ابرها هم براي قربانيان معدن گريستند

وقتي از كارگران معدن زغال‌سنگ درباره تلخ‌ترين خاطرات شب و روز معدنكاري مي‌پرسي، يك جواب واحد دارند: «مرگ رفيقم»؛ رفيقي كه جنازه‌اش را با دست خودشان از آوار آشفته و سوخته معدن بيرون كشيده‌اند. اين، خاطره مشترك همه كارگران معادن زغال‌سنگ است.
راننده خطي «آزادشهر - تيل‌آباد» منتظر است تا ظرفيت سواري، تكميل شود و راه بيفتيم. جاده آزادشهر - تيل‌آباد، در دل كوه‌هاي سبزپوش و روي شانه شاليزارهاي محلي پيچ مي‌خورد تا به شاهرود برسد. در اين جاده هر 10 يا 15 كيلومتر يك روستاست و هر 10 يا 15 كيلومتر، يك معدن زغال‌سنگ. شغل اغلب مردان اين روستاها، كارگري در معدن زغال‌سنگ است. تعدادي از مردان، در معادن نزديك روستاها كار مي‌كنند و تعدادي، به اميد دريافت مزد بيشتر، به معادن شاهرود و طبس مي‌روند. راننده سواري هم، 13 سال كارگر معادن زغال‌سنگ همين منطقه بوده و فروردين 1396، چند روز قبل از فاجعه انفجار معدن زغال «زمستان يورت» بعد از اعتراض به حق پايمال شده‌اش، اخراج شده است.
«3 سال توي معدن طزره كار كردم. سه سال توي معدن قشلاق كار كردم. 7 سال توي معدن زمستان يورت كار كردم. دو بار زير زغال موندم. پيمانكار به استادكار دستور مي‌داد فلاني رو بفرست لايه سينه‌خيز؛ جايي كه عمقش كمتر از 50 سانت بود. براش مهم نبود كه وقتي كارگر بدون نيروي نجات توي اين لايه گير بيفته چه بلايي سرش مياد. مجبور بودم اطاعت كنم، چون چاره ديگه‌اي براي خرج زن و بچه‌ام نداشتم. 13 سال توي معدن زغال كار كردم ولي كمتر از 7 سال حق بيمه دارم. هيچ جا حقمون رو ندادن. فروردين 96 توي زمستان يورت اعتصاب كرديم. 40 نفر بوديم. گفتيم كار نمي‌كنيم تا وقتي حق و حقوقمون معلوم بشه. حقوقمون رو كامل نمي‌دادن. حق بيمه رو كامل نمي‌دادن. پيمانكار اومد و گفت شرايط همينه و هر كي كار نكنه اخراجه. همه بچه‌ها برگشتن توي تونل. من نرفتم. از پيمانكار به اداره كار شكايت كردم. گفتم من انقدر كار كردم، متراژ كارم معلومه، حقوقم معلومه ولي پيمانكار حقم رو نميده و ميگه حقت همينه كه من ميگم. رييس اداره كار، حرفاي من رو شنيد و گفت حق داري. پيمانكار رو صدا كرد. پيمانكار، حقم رو كامل داد و گفت اخراج.»
آزادشهر، قبل از طلوع اول مهر از انفجار «معدنجو» با خبر شده بود. صاحب مكانيكي نزديك فلكه اصلي شهر، اقوامي در روستاهاي اطراف دارد و مي‌گويد پسرشان، كارگر معدنجو بوده و بامداد اول مهر، در مسير طبس بوده كه خبر انفجار معدن را شنيده. 7 سال از فاجعه انفجار معدن «زمستان يورت» گذشته ولي مردم آزادشهر، هنوز در همدردي با قربانيان هر حادثه معدن زغال‌سنگ، اشكي هم براي جانباخته‌هاي «زمستان يورت» مي‌ريزند.


راننده سواري هم، وقتي از زمستان يورت تعريف مي‌كرد، دستمال پشت فرمانش را به گوشه چشمش كشيد .
«زمستان يورت به دليل رعايت نشدن ايمني منفجر شد. هر وقت قرار بود مسوول ايمني براي بازرسي بياد، پيمانكار زودتر از مسوول ايمني وارد تونل مي‌شد. امروز روي ديواره معدن چوب مي‌زديم، فردا مي‌رفتيم، مي‌ديديم ديواره ريخته و چوب شكسته؛ چون چوب، پوسيده بود. جرات راه رفتن توي تونل رو نداشتيم. مي‌گفتيم به ما حفاظ آهني براي ديوارا بدين، مي‌گفتن نداريم. بعد از انفجار معدن، گفتن باتري موتوري كه بار زغال رو از تونل خارج مي‌كرده باعث انفجار شده. موتور جابه‌جايي زغال، گازوييلي و كهنه بود ولي حاضر نبودن سيستم نو جايگزين كنن. موتور جابه‌جايي زغال، حتي ترمز نداشت و بارها چپ كرد و به كارگرا صدمه زد و دست و پا و كمرشون رو شكست... روز انفجار زمستان يورت، توي خونه بودم. وقتي خبر رو شنيدم، رفتم معدن براي كمك. 5 نفر از رفقام توي انفجار كشته شدن. دو نفرشون همسايه ما بودن. يكيشون روز قبل از انفجار گفت ميرم بانك ببينم حقوقم واريز شده يا نه، چون 7 ماهه حقوق نگرفتم. روز بعد از انفجار، اعلاميه مرگش رو به در خونه‌مون چسبونديم.»
سواري، سه مسافر ديگر هم دارد. حرف زدن از انفجار معدن زغال طبس و يادآوري از فاجعه معدن زمستان يورت، مسافران را به حرف مي‌آورد. آقاي معصوم؛ مرد ميانسالي كه تا سال 1382 كارگر معدن زمستان يورت و «طزره» شاهرود بوده و بعد از 30 سال كارگري در تونل‌هاي استخراج و پيشروي، بازنشسته شده، پيامك واريز مستمري 14 ميليون توماني‌اش را نشان مي‌دهد، حميد كه كارگر معدن زغال زمستان يورت است، از حقوق 16 ميليون توماني به ازاي 12 ساعت استخراج و پيكورزدن در عمق 400 متري زير زمين و در كارگاه‌هاي تنگ و تاريك معدن مي‌گويد و شهاب كه فرزند يك كارگر معدن است، از چشم در چشم شدن با پدري كه با 50 سال سن، هنوز بايد به خاطر 11 ميليون تومان مزد بي‌مزايا، واگن‌هاي سنگين زغال را از شيب معدن هل بدهد، خجالت مي‌كشد و هر صبح را، با هراس شنيدن خبر زنده به گور شدن پدرش در آوار معدن به عصر مي‌رساند؛ مثل فرزندان تمام معدنچي‌هاي اين منطقه .
آقاي معصوم؛ كارگر بازنشسته معادن زمستان يورت و طزره: «... من 22 سال توي معدن زمستان يورت كار كردم. قسمت انفجار و آتشباري بودم. ريه‌ام از گرد زغال سياه شده. از موج انفجار ديناميت، سرگيجه دارم، به خاطر بوي ديناميت، تنگي نفس شديد دارم. ما هيچ ‌وقت رنگ كپسول خود نجات رو نديديم. كپسول خود نجات هميشه توي انبار بود و در انبار هميشه قفل بود و هيچ كسي نمي‌دونست كليد انبار كجاست...»
حميد؛ كارگر معدن زمستان يورت: «... نماينده كارگرا، چند بار به وضع حق و حقوقمون اعتراض كرد. تهديدش كردن. دوبار تعليقش كردن. بالاخره ساكت شد. اعتراضش به حقوقاي 6 ميليون تومني و 7 ميليون تومني بعضي از كارگرا بود. اگه تحمل دو شيفت كار رو نداشته باشي و فقط در يك شيفت صبح تا بعدازظهر يا بعدازظهر تا شب، كار كني، حقوقت 7 ميليون تومنه. سه شيفت كارگر در زمستان يورت كار مي‌كنن و هر شيفت حداقل 50 تا كارگر داره ولي در جواب اعتراضت به حقوق، ميگن توليد نداريم. اگه اعتراضت رو ادامه بدي، جوابت اخراجه. ...»
شهاب؛ فرزند كارگر معدن: «... يك بار رفتم معدني كه پدرم كار مي‌كنه. فقط يك بار رفتم و از ترس فرار كردم. تمام چوباي نگهدارنده ديواره معدن خم شده بود، جاهايي كه با پيكور سوراخ كرده بودن، سنگ از سقف آويزون بود و اين سنگ روي هر كي مي‌افتاد لهش مي‌كرد، از ديدن شرايط كار پدرم گريه‌ام گرفت. تازه فهميدم كه چرا مرداي اين منطقه ميگن وقتي وارد معدن زغال ميشي، نبايد اميدي به بيرون اومدن داشته باشي....»
در مسير برگشت از روستاي تيل‌آباد، راننده سواري در فاصله‌هاي كوتاه كوتاه، دستش را رو به كوه‌هاي دو سمت جاده مي‌گيرد و كانكس‌ها و واگن‌هايي كه از اين فاصله، به اندازه يك بند انگشتند را نشان مي‌دهد؛ هر كانكس و هر واگن يعني يك معدن زغال‌سنگ.
«... اين معدن، زيرنظر معدن غزنويه ولي حقوقش از معدن غزنوي بالاتره به شرطي كه سه شيفت در روز كار كني. .. اين معدن رودبار قشلاقه. .. اين معدن راجيانه. كارگراش با سه شيفت كار 20 ميليون تومن مي‌گيرن. حقوق خوبيه. ما به 20 ميليون تومن ميگيم حقوق خوب. ...»
پايين پاي معادن و كف دشت، مربع‌هاي كوچك شاليكاري است؛ شاليزارهاي اشتراكي بين 10 يا 15 خانواده. راننده مي‌گويد مردان اين منطقه چاره‌اي جز معدنكاري ندارند، چون سرمايه‌اي ندارند و درآمد شاليزارها به اندازه خوراك يك خانواده است و مي‌گويد كه مردان معدنكار اين منطقه، چاره‌اي جز كار در معادن طبس ندارند، چون حقوق معادن اين منطقه، كفاف خرج زندگي يك خانواده را نمي‌دهد.
معدن «زمستان يورت» هم در همين جاده است. مردم آزادشهر مي‌گويند بعد از فاجعه انفجار معدن در ارديبهشت 1396، در ورودي آزادشهر، يادماني براي 43 معدنچي كشته شده نصب شد، اما چند ماه كه گذشت، يادمان را برداشتند. زمستان يورت، دو دهانه دارد؛ غربي و شرقي. انفجار 13 ارديبهشت 1396 در زمستان يورت غربي اتفاق افتاد. وسط جاده و از كنار تابلوي «معدن زمستان يورت غربي» دهانه معدن معلوم است؛ همان دهانه‌اي كه از عصر 13 ارديبهشت 1396 و تا دو هفته بعدترش، فقط جسد پس داد؛ چسبيده به ديواره كوه، تاريك، خوفناك كه گذشت زمان هم از روسياهي‌اش هيچ كم نكرده. دهانه غربي و شرقي معدن، حدود 15 كيلومتر با هم فاصله دارند. در ورودي هيچ كدام، هيچ يادماني براي فاجعه سال 1396 نيست، اما مردان روستاهاي «سوسرا» و «فارسيان»، هنوز روز حادثه را به ياد دارند، چون با دست‌هاي خودشان جسد معدنكارها را از زير آوار بيرون كشيدند. اسماعيل يكي از اهالي روستاي سوسراست. روستاي سوسرا، نزديك‌ترين فاصله را تا زمستان يورت غربي دارد و انتهاي جاده محلي روستا، بعد از كوه‌هاي سبز سبزپوش به ديواره معدن مي‌رسد. نيمي از مردان سوسرا، در معدن زغال‌سنگ كار مي‌كنند. اسماعيل هم كارگر معدن طزره بود و 8 سال قبل بازنشسته شد. ظهر دوشنبه، وقتي هنوز جسد 15 كارگر «معدنجو» زير آوار بود، اسماعيل از جاده محلي روستا به سمت شاليزار كوچكش مي‌رفت. در پسكوچه‌هاي سوسرا، صدايي جز سكوت شنيده نمي‌شد ولي اسماعيل، هم خبر انفجار معدنجو را شنيده بود و هم حرف‌هايي كه درباره «تصاعد آني و بي‌علامت و اتفاقي حفره گازي» سر زبان مسوولان مي‌چرخيد.
«26 سال كارگر استخراج بودم. استاد كار بودم. ريشم رو توي معدن سفيد كردم. هر شيفت 90 تا كارگر زير دستم كار مي‌كردن. هر استاد كاري متوجه نشت گاز متان ميشه. بوي گاز متان مشخصه. مثل بوي تخم‌مرغ گنديده. مثل بوي گوشت فاسد. نشت گاز از ديواره زغال مشخصه. توي كار كه ميري بو ميده، چشمت رو مي‌سوزانه، قلبت به تپش مي‌افته، ديواره پرتاب زغال داره، حداقل 20 متر مانده به همون كيسه و حفره گازي، پرتاب زغال داره. .. زمستان يورت وقتي منفجر شد، ما رفتيم براي كمك ولي اجازه ندادن داخل معدن بريم، چون مي‌ترسيدن خلاف‌شان را لو بديم. زمستان يورت از سهل‌انگاري منفجر شد. معدنجو هم از سهل‌انگاري منفجر شد. ما جنازه‌هاي زمستان يورت رو از زير آوار درآورديم. همه جوان بودن. 6 تا جنازه رو خودم از زير آوار درآوردم. همين 6 تا قبري كه اول روستاست. اينا رو خودم از زير آوار درآوردم. همه بچه داشتن، همه بچه‌هاشون بي‌سرپرست موندن. الان با بدبختي زندگي مي‌كنن.»
گورستان سوسرا، همان ابتداي روستاست. گورستاني در شيب كوه، با سنگ قبرهاي يك شكل و سياه، زير سايه درختان. مزار 6 معدنكاري كه 13 ارديبهشت 1396 در انفجار زمستان يورت سوختند و از موج انفجار شكستند و از خفگي مردند، همين ابتداي گورستان است در فضايي مجزا از بقيه قبور. روي قبر هر 6 نفر، تصويرشان حك شده و زير تصاوير نوشته‌اند «شهيد معدن»؛ مهدي متولد بهمن 1360، هادي متولد 1359، مجيد متولد 1357، مجتبي متولد 1361، نورالله متولد 1358، حميد متولد 1364. هر 6 نفر متاهل بوده‌اند و هر 6 نفر، پدر بوده‌اند. بزرگ‌ترين‌شان، مجيد بوده؛ 39 ساله، جوان‌ترين‌شان، حميد؛ 32 ساله. روي سنگ قبر مجتبي، گرداگرد تصوير صورتش، گلبرگ‌هاي گل سرخ ريخته‌اند. تاريخ تولدش را نگاه مي‌كنم؛ 31 شهريور 1361. مجتبي، رفيق احمد بود؛ احمد، كارگر «معدنجو» كه غروب سه‌شنبه، زماني تلفنش را جواب داد كه هنوز جسد 10 معدنچي زير آوار معدن بود و احمد به همراه 8 نفر از كارگران، بعد از 12 ساعت جست‌وجوي جسد، براي چند دقيقه استراحت از تونل معدنجو بيرون آمده بودند. اين سه روز بعد از انفجار «معدنجو»، كار اين 9 نفر فقط بيرون كشيدن جسد بوده؛ جسدهاي له شده از فشار آوار، جسدهاي خشك شده از غلظت مونوكسيد كربن. فاجعه طبس، داغ «زمستان يورت» را براي احمد زنده كرده بود و ياد مجتبي افتاده بود؛ رفيق نان و نمك و همكلاسي سال‌هاي دور مدرسه.
«... چند دقيقه قبل، يك جسد جديد پيدا كرديم. وضع آوار خيلي ناجوره. كل كارگاه پرس شده. بايد سنگ رو خرد كنيم تا جسد از زيرش معلوم بشه. فقط از بوي جسد مي‌فهميم كجا بايد دنبالشون بگرديم. جسدا داغونه. اونايي كه به دليل ريزش آوار كشته شدن، صورتشون شناخته نميشه. آوار سرشون رو له كرده، همه‌شون نرم شدن، انگار از اول هيچ استخوني توي بدنشون نداشتن. اونايي كه به دليل تنفس مونوكسيد كربن كشته شدن، جسدشون خشك شده. عين چوب. اصلا نمي‌توني دست و پاشون رو باز و صاف كني. هر جسد رو توي چند لايه پلاستيك و دو تا كاور مي‌پيچيم و مي‌فرستيم بيرون تونل. وضعيت، عين زمستان يورته...»
احمد در اين چند روز و در رفت و برگشت به شهر، خانواده معدنچي‌هاي جانباخته را ديده بود كه در صحن امامزاده وسط طبس، رنج و اشك‌شان را با هم شريك شده بودند. احمد مي‌گفت خيلي از خانواده‌ها اميد داشتند كه عزيزان‌شان زنده مانده باشند و راه معدنچي‌ها را سد مي‌كردند و با التماس ازشان مي‌خواستند كه يك حرف اميدبخش بگويند، يك نشانه اميدبخش بدهند، يك دلخوشي، در حدي كه يك قطره اشك كمتر سرازير شود. احمد در جواب اين حجم سنگين سوگ، فقط سكوت كرده بود.
«از يك خانواده، دو برادر اينجا كار مي‌كردن. جسد هر دوشون زير آوار مونده بود. برادر سومشون ديروز اومده بود، مي‌گفت پيكور نزنين، چون ممكنه بخوره به تن داداشام. بهش اطمينان داديم كه براي بيرون آوردن اجساد، فقط آوار رو جمع مي‌كنيم.»
احمد 18 سال سابقه كارگري معدن دارد و تجربه دو بار دفن شدن زير آوار معدن. احمد مي‌گويد كه مجتبي، مظلومانه رفت. مي‌گويد كه روز 13 ارديبهشت 96، مجتبي مرخصي بود ولي از «زمستان يورت» تلفن زدند و گفتند معدن، منفجر شده و بيايد براي كمك. مجتبي هم رفته براي كمك، دو كارگر را هم از تونل بيرون كشيده، كمي جلوتر و قبل از نجات نفر سوم، خودش از گاز انفجار خفه شده. احمد گفت روز 13 ارديبهشت 96، مجتبي اولين قرباني «زمستان يورت» بود.
يكي از جسدهايي كه احمد و دوستانش از زير آوار «معدنجو» بيرون آوردند، برادر «عزيز» بود. عزيز مي‌گفت برادرش 7 ماه قبل پدر شده بود و توصيه دايمش به اين برادر كوچك‌تر اين بود كه: «ما سفيد ميريم، سياه مياييم بيرون. وقتي از معدن بيرون مياييم، گلومون از دود زغال گرفته و از صورتمون فقط دو تا چشم معلومه. درس بخون كه مثل من نشي. بدبخت نشي. سمت معدن نياي.»
عزيز قبل از بامداد اول مهر از مرگ برادرش با خبر شد. وقتي پرسيدم آيا از مزار برادرش عكسي دارد يا نه، گفت فقط يك عكس از مزار گرفته كه در زمان دلتنگي برايش گريه كند.
«خواب بوديم؛ گوشيم زنگ خورد. پرسيدن برادرت كجاست؟ گفتم معدن. رفتم توي كانال تلگرام نگاه كردم. ديدم نوشته 23 نفر فوت انفجار معدنجو. دوباره تلفن زدن و پرسيدن شيفت كار برادرت چه ساعتي بوده؟ گفتم ساعت 6 عصر رفته توي تونل. راه افتاديم سمت معدن. تا 12 و نيم شب جلوي معدن نشستيم. وقتي جسدها رو از معدن بيرون مي‌آوردن دعا مي‌كردم ‌اي خدا، داداشم زنده باشه. ظهر فردا، ساعت 12 جسدش رو بيرون آوردن. جسدش رو ديدم. سالم بود ولي كامل سوخته بود. بچه‌اش تازه ياد گرفته بود بگه بابا. به اين بچه چي بايد بگيم؟»
روستاي «فارسيان» 30 كيلومتر با معدن زمستان يورت غربي فاصله دارد. تمام مردان اين روستا معدنكارند. بعضي‌شان در معادن جاده آزادشهر كار مي‌كنند ولي خيلي‌هاي‌شان، مي‌روند معادن طبس. براي اين كارگران، شرايط معادن طبس فقط اندكي بهتر از معادن منطقه آزادشهر است. مثلا در بعضي معادن، ايمني تا حدي رعايت مي‌شود و در بعضي معادن، بيمه كارگران به‌طور كامل پرداخت مي‌شود ولي صادق كه ساكن روستاي فارسيان و كارگر يكي از معادن زغال طبس است، مي‌گويد كه در طول 4 سال معدنكاري، رنگ ماسك فيلتردار نديده و پيمانكار معدن، هفته‌اي يك بار به هر كارگر يك عدد ماسك معمولي بدون فيلتر مي‌دهد و در جواب اعتراض كارگران مي‌گويد: «همينه كه هست!» صادق مي‌گويد هر چند ماه، يك تيم پزشكي به معدن مي‌آيد و از كارگران تست تنفسي و نمونه خون مي‌گيرد و چند هفته بعد، بدون آنكه مدركي به دست كارگران بدهد، مي‌گويد: «حالتون خوبه؛ نگران نباشين.»
صادق، دو ماه قبل بيكار شد، چون برداشت زغال تونل معدني كه كار مي‌كرد تمام شده و پيمانكار معدن، به 300 كارگر اين تونل گفته به فكر بيمه بيكاري باشند، چون تا اطلاع ثانوي خبري از كار نيست. روستاي فارسيان هم، در حوادث معادن زغال 4 كشته داده. انفجار معدن زمستان يورت از مردان اين روستا سه قرباني گرفت؛ جسد اصغر محمودي را در گورستان آزاد شهر دفن كردند، اما قبر حمزه گيلكي و رضا گيلكي در همين روستاست. روي سنگ قبر حمزه و رضا هم تصوير چهره‌شان حك شده و زير تصوير، نوشته‌اند: «شهيد معدن». حمزه و رضا هم، متاهل بودند و فرزند داشتند. صادق مي‌گويد رضا، نان‌آور دو خانواده بود و مادر و پدر رضا به فاصله كوتاهي بعد از كشته شدن پسرشان فوت كردند. دورتر از قبر اين دو نفر، مزار محمد محمودي است؛ كارگر يكي از معادن زغال طبس كه دو سال قبل بين واگن زغال و ديواره معدن له شد. صادق مي‌گويد محمد، تنها فرزند خانواده بود. تاريخ تولدش را مي‌بينم؛ متولد مهر 1378. محمد رفيق حسام بود. 13 خرداد دو سال قبل، حسام جسد رفيقش را از سردخانه تحويل گرفت و به گورستان فارسيان آورد. حسام مي‌گويد رفيقش قرباني ناامني معدن شد. مي‌گويد پيمانكار مجبورشان كرده بود عرض زغال را بيشتر از حد مجاز برش بزنند و به همين دليل، ديواره زغال تاب نياورد و سنگيني كرد و ريخت و محمد، از فشار ريزش بين واگن و ديواره زغال گير افتاد و له شد. حسام، كارگر يكي از معادن زغال سنگ طبس است. رگه‌هاي قطور زغال در طبس، ده‌ها معدن براي سير كردن شكم هزاران خانواده آزادشهر و مينودشت و شهرهاي دور و نزديك دارد. اهالي طبس، معدنكارهاي آزادشهري و مينودشتي و شهرهاي دور و نزديك را به اسم «غير بومي» مي‌شناسند. غيربومي‌ها به معادن طبس مي‌آيند و دو هفته زندگي در خوابگاه‌هاي غيربهداشتي را تحمل مي‌كنند تا مزد بيشتري بگيرند. مزد بيشتر يعني حدود 20 ميليون تومان؛ همان رقمي كه به چشم راننده سواري «آزادشهر - تيل‌آباد» حقوق خوب محسوب مي‌شود. ولي حسام هم كه با دو شيفت كار روزانه و اضافه كاري تا نيمه شب و بعد از نيمه شب، 25 ميليون تومان حقوق مي‌گيرد، مثل بقيه معدنچي‌ها هيچ اميدي ندارد كه آيا هر صبحي كه از دهانه سياه تونل وارد مي‌شود و تا عمق 700 متري زمين و در تاريكي مطلق پايين مي‌رود، برگشتي خواهد داشت يا نه. عصر دوشنبه وقتي فقط چند ساعت تا پايان مرخصي دو هفته‌اي حسام باقي مانده بود، با يكي از دوستان معدنكارش به فلكه مركزي آزادشهر آمدند تا به شرط محفوظ ماندن هويت واقعي‌شان، از حق‌كشي‌ها در معادن طبس برايم تعريف كنند.
«... روزي كه براي آموزش نكات ايمني رفتيم، مسوول ايمني به ما گفت شما اومدين ته خط حق كارگري. با دو شيفت كار 12 ساعته و اضافه كار تا صبح، حقوقمون مي‌رسه به ماهي 25 ميليون تومن. حقوق ما به ازاي متراژ زغال حساب ميشه و پيمانكار از همين متراژ به نفع جيب خودش كم مي‌كنه. ما موظفيم در هر روز 4 متر در دو متر زغال استخراج كنيم ولي پيمانكار بابت استخراج 4 متر در يك متر به ما حقوق ميده. ...7 ساله توي اين معدن كار مي‌كنيم و در اين مدت فقط سه بار قرارداد امضا كرديم؛ دو بار، قرارداد يك ماهه و يك بار، قرارداد بدون تاريخ. آخرين باري كه قرارداد امضا كرديم، سه سال قبل بود. پيمانكار مي‌دونه كه اگه با ما قرارداد ببنده، مجبوره بعد از 5 سال، قرارداد ما رو رسمي كنه. قرارداد بدون تاريخ رو هم نگه داشته كه اگر به وضعيت شغلي‌مون اعتراض كرديم، پاي همون قرارداد تاريخ بزنه و به ما اعلام كنه كه به دليل اتمام اعتبار قرارداد، اخراجيم. ما به دليل ترس از اخراج، ديگه جرات اعتراض نداريم. ... طبق قانون كار، اضافه كار اجباري نيست ولي پيمانكار ما رو مجبور مي‌كنه از ساعت 11 شب تا 5 صبح كار اجباري انجام بديم. يك بار كه به اضافه كار اجباري اعتراض كردم، پيمانكار گفت اخراجت مي‌كنم و نيرويي ميارم كه مزد كمتر بهش بدم. وقتي خواب‌آلود و گيج بري داخل معدن، احتمال هر جور حادثه‌اي هست. بارها در ساعت اضافه كار اجباري دست كارگر قطع شده، انگشتش قطع شده، پاي كارگر شكسته يا حتي به دستگاه آسيب زده، چون هوشياريش پايين بوده. وقتي حادثه‌اي توي معدن اتفاق مي‌افته، پيمانكار توي گزارش حادثه براي كارگر قصور 40 درصدي ثبت مي‌كنه تا ديه كمتري بپردازه. براي پرداخت ديه حادثه، يك رضايتنامه از كارگر مصدوم مي‌گيرن كه اعلام كنه هيچ ادعايي نسبت به حادثه نداره. بعد از امضاي رضايتنامه، نصف ديه به كارگر پرداخت ميشه. ... در اين 7 سال حتي يك بار به ما شير ندادن در حالي كه يك ليوان شير در روز، حق كارگر معدنه. در طول 15 روز، دو تا ماسك يك بار مصرف به هر نفر ميدن و هر روز بايد همين ماسك رو بشوري و براي روز بعد استفاده كني. هر اتاق خوابگاه، 4 متر در 4 متره. توي هر اتاق، گاهي 7 نفر، گاهي 9 نفر، گاهي 6 نفر زندگي مي‌كنن. تا شهريور 1400 توي خوابگاه تخت نداشتيم و كف زمين روي موكت مي‌خوابيديم. شهريور 1400 قبل از سفر رييس‌جمهور به طبس، در و ديوار خوابگاه رو رنگ زدن و براي هر نفر، تخت آوردن. بايد با التماس پيمانكار رو راضي كنيم كه خوابگاه رو سمپاشي كنه تا از شر ساس در امان باشيم. خيلي از كارگراي معدن زغال به دليل كار سنگين معتاد ميشن. معتاد ميشن چون سنگيني كار باعث درد شديد استخواني ميشه و ترياك و شيره، دردشون رو آروم مي‌كنه. من 31 سالمه ولي ترياك مي‌كشم كه درد بدنم ساكت بشه. بعد از 7 سال معدنكاري، ديسك كمرم بيرون زده، ديسك گردن دارم، به دليل ضربه پيكوري كه هر روز به ديواره زغال مي‌زنم دندونام لق شده، مشكل شنوايي و بينايي دارم و ريه‌ام داغونه. ... بيمه خيلي از كارگرا نقص داره. پيمانكار هر زمان و هر مقداري كه دلش بخواد حق بيمه رو رد مي‌كنه، گاهي 22 روز، گاهي 25 روز، گاهي 18 روز حق بيمه رد ميشه و اين‌طوري، ما هيچ‌ وقت نمي‌تونيم بابت شغل سخت و زيان‌آور بازنشسته بشيم. در طول 15 روز كار موظف، مرخصي نداريم و اگه مرخصي بگيريم، هر يك روز مرخصي، معادل دو روز غيبت و بدون بيمه و بدون حقوق حساب ميشه. ... ايمني در معادن طبس رعايت نميشه. قبل از عيد، پوتينمون حفاظ آهن نداشت و جنس لباسامون بابت ايجاد جرقه ناامن بود. مهندس ايمني به ما گفت به دليل ناامن بودن لباس، حق ورود به تونل نداريم. همون موقع، پيمانكار به مهندس ايمني تلفن زد. نيم ساعت بعد، مهندس ايمني گفت برگردين سر كار. ...در كارگاه دو متري، نبايد در هر روز بيشتر از 80 سانت زغال برش بزنيم و هر برش هم بايد با برش بعدي 80 سانت فاصله داشته باشه وگرنه سقف كارگاه سست ميشه و ريزش مي‌كنه ولي پيمانكار از ما مي‌خواد كه هر روز تا 100 سانت و حتي تا 120 سانت برش بزنيم. به ما بابت اين برش اضافه پول ميدن در حالي كه برش اضافه براي ما خطر جاني داره. ...»
وقتي از حسام مي‌پرسم اسم بقيه رفقاي جانباخته در حوادث معدن را بگويد، فهرست طولاني‌تر مي‌شود؛ جواد كوهي كه در معدن مختاريان زير آوار كارگاه دفن شد، چون به دستور پيمانكار، عرض كارگاه را 120 سانت برش زده بود، جنازه دو نفر از كارگران زمستان يورت را هم حسام، با دست‌هاي خودش از لابه‌لاي اجساد له شده و باد كرده بيرون كشيد...
چرا بچه‌هاي اين منطقه ميرن معدن زغال؟
«اين منطقه هيچ شغلي نيست. درآمد ما اينجا فقط از شاليكاري و كشاورزيه. يك سال براي كشت شالي زحمت مي‌كشيم و دولت، برنج رو كيلويي 80 هزار تومن از ما مي‌خره در حالي كه ما بايد براي گوجه‌فرنگي كيلويي 50 هزار تومن پول بديم. چطور با شاليكاري زندگيمون رو اداره كنيم؟»
يك ساعت از ظهر گذشته. شيفت صبح كارگران معدن زمستان يورت شرقي، ساعت يك تمام مي‌شود. دهانه معدن، حدود 100 متر بالاتر از سطح جاده است. كارگران، يك به يك از دهانه معدن بيرون مي‌آيند؛ صورت‌هاي دوده گرفته، موي سر به هم چسبيده از چربي گرد زغال، لباس‌هاي چرك از 6 ساعت عرق‌ريزي در كارگاه‌هاي استخراج و پيشروي. همه كارگران دستكش به دست دارند، اما بافت دستكش مانع از نفوذ گرد زغال نشده و دست و صورت‌شان، به يك اندازه زغالي و سياه است. اين كارگران، بعد از پايان هر شيفت كار، دو انتخاب دارند؛ يا كنار منبع آب وسط محوطه معدن، دست و صورت‌شان را با مايع ظرفشويي تميز كنند يا با همين سر و صورت و لباس و بدن دوده گرفته، بروند 14 كيلومتر دورتر چون حمام مخصوص كارگران معدن يورت شرقي، برخلاف اغلب معادن زغال‌سنگ، نه در جوار دهانه معدن، بلكه در فاصله 14 كيلومتري معدن و در مكاني معروف به «منطقه» است. طبق گزارش رسمي بازارهاي مالي و سرمايه‌گذاري، ذخاير قطعي معادن زمستان يورت غربي و شرقي بيش از يك ميليون تن برآورد شده و البته كه اصلي‌ترين خريدار محصول اين معادن، شركت ذوب آهن است اما در همه اين سال‌ها سوال كارگران زمستان يورت شرقي اين بوده كه «درآمد اين ميزان استخراج و فروش دسترنج ما، براي ساخت يك حمام در جوار معدن كفاف نمي‌داده تا حداقل با سر و روي شسته، آبروداري كنيم؟»
حدود نيم ساعت بعد از پايان شيفت صبح، تعدادي از كارگران معدن يورت شرقي را مي‌شود در جاده منتهي به آزادشهر ديد كه سوار بر موتور و دو ترك در مسير خلاف حمام مي‌رانند و قيد آبروداري را زده‌اند...
يك راننده عبوري از جاده محلي سوسرا، مي‌پذيرد كه من را به آذرشهر برساند. در مسير كه مي‌رويم، سمت راست‌مان تپه‌هاي پوشيده از كاج و درختچه‌هاي زيتون است. بالاي سر تپه‌هاي سرسبز، لكه ابري بي‌حركت مانده. راننده، سكوتش را مي‌شكند و مي‌گويد: «مي‌بيني خانم؟ الان روي اون تيكه تپه زير ابر بارون مي‌باره. ابر هم براي بچه‌هاي معدنجو، به گريه افتاده.»