مرگ خاموش

در اين هفته چهار يادداشت نوشتم كه سه موردش مستقيم مربوط به حامل‌هاي انرژي بود و چهارمين درباره ورشكستگي صندوق بازنشستگان كشوري بود. هر ۴ مورد از اهم ناترازي‌هاي اقتصادي كشور هستند. البته طرح فني و دقيق اين اين موضوعات نه در چند يادداشت ممكن است و نه نويسنده كارشناس آن است. در اين زمينه گزارش‌هاي رسمي و غيررسمي فراوان و دقيق و از گذشته دور وجود داشته و دارد و همچنان هم علاقه‌مندان به ايران هر روز در اين باره مي‌نويسند. برخي از اين گزارش‌ها را كه مي‌خوانيم به معناي واقعي وحشت مي‌كنيم. از آينده اقتصاد و وضعيت انرژي وحشت مي‌كنيم. از انفعال و سكوت در برابر اين روند ده‌ها ساله سياست به‌غايت نادرست انرژي در كشور وحشت مي‌كنيم. كانال تلگرامي دكتر باباخاني اطلاعات بسيار خوبي در اين زمينه در اختيار قرار مي‌دهد. شايد براي خوانندگان عزيز خنده‌دار باشد، كه منطقه در وضعيت جنگي است و ايران عزيز در معرض خطرات گوناگوني است و بايد اميدوار باشيم كه گزندي به آن نرسد. در چنين شرايطي چرا به موضوع انرژي و ناترازي‌هاي آن پرداخته‌ام؟ واقعيت اين است كه برخلاف جنگ كه خيلي پر سر و صدا است و البته مرگ‌هاي جانخراشي هم نتيجه آن است، بحران انرژي را مي‌توان «مرگ خاموش» دانست. مرگ خاموش اصطلاحي براي مرگ ناشي از سوخت ناقص حامل‌هاي انرژي فسيلي است و بر اثر گازگرفتگي «مرگ خاموش» مي‌نامند. علائم آن مثل يك سرماخوردگي ساده است ولي در اصل به دليل توليد و استنشاق مونو اكسيد كربن رخ مي‌دهد. گازي سمي كه طعم و بو ندارد.
مرگ خاموش افراد بر اثر سوخت ناقص رخ مي‌دهد و مرگ خاموش اقتصاد بر اثر سياستگذاري ناقص در بخش انرژي رخ مي‌دهد.
مصرف بالاي انرژي نشانه توان اقتصادي و توسعه‌يافتگي است به شرطي كه اين مصرف بهينه باشد. در ايران هدررفت انرژي در توليد و انتقال و مصرف و دستگاه‌هاي با بهره‌وري اندك و... بسيار بالاست و برخي برآوردها هدررفت انرژي از توليد تا مصرف در ايران را تا ۳۰ درصد كل انرژي برآورد مي‌كنند! رقمي كه بيش از ميزان صادرات نفت كشور است.
سياست انرژي در ايران بر دو محور اساسي، يعني توليد و توزيع غيربهينه و ارزان بنا شده است. سياستي كه هر چه توليد كرده به پاي مصرف نرسيده است و نخواهد هم رسيد. سياستي كه جزيره‌اي بوده، اكنون بايد ضمن يكپارچه شدن، مديريت توليد را در كنار مديريت مصرف بهينه و ايجاد تنوع انرژي كشور به ويژه حركت به سوي انرژي‌هاي تجديدپذير راهبري كرد. گفته مي‌شود كه بيش از ۹۰ درصد از ظرفيت جديد توليد برق جديد جهان از انرژي‌هاي تجديدپذير است. در مقابل در ايران و در سال گذشته ظرفيت برق حدود ۲۰۰۰ مگاوات بالا رفته كه فقط ۱۰۰ مگاوات آن مربوط به انرژي‌هاي تجديدپذير، يعني فقط ۵ درصد بوده.
آنچه گفته شد به معناي اين نيست كه سياستگذاري در زمينه انرژي و بازنشستگي، صرفا يك مساله فني و اقتصادي است. اين نوع سياستگذاري‌ها ريشه در اقتصاد سياسي دارد. در واقع با فهم متعارف و عقل سليم اقتصادي، همه به ويژه سياستگذاران و كارشناسان متوجه مي‌شوند كه سياست انرژي در ايران نابخردانه و ضد منطق اقتصادي است، ولي چرا تداوم دارد؟ هر گاه هم خواستند آن را حل كنند از يك سو، بخشي‌نگري كردند و تمركز را بر بنزين گذاشتند و از سوي ديگر همان را هم به صورت كامل انجام ندادند بلكه به صورت موضعي، يك مُسكن تزريق كردند. همان هم با عوارض سياسي و اقتصادي فراوان انجام مي‌شد. در اغلب اين موارد هم هدف حل مساله انرژي و بنزين نبود بلكه چون دولت‌ها دچار كسري بودجه مي‌شدند اين راه را براي تامين بودجه مناسب‌تر مي‌دانستند و شايد تنها راه باقي‌ مانده براي آنان بود.


راه‌حل چيست؟ راه‌حل در اقدامات فني در بخش انرژي و نفت نيست. پس از اولين يادداشت يكي از خوانندگان خوش‌‌ذوق و متخصص هوش مصنوعي برايم به درستي نوشت (با كمي خلاصه كردن) كه: «به نظر بنده ما با پديده «ناترازي مديران» مواجه هستيم. مديراني كه بتوانند تدبير كنند، نداريم. الان در وزارت نفت كميته‌اي به نام كميته سوخت وجود دارد كه متشكل از نمايندگان وزارت صمت، وزارت نيرو، شركت ملي گاز و وزارت نفت هست. اينها مسووليت تخصيص سوخت به مراكز محتلف ازجمله صنايع در حال احداث و نيروگاه‌هاي در حال احداث را دارند. اما تقريبا به همه مراجعه‌كنندگان «نه» مي‌گويند؛ نداريم، نمي‌توانيم و از اين جملات. در نتيجه سرمايه‌گذار هم از اينكه نيروگاه برق بزند و ناترازي انرژي تاحدودي اصلاح شود، منصرف مي‌شود. مي‌گويند ايلان ماسك خودش تویيت‌هايش را مي‌زند. يعني مديراني هست كه هم توئيتر، هم تسلا و هم اسپيس ايكس را اداره مي‌كنند. ما متاسفانه چنين مديراني نداريم. نتوانستيم مدير پرورش بدهيم. افرادي كه با خيال راحت بخشي از دستگاه‌هاي دولتي را اداره كنند. ساز و كاري هم براي يافتن چنين مديران و حفظ آنها نداريم. حتي به نظرم اشكالي ندارد كه از خارج مدير وارد كنيم.
مديريت، يعني تدبير به خرج دادن و گره‌گشايي كردن. وگرنه نداريم و ناترازي داريم و از اين حرف‌ها را يك صندلي سخنگو هم مي‌تواند بگويد.»
به نظرم مدير را تربيت نمي‌كنند. ظرفيت مديريت در توان خيلي‌ها هست؛ كافي است زمينه بروز پيدا كنند. در اين صورت خودشان به بهترين شكل نمايان مي‌شوند. آموزش و تربيت مديران موفق فرع بر ساختار سياسي و اجتماعي است. مشكل جامعه ما اين است كه براي عينيت يافتن اين افراد، راه باز نيست و اين ناشي از مشكلات سياسي است كه در اقتصاد سياسي هم   بازتاب پيدا  مي‌كند.
گرچه كارشناسان مسائل اصلي بخش انرژي را تحريم و FATF و نيز فقدان امنيت براي سرمايه‌گذاري، فرسودگي صنعت انرژي و كسري فراوان حامل‌هاي انرژي و... مي‌دانند ولي همه اينها متاثر از غلبه همان فضايي است كه منجر به تداوم چند دهه سياست انرژي مغاير با عقل سليم شده است. ما فقط بخشي از اثرات اين فضا را در بخش انرژي مي‌بينيم، در حالي كه اين شيوه سياستگذاري در همه حوزه‌هاي مديريتي جاري و ساري است. اخيرا هم در سياست خارجي و نحوه رفتار افراد غيرمسوول در اين زمينه را شاهديم كه دقيقا در همين چارچوب قابل فهم است و تا اين فضا اصلاح نشود اين روند ادامه خواهد داشت. اين مهم‌ترين نكته براي آقاي پزشكيان است كه مبادا راه‌حل اين ناترازي‌ها را امري فني و تكنيكي ببيند. ريشه همه اينها سياسي است. فيلترينگ نمونه برجسته آن است كه امري ضداقتصادي و زيان محض است ولي به دلايل سياسي ادامه دارد و هنوز حل نشده است. دولتي كه فيلترينگ را نتواند به سرعت حل كند هيچگاه نخواهد توانست براي رفع ناترازي انرژي به آن نزديك هم بشود. اين يعني مرگ خاموش.‌