روزنامه جوان
1403/07/12
هستهای ما را تا کجا میبرد؟!
بحث این نوشته یک استدلال علمی درباره توانایی هستهای ایران است. واضح است که ضرورت این بحث بیاعتنا به فضای سنگین «مسئله بازدارندگی» در یکسال اخیر که در چند ماه گذشته تشدید شده است، نیست. واضح دیگر آن است که کسانی امثال نگارنده در جایگاه یک روزنامهنگار از جزئیات برنامه و توان هستهای ایران بهویژه بخشهای خاص آن بیاطلاع هستیم و فقط میتوانیم تحلیل سیاسی و اینبار علمی کنیم.ما از منظر علمی عقلاً (و شرعاً-، اما بحث من شرعی نیست) اجازه نداریم که راه پژوهش را بر خود مسدود کنیم. همچنانکه نکردیم و هم در علم و هم در فن هستهای تلاش میکنیم خود را به مرزهای علم و فناوری در جهان نزدیک سازیم. تا اینجای کار بر همگان آشکار و زیر نظر آژانس و نظارت و قضاوت مخاطبان خاص و عام است. پرسش مهم این است که وقتی ما اعلام میکنیم دنبال سلاح هستهای نیستیم، آیا میتوانیم راه رسیدن علمی به سلاح هستهای را نیز بر خود مسدود کنیم؟! پاسخ من آن است که از منظر علم چنین چیزی ممکن نیست. اصولاً ماهیت علم این نیست که بتوان بر پژوهندگان علم، بخشی از راه بیانتهای آن را بست. همچنانکه بیشتر کشورهای دنیا تولیدمثل انسان در آزمایشگاه را مشابه آنچه در تولیدمثل حیوانات شبیهسازیشده انجام میشود، غیراخلاقی و ممنوع اعلام کردهاند، اما در برخی نقاط دنیا در خفا این پروژهها و مشابه آن را پیش میبرند. دلیل ناممکنبودن حرمت علمی، فقط «وسوسه» دانشمندان یا بیاخلاقی آنان نیست. مسئله «دانستن یا ندانستن» است که مرزها را از بین میبرد تا دانستن بر ندانستن غلبه کند. این امکان علمی بهویژه وقتی دانستن و دانش به مسئله قدرت و ثروت پیوند بخورد، غیرقابلکنترلتر میشود. تأکید میکنم که این بحث فارغ از مکان و زمان و دایره یک حکومت است. بحث ماهیت علم است که توقفپذیر نیست، بهویژه در جایی که تلاشی خارج از محدوده علم برای متوقفکردن آن در یک نقطه صورت بگیرد. با این توصیف اگر این مقدمه را بپذیریم، آنگاه پژوهش علمی بدون نمونه آزمایشگاهی ممکن نیست. نمیتوان یک پروژه علمی را بدون نمونه آزمایشگاهی آن تمامشده تلقی کرد و هیچ پروژه علمی نمیتواند در هیچ زمانی حتی در آینده دور ادعا کند که به انتهای فرآیند خود رسیده است.
در همین ستون سال پیش نوشتم که آنچه ما درباره حرمت بهکارگیری سلاح هستهای میگوییم متفاوت و مجزای از تسلط بر دانش ساخت سلاح هستهای و رسیدن به نقطه «ساخت سلاح به محض اراده» است. این مطلب یک مفهوم سیاسی و مرتبط با بهرهمندی از قدرت بازدارندگی هستهای بدون داشتن «سلاح آماده» و فقط با نشاندادن «امکان ساخت سلاح به محض اراده» است. اما بحث امروز یک بحث علمی است بدون آنکه بدانیم در عمل چه چیزی یا چیزهایی در شرف وقوع است یا امکان وقوع دارد.
معتقدم پروپاگاندای سیاسی امریکا و غرب درباره توان هستهای ایران با شعار «نمیگذاریم ایران به سلاح هستهای دست پیدا کند» باید در سه بخش یا سه وجه تحلیل شود. اول آنکه امریکا با این شعار برای بخشی از مداخلات خود در منطقه غرب آسیا بهانه جور میکند. هرچند بهانههای فراوان دارد و ابراز میکند، اما از این یکی هم نمیگذرد و آن را شیکتر میبیند! دوم اینکه امریکا و غرب در واکنش به اعلام مکرر مقامات ایران درباره حرمت استفاده از سلاح هستهای، به خودشان نگاه میکنند و این سخن ایران را حمل بر فریب سیاسی میکنند و خلاف عقل معاشاندیش دنیوی خود میبینند. ممکن است عقلای ایرانشناس و شیعهشناسی به آنها بگویند که این یک فریب نیست و باور دینی ایرانیان و امری خدشهناپذیر و مطابق با عقل معاداندیش آنان است. اما قطعاً دیگرانی هم هستند که به امریکاییها بگویند شیعه فقهی پویا دارد و در بزنگاهها تصمیمات جدید میگیرد. پس فرض دوم آن است که غرب و امریکا درباره ادعای ایران همواره در تردید هستند. اما وجه سوم، همین وجه علمیبودن قضیه است. غرب شاید با وجوه دیگر مسئله کنار بیاید، اما نمیتواند باور کند که ایران در کار غنیسازی باشد، اما یک شاخه از این علم را به دست خود ببرد و کنار بیندازد! با این توصیف شاید بتوان بخشی از تلاش ناموفق غرب برای متوقفکردن برنامه هستهای ایران را با همین فرض سنجید؛ و این دردسر بزرگی برای غرب و امریکا ایجاد خواهد کرد، زیرا مسئله هستهای ایران را تا ابد همچون یک راز و معما برای آنان حفظ میکند. ایرانی که سلاح هستهای ندارد ولی «میتواند» داشته باشد و این توانستن هم «در لحظه» است و هم «در ابعاد گسترده» همچون یک کار پژوهشی بزرگ که ابعاد گسترده و نمونههای آزمایشگاهی فراوان خود را دارد. حاصل چنین چیزی در زمانهای که ما بهسر میبریم، «بازدارندگی» است و برای آینده نیز ثمرات خود را دارد که بدون دسترسی به علوم آینده، پیشبینی و قضاوت درباره آن آسان نیست، اما محصول فوری و بیواسطه «بازدارندگی» به ما کمک میکند تا پروژههای آینده علمی خود را در همین موضع با قوت بهپیش ببریم.