از تاریخ موعود، ساعت‌ها تمرین کردم تا بهترین کار را ارائه کنم و با بچه‌های کلاس هماهنگ شدم تا اجرای موفق‌تری داشته باشم. روزمعلم که رسید، با ذوق و اشتیاق زیادی به مدرسه رفتم. وقتی به کلاس رسیدم، همه بچه‌ها منتظر بودند تا سنتور بزنم. قلبم تند می‌زد، اما یادآوری این‌که این کار برای ارزشمندترین انسان دنیاست و باید به بهترین نحو انجام شود، به من آرامش می‌داد و آرامم می‌کرد. هنگامی که شروع کردم همه احساساتم در موسیقی‌ای که می‌نواختم جاری شده بود. این موضوع از برق چشمان بچه‌ها و لبخند معلمم که در طول اجرا همراهم بود به راحتی دیده می‌شد. بعد از این که قطعه‌ام تمام شد، همه کلاس برای من دست زدند و خانم معلم با چشمان پر از شادی و قدردانی به من گفت که این هدیه و اجرا برایش بسیار ارزشمند است و  تا به حال این‌قدر ویژه، از کسی هدیه نگرفته است. آن روز نه تنها برای معلمم، بلکه برای من هم یک خاطره فراموش‌نشدنی شد. حس می‌کنم که هنر و محبت می‌تواند ارتباطات را عمیق‌تر و دوستی را زیباتر کند.     -------------------- خیال‌پردازی‌های رنگی یک دانش‌آموز پاییز بوی نارنگی و پرتقال می‌دهد امیر ارسلان جوزدانی  |  14ساله پاییز قشنگ‌ترین فصل سال است.خدا همه رنگ‌های شاد را روی بوم نقاشی پاشیده و نام این اثر هنری را پاییز گذاشته است. پاییز قلبی بزرگ دارد؛ چرا که همه داشته‌هایش را فرشی از رنگ کرده و به همه هدیه می‌دهد تا چشم‌ها از دیدن آن برق بزند. صدای سمفونی برگ‌ها، عابرها را به دنیای خیال و رویا می‌برد و قطره‌های باران صورت پنجره‌ها را نوازش می‌کند. بعدازظهرها دلت می‌خواهد کنار پنجره بنشینی تا اشعه‌های خورشید نوازشت کنند یا اگر هوا ابری و بارانی باشد، به قطره‌های باران خیره شوی و چای بنوشی. روزها کوتاه می‌شوند و شب‌ها بلند. صدای قارقار کلاغ‌ها خبر از غروب خورشید می‌دهد. مدرسه‌ها باز می‌شوند و صدای های‌وهوی و شادی بچه‌ها همه جا را پر می‌کند. عصرهای پاییز بوی نارنگی و پرتقال می‌دهد، هـمه‌چــیـــز در نــارنــجی‌ترین حالت ممکن است و در یک کلام پاییز، دنیا را زیباتر می‌کند، زیباتر از همیشه.       ------------------------------   پاییز با عطر و بوی شاهنامه  چطور در فصلِ زرد سال، ادبیات زرد نخوانیم؟! فاطمه فرهوش  |  18ساله حالا که تابستان به روزهای آخر رسیده است و پاییز دارد با دامن چین‌دار نارنجی‌اش، خرامان وارد می‌شود بهتر است نیم نگاهی به ادبیات کهن فارسی بیندازیم. یکی از بهترین کتاب‌ها برای شروع مطالعه ادبیات کهن فارسی، شاهنامه فردوسی است. شاهنامه، یکی از بزرگ‌ترین منظومه‌های حماسی جهان و سروده حکیم ابوالقاسم فردوسی است که نگارش آن دست‎کم سی سال به طول انجامیده است. موضوع این اثر گیرا آمیخته‌ای از تاریخ و اسطوره‌های ایرانی است که از پادشاهی کیومرث آغاز و به پادشاهی یزدگرد ختم می‌شود. شاهنامه در واقع یادگاری از عصر پهلوانانی چون رستم و فریدون و کیخسرو است؛ این کتاب از ظهور تا انقراض حکومت ساسانیان را به تصویر می‌کشد، ابعاد تاریخی این دوره را با عناصر اساطیری و افسانه‌ای در هم می‌آمیزد و مرزهای خیال و حقیقت را محو می‌سازد. شاهنامه اثری حماسی است؛ اما مفاهیم اخلاقی و گاه عاشقانه نیز در آن به خوبی جای گرفته‌اند. می‌دانیم که شاهنامه حماسی‌ترین اثر پارسی است که در همه جای جهان طرفدار دارد و به زبان‌های مختلفی ترجمه شده است. همچنین این اثر بازتاب شکوهمندی در ادبیات جهان داشته و شاعران و نویسندگانی همچون گوته و ویکتور هوگو از آن به نیکی یاد کرده‌اند. شاهنامه می‌تواند در نگاه اول برای کودکان و برخی نوجوانان سنگین و غیرقابل فهم جلوه کند که در این صورت می‌شود کتاب‌هایی را خواند که داستان‌های شاهنامه را به صورت نثر ساده‌تر نوشته‌اند و بعد از خواندن آن‌ها سراغ نسخه اصلی شاهنامه رفت. اگر باز هم گیر کردید، از نسخه‌هایی استفاده کنید که تفسیر هم دارند و درک و فهم کلمات دشوار و ابیات سنگین آن را آسان‌تر می‌کند. یکی از راه‌های دیگر برای ارتباط برقرارکردن با شاهنامه، شرکت در مراسم نقالی یا پرده‌خوانی است. نقالی یا افسانه‌گویی، کهن‌ترین شکل بازگویی افسانه‌ها در ایران است و از گذشته‌های دور سبک مورد علاقه ایرانی‌ها. نقال، شعر یا نثر را با صدای رسا و لحنی شیوا همراه با حرکات بدن بیان و جذابیت و گیرایی داستان را دوچندان می‌کند. نقال‌ها به عنوان نگهبانان فرهنگ عامیانه، داستان‌های حماسی و موسیقی بومی ایرانی شناخته می‌شوند؛ آن‌ها پیشتر در قهوه‌خانه‌ها و کاروان‌سراها برنامه اجرا می‌کردند اما الان خبری از کاروان‌سراها نیست و قهوه‌خانه‌ها محبوبیت گذشته را ندارند. به همین دلیل نقالی هم کمرنگ‌ شده است. این روزها که بازار ادبیات زرد و بی‌مفهوم داغ‌تر از همیشه است، لازم است تا ادبیات کهن و غنی خودمان را پاس بداریم و از این گنجینه بی‌پایان حسابی بهره‌مند شویم.     ------------------------ پیشنهاد کتاب   مدرسه پرماجرا  نویسنده: دن گاتمن مترجم: مونا قائمی انتشارات: گام   سلام، من محدثه هستم. آیا دوست دارید با هم بریم و با «ای جی» مصاحبه کنیم؟! آماده! یک، دو، سه، شروع.  سلام ای جی. میشه خودت رو به دوستامون معرفی کنی؟ ای جی: سلام بچه‌ها. امیدوارم حال‌تون خوب باشه. همون‌طور که می‌دونید، اسم من ای جی هست. من در مجموعه «مدرسه پر ماجرا» هستم، در مدرسه ما خیلی اتفاقات عجیب، خنده دار، ترسناک و هیجان‌انگیز می‌افته. چه باحال. این مجموعه چند جلد داره؟  ای جی: بیشتر از ۵۰ جلد کتاب داره مثل؛ دردسر تازه، نجات مدرسه، کاراته‌باز حرفه‌ای ، حمله هیولاها و ... . ممنون ای جی، جمله‌ای هست که بخوای به بچه‌ها بگی؟ ای جی: بچه‌ها امیدوارم این مجموعه رو مطالعه کنید و لذت ببرید.دوست‌تون دارم. خدانگهدار. خب بچه‌ها می‌تونید مجموعه کتاب مدرسه پرماجرا رو از کتابخانه یا کتاب‎فروشی تهیه کنید و بخونید و بخندید. خدانگهدار.       -----------------------   اعترافات یک دانش‌آموزِ سال‌آخری
ما آتش‌هایمان را سوزانده‌ایم و می‌رویم!


خانم اجازه! ما امسال به ته خط رسیدیم. البته نه از آن لحاظ که توی فیلم و سریال‌ها می‌گویند. ما امسال به ته خط مدرسه رسیدیم، بعد از دوازده سال قرار است دیگر بقچه‌مان را ببندیم و برویم پی زندگی‌مان . آخر ما هرجا بار و بندیل می‌گذاشتیم زمین، هی می‌گفتند: «نه! بشین! هنوز مهمان مایی!» البته مثل این که قرار است از سال بعد بار و بندیل را توی دانشگاه پهن کنیم ولی خب دیگر مزاحم شما و عوامل مدرسه نمی‌شویم. خدا را شکر ما همه آتیش‌هایمان را سوزانده‌ایم و همه آن نمره‌هایی که باید می‌گرفتیم هم نگرفتیم. روزگار است دیگر! می‌چرخد و ما را از مدرسه به دانشگاه می‌کشاند و لابد از اتاق ناظم به اتاق آموزش دانشگاه! تازه امسال علاوه بر کتاب‌های درسی که شب‌ها می‌گذاشتیم زیر سرمان، باید کتاب‌های تست خیلی زرد و کمی نارنجی و یک خرده صورتی یواش را هم بگذاریم زیر سرمان تا شاید اتفاقی افتاد و دری به تخته خورد و نتایج‌مان در کنکور خیلی خیلی سبز و درخشان شد. خانم اجازه! ما برای آینده‌مان، برنامه‌ها ریختیم اما این‎که چقدر موفق باشد هم بی‌تاثیر نیست. مثلا برنامه ریختیم برویم خلبان شویم ولی همین الان هم داداش ما می‌گوید : «تو خلبان هستی! چون کلا با این درس خواندن و هوش و حواست در فضا سیر و سفر می‌کنی». ما خوشحالیم که جلوجلو، مایه افتخار خانواده‌مان هستیم. خانم این دوازده سال هم دارد برای ما با هر خوبی و بدی که داشت و دارد می‌گذرد. از خدا می‌خواهیم که امسال دیگر از حضورتان مرخص شویم و مثل هر تابستان به شما زحمت ندهیم. فقط از شما می‌خواهم که سال بعد لطفا زنگ انشا و ورزش را زیاد و ریاضی را کم کنید تا بقیه دانش‌آموزان هم بتوانند آتش بسوزانند! این بود انشای من، ملقب به «کوشای توانا»       --------------------------       سوالی که از مدرسه  سر درآورد! مهسا سلفیان  |  11ساله  
یک روز وقتی در راه مدرسه بودم، یک سوال ساده و عجیب ذهنم را مشغول کرد. دیدید بعضی وقت‌ها کلمه‌های ساده برایتان سوال می‌شوند؟ همان اتفاق برایم افتاد و من چندبار از خودم پرسیدم «مدرسه چیست؟!» اصلا انگار این کلمه را نشنیده بودم. تحمل نکردم و از خانم معلم پرسیدم :«مدرسه چیست؟ چرا باید مدرسه بیاییم؟!» معلم از سوال من تعجب کرده بود و گفت :«مدرسه جایی است که در آن یاد می‌گیریم در اجتماع چگونه رفتار کنیم. یاد می‌گیریم که با افراد مختلف چگونه حرف بزنیم. یاد می‌گیریم که چگونه صبور باشیم، با هم مهربان باشیم و به هم کمک کنیم. ما در مدرسه تصمیم‌گیری درست را یاد می‌گیریم. پس مدرسه فقط مکانی برای درس خواندن نیست.» من که خیلی تحت تأثیر حرف‌های معلّم قرار گرفته بودم، از او تشکر کردم و روزهای بعد با شور و اشتیاق بیشتری به مدرسه می‌رفتم. از آن روز به بعد، بیشتر از همیشه مدرسه را دوست داشتم و دیگر فقط به خاطر درس به مدرسه نمی‌رفتم. متوجه شده‌ بودم درس خواندن، قسمتی از مدرسه است و ما با مدرسه رفتن قرار است آینده خودمان و کشورمان را بسازیم. من در آینده، سهم داشتم و این برایم ارزشمند بود.      -------------------------     شاعرانه‌بازی با فصل خزان آرزوهایی که مسافر بادند نگار حامدی  |  14ساله       پاییز به رنگ سرخ بر تن دشت‌ با رودی از آب‌های زلال  و سرود پرقیل‌وقال کلاغ‌ها از راه رسید پاییز با سرود الفبا، صدای بچه‌ها، با آرزوهایی که مسافر بادند، برگ‌ها را تکان می‌داد، درخت‌ها را به لرزه می‌انداخت و برگ‌ریزان راه می‌افتاد. پاییز همان فصلی‌ است که دانه د‌انه اشک‌هایش در یاقوت سرخِ دانه‌های  انار پیداست. پاییز با سروصدایش از راه می‌رسد و به ما فرصت می‌دهد در شب‌های بلند، کنار بخاری بنشینیم، درس بخوانیم و گل بگوییم و گل بشنویم. هر شب پاییز قشنگ است و آخرین شب پاییز، آخرین و بلندترین شب سال است. شب دخترِ انار که نامش «یلدا» است. دختری که با خود برف می‌آورد و شب‌های پرستاره.       
------------------------------------
فتیله‌پیچ کردن اضطراب اجتماعی
راه‌های مقابله با اضطراب اجتماعی که در فصل مدرسه‌ها پررنگ‌تر می‌شود
اشکان محمودی  |  18ساله
 
اضطراب اجتماعی یکی از چالش‌های رایج در میان نوجوانان، به ویژه در موقعیت‌های تازه مانند ورود به مدرسه یا کلاس جدید است. ترس از مورد قضاوت قرار گرفتن، کمبود اعتماد‌به‌نفس و تجربیات منفی در تعاملات گذشته از عوامل اصلی بروز اضطراب اجتماعی هستند. همچنین ویژگی‌های جسمانی مانند تغییرات ظاهری و هورمونی می‌تواند به این احساس دامن زند. مبتلایان به هراس اجتماعی، ترسی دایمی و شدید از تحت‌نظر قرارگرفتن توسط دیگران را احساس می‌کنند. بسیاری از نوجوانان درگیر با اضطراب اجتماعی می‌دانند که هراس آن‎ها غیرمنطقی است؛ با این‌حال قادر به غلبه بر آن نیستند. این افراد ممکن است روزها یا هفته‌ها قبل از یک موقعیت جدی مانند ارائه دادن در مدرسه، نگران باشند. تپش قلب، تعریق، ناراحتی گوارشی و لرزش دست‌ها بخشی از نمود بیرونی اضطراب اجتماعی هستند. این اختلال نباید با کمرویی یا درون‎گرایی اشتباه گرفته شود. برای مقابله با اضطراب اجتماعی بهتر است این چهار قدم را بردارید:   مواجهه تدریجی با ترس‌ها اگر از صحبت کردن در جمع می‌ترسید، می‌توانید ابتدا در گروه‌های کوچک‌تر شرکت کنید و به تدریج به جمع‌های بزرگ‌تر بروید. این روش «مواجهه تدریجی» نام دارد و به شما کمک می‌کند تا با موقعیت‌های ترسناک آشنا شوید و احساسات خود را کنترل کنید. سعی کنید به‌جای فرار، با موقعیت‌های استرس‌زا روبه‌رو شوید. برای تحمل راحت‌تر این موقعیت‌ها، می‌توانید با فعالیت‌های موردعلاقه‌تان شروع کنید.   پرورش مها رت ها شرکت در کلاس‌ها و کارگاه‌های متعدد آموزشی می‌تواند اعتماد به نفس شما را افزایش دهد. همچنین تمرین مهارت‌های ارتباطی و اجتماعی می‌تواند به افزایش اعتماد به نفس شما کمک کند. این مهارت‌ها شامل یادگیری نحوه شروع مکالمه، گوش دادن فعال و ابراز نظر است.   فعالیت‌های بدنی و ورزش شرکت در کلاس‌های ورزشی یا فعالیت‌های خارج از منزل می‌تواند به کاهش استرس و اضطراب کمک کند. ورزش باعث آزاد شدن گروهی از هورمون‌ها می‌شود که احساس مفید بودن را افزایش می‌دهند. انجام روزانه تمرین های تنفسی نیز می‌تواند در کاهش سطح اضطراب موثر باشد. تمرین های تنفسی به شما کمک می‌کند تا در موقعیت‌های استرس‌زا، آرامش بیشتری داشته باشید.     مراجعه به درمانگر مراجعه به یک روان‌شناس یا مشاور می‌تواند به شما کمک کند تا احساسات و افکار خود را شناسایی کنید و با تکنیک‌های مدیریت اضطراب آشنا شوید. پس از آن می‌توانید با کمک درمانگر الگوهای تفکر منفی را شناسایی کنید و آن‌ها را تغییر دهید. مهم‌ترین نکته برای درمان این است که بدانید احساسات شـــما طبیعی هستند و درخـواست کــمــــک از دیگران هیچ اشکالی ندارد.       ------------------------------------------   خاطره یک سه‌شنبه فراموش‌نشدنی در مدرسه   چه می‌کنه این بازیکن!   همایون طاوسی  |  12ساله     یکی از سه‌شنبه‌های فروردین ماه بود که با ذوق از خواب بیدار شدم. تازه تعطیلات نوروز تمام شده بود و آن روز، زنگ ورزش داشتیم. حیاط مدرسه‌مان خیلی بزرگ نبود. زنگ آخر، ورزش داشتیم و همه خدا‌خدا می‌کردیم زودتر زنگ بخورد و برسیم به زنگ ورزش. من عضو تیم فوتبال مدرسه بودم و آن روز توانستم یک گل دیدنی بزنم اما وسط بازی بازیکن تیم مقابل که دوستم بود یک شوت محکم زد و من خواستم از دروازه‌مان دفاع کنم. شوت به کمرم خورد و درد زیادی هم داشت اما من به بازی ادامه دادم. بدنم گرم بود و آن لحظه از شدت آسیب خبردار نشدم. از دفاعم راضی بودم و هم‌تیمی‌هایم خوشحال بودند که آن شوت به گل تبدیل نشد. تیم‌مان برنده آن روز مسابقه شد اما وقتی به خانه رسیدم دردسرهایم شروع شد. کمردردم بیشتر و بیشتر شد. آن شب از درد نخوابیدم و فردایش هم نتوانستم به مدرسه بروم. آن سه‌شنبه را هیچ‌وقت فراموش نکردم و حالا بیشتر در مسابقات حواسم به خودم است.