تحليلي بر مخالفت با كنسرت از مشهد تا بابل!

سال‌هاست در مشهد كنسرت موسيقي برگزار نمي‌شود و سال‌هاست برخي از مخالفان برگزاري كنسرت در مشهد، فضاي معنوي و زيارتي اين شهر را مهم‌ترين استدلال خود براي اين مخالفت مي‌دانند! اين مقدمه را در ذهن خود ذخيره كنيد و با من نزديك به 800 كيلومتر از مشهد و فضاي زيارتي‌اش دور شده و به بابل شهري در مازندران سفر كنيد و به اين اعداد دقت كنيد. شهرستان بابل در استان مازندران نزديك به 20 آموزشگاه رسمي موسيقي دارد. با توجه به اينكه برخي استادان در اين آموزشگاه‌ها به صورت مشترك فعاليت مي‌كنند و همچنين با اضافه كردن استادانی كه به صورت شخصي و خارج از آموزشگاه به تدريس موسيقي مي‌پردازند، مي‌توان گفت به صورت ميانگين نزديك به 200 استاد موسيقي در بابل فعاليت دارند. اگر به صورت ميانگين هر استاد 30 هنرجو داشته باشد مي‌توان حدس زد نزديك به 6 هزار نفر در بابل در حال يادگيري يك ساز يا سبكي از خوانندگي هستند. اگر هر كدام از اين افراد عضو يك خانواده چهار نفري باشند مي‌توان گفت در بابل تقريبا 24 هزار نفر هستند كه در خانواده‌شان حداقل يك نفر در حال آموزش موسيقي است و يك ساز در خانه‌شان يافت مي‌شود! به اين تعداد اضافه كنيد آدم‌هايي را كه هر روز موسيقي گوش مي‌دهند و دوستدار و شيفته اين هنر هستند. به نظرم چنين آماري باعث افتخار يك شهر است. حالا به نظر شما در اين شهر با اين سطح از پتانسيل در سال چند كنسرت موسيقي برگزار مي‌شود؟! پاسخ متاسفانه صفر است! و اين در حالي است كه بابل ويژگي‌هاي زيارتي مشهد را ندارد! اما به نظر من جنس مخالفت در هر دو شهر يكي است.  شايد بپرسيد ميان اين همه مشكلات كمرشكن، برگزاري يك كنسرت چه اهميتي دارد؟ به نظرم اگر بخشي از مردم يك شهر بدون اينكه قانع شوند، از يك آزادي و انتخاب محروم شوند در حالي كه در چند كيلومتري شهرشان اين محدوديت وجود ندارد.
حتي اگر خط قرمزتان امنيت باشد، نبايد بگذاريد يك جامعه يا بخشي از جامعه نگران شوند. اين خطرناك است و به عنوان كسي كه جامعه‌شناسي خوانده است نمي‌توانم اين آسيب خاموش را نبينم يا نگويم. حال در نظر بگيريد كه كنسرت با اقتصاد نيز گره خورده است و برگزاري يك كنسرت به صورت مستقيم مي‌تواند براي شهري مثل بابل آورده اقتصادي داشته باشد و مهم‌تر از همه اگر شما به عنوان يك سرمايه‌گذار كلان در گوگل نام شهري را سرچ كنيد و متوجه شويد اين شهر سالانه با چنين رخدادهاي مهم فرهنگي در تكاپوست و آزادي‌هاي اجتماعي مانعي ندارد، بيشتر براي سرمايه‌گذاري ترغيب مي‌شويد يا اينكه متوجه شويد مردم يك منطقه به دليل ممنوعيت نانوشته كنسرت در شهرشان مجبورند به شهرهاي اطراف بروند؟ آيا سرمايه‌گذار دارايي‌اش را به همان شهرهاي اطراف نمي‌برد؟ به نظر من بنيان مخالفت با آزادي‌هاي مشروع، خودحق پنداري الزام آور يك اقليت كوچك است. كساني كه برداشت خود را حق مي‌دانند و در كنار آن بر خود تكليف مي‌دانند برداشت فكري و تفسير قانوني خود را بر ديگران تحميل كنند. بهانه‌اش را نيز آماده مي‌كنند كما اينكه ديديد كه مشهد و بابل از نظر تاريخي، جغرافيايي و فرهنگي با يكديگر زمين تا آسمان تفاوت دارند ولي در هر دو جا كنسرت ممنوع است. ولي پازل ممنوعيت براي تكميل شدن احتياج به يك تكه ديگري دارد و آن وجود برخي مديران عافيت‌طلب در بدنه اجرايي دولت است كه حتي خودشان ممكن است موافق آن آزادي باشند ولي به خاطر حفظ ميز يا ملاحظات ديگر سعي مي‌كنند منفعل عمل كرده و در تحقير جامعه سهيم شوند. من دست كساني كه مخالف كنسرت بوده و به تماشاي آن نمي‌روند اما به سليقه ديگران احترام گذاشته و مانع برگزاري آن نمي‌شوند را مي‌بوسم، ولي اگر كساني فكر مي‌كنند كنسرت چيز خوبي نيست و معتقدند نبايد ديگران هم به تماشاي كنسرت بروند بايد به اندازه‌اي استدلال قوي داشته باشند كه در آن منطقه بليت كنسرت فروش نرود و به دليل نداشتن مخاطب، برگزاري كنسرت امكان‌پذير نباشد. نه اينكه براي مثال بخش مهمي از بليت كنسرت در شهرهاي مازندران را بابلي‌ها تهيه كنند و شهرشان با اقدامات فراقانوني از كنسرت قانوني بي‌بهره باشد. اگر در يك شهر فقط يك نفر بخواهد به كنسرت برود و برگزار‌كننده كنسرت بپذيرد تنها براي همان يك نفر اجرا كند باز هم كسي نمي‌تواند يا نبايد مانع اين آزادي مشروع شود. از دولت مسعود پزشكيان انتظار مي‌رود با تعيين مديراني شجاع در دفاع از آزادي‌هاي مشروع، مانع برتري سليقه بر قانون شود.
جامعه‌شناس