تدارک جنگ توسط صدام و آمریکا از بهمن 58

      دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان در کنفرانس غیرمتعهدها که در سپتامبر 1979 [اواخر تابستان 1358] در‌ هاوانا برگزار گردید، صدام به ‌عنوان نماینده  عراق و «صلاح عمر العلی» (از اعضای شورای رهبری حزب بعث) به عنوان نماینده  دائم عراق در سازمان ملل شرکت داشتند.  از ایران نیز که حدود 6 ماه از پیروزی انقلاب اسلامی سپری می‌شد، برای نخستین بار هیئتی به ریاست ابراهیم یزدی (وزیر امور خارجه وقت) حضور داشت. بنا به درخواست ابراهیم یزدی در حاشیه آن کنفرانس، دیداری مابین صدام و یزدی برگزار شد که صلاح عمر العلی نیز در آن شرکت داشت.  صلاح عمر العلی، 30 سال پس از آن روز در برنامه‌ «شاهد علی العصر» (شاهد یک دوران) از شبکه الجزیره، رودرروی مجری آن، احمد منصور، نشست و ضمن تشریح روز دیدار صدام و ابراهیم یزدی، تصریح کرد که صدام، همان روز تصمیم حمله به ایران را به اطلاعش رساند. یعنی تقریبا یک سال پیش از آغاز رسمی جنگ تحمیلی در 31 شهریور 1359. صلاح عمر العلی گفت: «... در روز اول کنفرانس، نماینده  ایران در سازمان ملل با من تماس گرفت... به من اعلام کرد که دکتر ابراهیم یزدی (وزیر خارجه  وقت ایران) مایل است صدام را ببیند.... من خودم شخصا رفتم پیش صدام و موضوع را با او مطرح کردم. صدام هم بعد از کمی‌ تأمل پذیرفت... دکتر ابراهیم یزدی هم آمد و من از درب ورودی به استقبالش رفتم. به صدام سلام کرد و خودمان تنها نشستیم، صدام و ابراهیم یزدی و من هم بودم. بحث در پیرامون مشکلات موجود بین دو کشور شروع شد و بحث دیپلماتیکِ صد‌در‌صد مثبتی بین دو طرف صورت گرفت...» ضربتی که صدایش را همه کره زمین بشنود عمر العلی درباره نتیجه آن مذاکرات از زبان صدام چنین شرح داد: «... (بعد از مشایعت یزدی) برگشتم پیش صدام و دیدم که منتظر من بوده. مرا با خود به بیرون سالن برد... چند لحظه ای به سکوت گذشت. رو کرد به من و گفت: «... صلاح، این فرصت شاید در هر قرن یک‌بار هم پیش نیاید. آنها [ایرانی ها] اهواز را از ما [امت عرب!] گرفتند، شط‌العرب را از ما گرفتند، به ما تعدی کردند... الان ما فرصت مناسب داریم. آنها فروپاشیده اند، ارتش‌شان تکه‌پاره است، نیروهایشان پراکنده شده، بین خودشان درگیرند، برخی‌ها برخی دیگر را می کشند، فلذا ما الان فرصتی تاریخی در اختیار داریم که همه  حقوق‌مان را بازگردانیم. و این را به تو می گویم، خودت را به ‌عنوان نماینده  عراق در سازمان ملل آماده کن. من می خواهم بروم و به آنها ضربتی بزنم که همه  کره   زمین صدایش را بشنوند و همه  حقوقمان را به‌صورت کامل بازپس بگیرم.» اما طبعا صدام بدون مشورت با اربابانش نمی‌توانست سرخود دست به تجاوز و تعدی به ایران بزند. ضمن اینکه آمریکا و غرب و به‌خصوص اسرائیل از انقلاب ایران و برقراری نظام جمهوری اسلامی، عصبانی بودند اما هنوز امیدهایی به مهره‌های خود در ایران داشتند.  اواخر تابستان 58، همان روزهایی بود که ارتش و سپاه، در حال پایان دادن به غائله کردستان بودند و هنوز تسخیر لانه جاسوسی آمریکا اتفاق نیفتاده بود، هنوز حضور افرادی در دولت بازرگان و امثال قطب زاده و بنی صدر و مدنی و مقدم مراغه‌ای و... که بعضا مهره‌های کددار سفارت آمریکا بودند، امید را در دل آمریکا و اعوان و انصارش زنده نگاه می‌داشت.  اما با تسخیر لانه جاسوسی آمریکا و کنار رفتن دولت موقت و در دست گرفتن مستقیم امور کشور توسط شورای انقلاب، امیدهای فوق را تا حدودی برباد داد. اگرچه هنوز امثال بنی‌صدر و گروهک‌هایی همچون مجاهدین خلق و شبه روشنفکران وابسته باقی بودند.  در زمستان 1358 که هنوز طرح‌های دیگر آمریکا مانند تجاوز طبس و کودتای نقاب عملی نشده بود، مقامات این کشور برای دست پر داشتن در برابر ایران، حتی گزینه‌های سوم و چهارم خود را تدارک دیدند. چنان‌که روزنامه «Eight Days» در 11 اکتبر 1980 درباره تحرکات سیاسی غرب پیش از آغاز جنگ نوشت: «...برژینسکی (مشاور امنیتی جیمی کارتر) برای آماده‌سازی و اطلاع از وضع عراق برای شروع جنگ، سفرهای محرمانه مکرری به بغداد کرد، به طوری که مجله ژورنال استریت مورخ 8 فوریه 1980 (18 بهمن 1358) یکی از این سفرهای محرمانه را فاش ساخت...» جنگ در اولویت قرار گرفت شکست تجاوز نظامی آمریکا به طبس در 5 اردیبهشت 1359 و کشف کودتای نقاب در 18 تیرماه همان سال، آمریکا و غرب را به عملی ساختن گزینه چهارم یعنی هجوم نظامی گسترده به ایران کشانید. هجوم گسترده‌ای که در آن ژنرال‌های فراری شاه و شاپور بختیار و گروهک‌هایی مانند دموکرات و کومله (که از انقلاب زخم خورده بودند) نیز حضور داشتند. حالا دیگر آن تصمیم 10 ماه پیش صدام مبنی بر حمله نظامی به ایران در آستانه عملی شدن قرار گرفته بود.  در اوایل تابستان 1980 (1359) و دو سه ماهی پیش از آغاز جنگ نیز آمریکایی‌ها با صدام دیدار داشتند. و تایمز لندن مورخ 17 ژوئن 1980 به ملاقات برژینسکی و صدام ‌اشاره کرد. حامد علوان الجبوری (رئیس‌دفتر احمد حسن البکر و صدام و وزیر امور خارجه وقت عراق) در گفت‌و‌گوی تلویزیونی با شبکه الجزیره و خبرنگار آن احمد منصور در همان برنامه «شاهد علی العصر» (شاهد یک دوران) درباره آن ماه‌های پیش از آغاز رسمی جنگ تحمیلی اظهار داشت: «... پیش از این دوره، زمینه‌چینی برای آغاز جنگ شروع شده بود که رئیس ستاد برای حرف زدن به هیئت وزیران می‌آمد، من در بعضی از دیدارهای دیگر هم حاضر می‌شدم که با حضور رئیس‌جمهور، جرج براون وزیر خارجه سابق انگلیس و شاپور بختیار (که آن زمان در پاریس ساکن بود) تشکیل می‌شد. یک ژنرال ایرانی (ژنرال اویسی) هم که آن زمان به پاریس پناهنده شده بود در جلسات بود... همه صحبت‌هایشان هم مبنی بر این بود که ایران در آستانه سقوط است، ارتشش از هم پاشیده است، نیروی هوایی‌اش تقریبا فلج است...»  حامد علوان الجبوری درباره حمایت و هدایت صدام توسط آمریکا گفت: «... آمریکایی‌ها در سال 1981 تجهیز صدام به اطلاعات حاصله از هواپیماهای آواکس را شروع کردند، عربستانی‌ها شروع کردند به تأمین صدام با سلاح و تجهیزات جنگی با حمایت آمریکا، دونالد رامسفلد به عنوان فرستاده ویژه رئیس‌جمهور آمریکا دو بار به عراق آمد و دو بار در [20] دسامبر 1983 [29 آذر 1362] و [24] مارس 1984 [4 فروردین 1363] با صدام دیدار داشت... آمریکا اطلاعات بی‌نهایت حساسی را به رهبران عراق می‌داد، یعنی اطلاعاتی که از طریق ماهواره‌ها و هواپیماهای آواکس به دست آمده بود و نقشه‌ها و جزئیات را ارائه می‌داد. من آنچه در آنها بود را نمی‌فهمیدم ولی اینها به وزارت خارجه می‌آمد و ما اینها را به ریاست‌جمهوری می‌دادیم تا از آن استفاده کنند...» وقتی آمریکا رسما وارد جنگ شد اما زمانی که رزمندگان ایرانی در برابر هجوم نیروها و ارتش‌های 23 کشور جهان، به پیروزی‌های چشمگیری دست یافته و تا دروازه‌های بصره پیش رفتند، دیگر خود آمریکا بایستی به طور رسمی و علنی علیه ایران وارد جنگ می‌شد. ولی نیاز به یک بهانه داشت که این بهانه را با یک هماهنگی پشت پرده، صدام انجام داد و به ناو استارک حمله کرد.  حامد علوان‌الجبوری در این باره ابراز نمود: «... از همان اول که کفه جنگ در سال 1982 [1361] به نفع ایران سنگین شد، و بعد از آن ورود ایرانی‌ها به [خاک عراق] و اشغال شبه‌جزیره فاو توسط آنها، سپس رد شدنشان از مرز عراق در بخش العماره و ورودشان به خاک عراق در آنجا و اشغال بخش راه اصلی بغداد/ بصره، آمریکا حس کرد عراق در آستانه سقوط است‌، فلذا دخالت کرد... یک درگیری به وجود آمد. به این شکل که یک هواپیمای ساخت فرانسه متعلق به عراق با چند موشک اگزوسه به یک ناوچه آمریکایی حمله کرد، ناوچه استارک و سی و هفت سرنشین آن کشته شدند. ولی اعلام شد ایران بوده که حمله کرده و آمریکا به این شکل وارد جنگ شد!...» اما ورود آمریکا فقط به این دلیل نبود، بلکه اساسا به علت تضعیف شدید ارتش صدام بود بود که شکست را کاملا در برابر خود می‌دید. نزار عبدالکریم الخزرجی فرمانده سپاه یکم و سپاه هفتم ارتش صدام در زمان جنگ با ایران که در اواخر جنگ، رئیس ستاد کل ارتش صدام شد، در گفت‌وگوی بسیار تفصیلی با غسان الشربل (روزنامه‌نگار مطرح جهان عرب) که در نشریه الحیات منتشر گردید و بعدا به همراه سه گفت‌وگوی تفصیلی دیگر وی، در کتابی با عنوان «صدام مرّ من هنا» در سال 2010 منتشر شد، درباره حمایت‌های مردم نظامی و غیرنظامی عراق از امام و انقلاب اسلامی و همچنین از شکست قطعی صدام، پیش از پذیرفتن قطعنامه 598 پرده برداشت: «... یک جریان بزرگ، هم در بین نظامی‌ها و هم غیرنظامی‌ها بود که افکار انقلاب ایران را تأیید می‌کرد. همین باعث شد که حکومت صدام، این تأییدکنندگان را تحت تعقیب قرار دهد و فعالان سازمان‌های حزب ‌الدعوه (که نماینده جریان شیعی مخالف [صدام] بود) را بازداشت نماید. نبردهای بزرگی بین نیروهای امنیتی و سازمان‌های این حزب در گرفت و عراقی‌ها از هردو طرف تلفات و خسارات زیادی متحمل شدند.  عبدالکریم الخزرجی، ادامه جنگ را بدون ورود مستقیم آمریکا، غیر ممکن دانسته و اظهار داشت: «... به نظر من، عراق نمی‌توانست ادامه دهد، چون درآمدهایمان ته کشیده بود و قرض‌هایمان وحشتناک شده بود و تلفات انسانی‌مان به نسبت جمعیت [کشور] بالا بود، علاوه‌بر آنکه خطوط نفت هم بسته بود. درحالی که در طرف مقابل ایرانی‌ها از نظر عددی بر ما برتری داشتند و راه‌های ارتباطی و صادرات نفتشان بازبود و ایران در آن زمان با بخش‌های کم‌حجمی از سپاه پاسداران در جنگ شرکت داشت....عراق از جنگ بیرون آمد ولی با احساسات جریحه‌دار شده. در طول هشت سال همه پیشرفت‌ها متوقف شد و حتی بخش‌های زیادی به عقب بازگشت...» جنگ تحمیلی برخلاف تصور استراتژیست‌های صهیونیست، نه تنها موجبات سرنگونی نظام جمهوری اسلامی را فراهم نیاورد بلکه به خواست خدا، قدرت و استحکام فوق‌العاده‌ای به آن بخشید.