فریب‌های صهیونیستی آشنا در لبه آشوب 

«نظم در لبه آشوب پدیدار می‌شود»؛ گزاره‌ای کلیدی از نظریه آشوب که در فهم و تحلیل روند‌های راهبردی در فضایی آشوبناک، راهگشا است. در این چارچوب، نظم گذشته که بایستی تغییر نماید، با خروج از نقطه تعادل و قرار گرفتن در لبه آشوب - بدون آنکه به وضعیت آشوب و هرج‌ومرج مطلق که در آن کنترلی بر روند‌ها و رویداد‌ها وجود نخواهد داشت- به نظمی جدید تغییر یا تکوین خواهد یافت. در سال‌های پیش از جنگ غزه، محور غربی- عبری- عربی تمام تلاش خود را نمود تا با حرکت در لبه آشوب در غرب آسیا، نظم مورد نظر خود را به منطقه تحمیل کند. این محور با هدف ایجاد سیاه‌چاله‌های ژئوپلیتیک در مناطقی مانند یمن و سوریه در راستای ایجاد بی‌ثباتی و برهم‌زدن نظم موجود در جغرافیای محور مقاومت، به دنبال ایجاد نظم منطقه‌ای نوین حول عادی‌سازی با رژیم صهیونیستی در چارچوب اقداماتی مانند توافق ابراهیم بود. در واقع محور غربی- عبری- عربی در مرز بین آشوب و نظم، درصدد خلق نظم موردنظر خود بدون ایجاد آشوبی گسترده در منطقه بود. عملیات حماسی طوفان الاقصی مقاومت فلسطین، یک نقطه عطف و یک رویداد شگفتی‌ساز بود که روند فوق را دچار چالش‌های جدی کرده و مرز بین آشوب و نظم مورد نظر محور دشمن را برهم ریخت. نقطه عطفی که می‌توان از آن به‌عنوان یک انقلاب الهی علیه طراحی‌های نظام کفر یاد نمود. 
بعد از عملیات طوفان الاقصی و با آغاز جنگ غزه، امریکا و متحدانش از طریق جنگ نظامی با پوشش رژیم صهیونیستی (و در مواردی دخالت مستقیم نظامی امریکا و متحدانش) تصمیم به تداوم حرکت در لبه آشوب گرفتند. در این چارچوب، رژیم صهیونیستی و غرب قصد داشتند به نقاط ثقل محور مقاومت در فلسطین اشغالی، لبنان، سوریه، یمن و بعد ایران، ضربات کاری (در طول زمان) وارد کرده و فضا را برای تحقق نظم مورد نظر خود حول نقطه ثقل غربی- عبری فراهم کنند (بازگشت به روند پیش از عملیات طوفان الاقصی). تحمیل همزمان ضربات سنگین نظامی به نقاط ثقل محور مقاومت امکان‌پذیر نبوده و با راهبرد حرکت در لبه آشوب نیز در تناقض است. حمله گسترده همزمان به نقاط ثقل محور مقاومت به‌معنای وقوع جنگ گسترده منطقه‌ای است که چنین جنگی نیز به معنای آشوب و بی‌‎نظمی کامل است. در بی‌نظمی کامل، غرب علاوه بر آنکه از حیث نظامی و لجستیک در مضیقه شدید قرار خواهد گرفت، به نتیجه مورد نظر نیز نخواهد رسید، زیرا روند‌ها و رویداد‌ها در خارج از کنترل آن جریان یافته و سرریز خشونت افسارگسیخته در غرب آسیا به سایر مناطق جهان نیز سرایت خواهد کرد. از این جهت امریکا و متحدانش از روز‌های اول جنگ غزه، به شکل آشکار، ایجاد چتر دفاعی برای رژیم صهیونیستی، ایجاد اختلال در استراتژی وحدت میدان‌ها و کنترل تشدید درگیری برای جلوگیری از وقوع یک جنگ گسترده یا یک آشوب منطقه‌ای را همزمان با باز گذاشتن دست رژیم صهیونیستی در ارتکاب جنایت و حملات مداوم به مراکز ثقل محور مقاومت، در دستور کار قرار دادند. با این‌حال با لطف الهی و حماسه مقاومت در غزه، کرانه باختری، لبنان و یمن، غرب و رژیم صهیونیستی نتوانستند به مقاصد خود دست یابند. بنابراین در راستای تشدید تنش در لبه آشوب، گزینه جنگ کنترل شده در لبنان را فعال کرده‌اند (کنترل شده به معنای کنترل دامنه و روند‌های جنگ و نه به معنای کنترل جنایات رژیم صهیونیستی). به رغم ورود جنگ لبنان به فاز جدید، امریکا و رژیم صهیونیستی همانند یک سال‌گذشته، در عبور از لبه آشوب و ورود به فاز بی‌نظمی مطلق (یا جنگ گسترده) پرهیز جدی دارند. این مسئله درباره محور مقاومت نیز صدق می‌کند. محور مقاومت نیز ضمن حرکت کنترل شده در روند تشدید تنش‌های نظامی تلاش داشته است ضمن پرهیز از ورود به مرحله آشوب، پیروزی و نظم مورد خود را در لبه آشوب بسازد. 
لبه آشوبی که غرب آسیا در آن قرار گرفته است، نقطه‌ای تاریخی است که یا نظم منطقه‌ای حول محور مقاومت یا نظم منطقه‌ای حول رژیم صهیونیستی از آن بیرون خواهد آمد. چه محور مقاومت و چه محور غربی- عبری درصدد حداکثر بهره‌برداری از تشدید تنش در لبه آشوب برای خلق نظم موردنظر خود هستند. هر کدام از این دو محور که از آستانه آشوب پا پس بکشند شکست خورده محتوم جنگ جاری و جنگ‌های آینده هستند. به همین جهت بیشترین عملیات‌های شناختی- تحلیلی از سوی دشمن و شبکه فارسی‌زبان آن در حال رخ دادن است. تله جنگ خواندن جنگی که هست، تقلیل عاملیت جنگ جاری و جنایت‌ها به رژیم صهیونیستی و کتمان نقش غرب در این جنگ، توطئه خواندن عملیات ۷ اکتبر، ارعاب جامعه داخلی ایران از جنگ گسترده (جنگی که در کار نیست) و مرعوب نمودن مسئولان نظام از حرکت در چارچوب تشدید در برابر تشدید در لبه آشوب، بخشی از این عملیات‌های شناختی هستند که با هدف افزایش اثربخشی راهبرد دشمن و به عقب واداشتن محور مقاومت از حرکت در لبه آشوب، در حال اجرا هستند. رمز پیروزی محور مقاومت و ایمن نگاه داشتن نقاط ثقل منطقه‌ای مانند تهران در حرکت مداوم و مستمر در لبه آشوب، حفظ معادله تشدید در برابر تشدید، فعال و مؤثر ماندن جنگ فرسایشی علیه دشمن عبری- غربی و تحمیل غافلگیری‌های استراتژیک علیه واشینگتن- تل‌آویو است.