روزنامه اعتماد
1403/07/17
انسجام اجتماعي در جامعه ايران
پس از تشريح شاخصهاي انطباقپذيري، شكوفايي و پذيرش اجتماعي به عنوان مولفههاي سلامت اجتماعي، در اين نوبت به توضيح شاخص ديگر سلامت اجتماعي يعني انسجام اجتماعي در جامعه ايران خواهيم پرداخت.انسجام اجتماعي را به وحدت و پيوستگي جامعه تعريف ميكنند. جامعه منسجم، به اجتماعي اطلاق ميشود كه اجزا و عناصر خرده نظامهاي متعدد قومي، ديني و سياسي در عين حال كه پذيرفته شده و به رسميت شناخته ميشوند، در پرتو آرمانها و منافع بزرگ ملي به همديگر پيوند مييابند، اختلافات بين گروهها موجب ازهمپاشيدگي جامعه نميشود و جامعه در هر صورت يكپارچگي، اتحاد و تعاملات مناسب خود را براي ايجاد تعادل و در نتيجه تكامل جامعه برقرار مينمايد. براساس مدل تالكوت پارسونز؛ جامعهشناس صاحبنظر مكتب ساختي-كاركردي، گرچه جامعه از خردهنظامهاي متعددي تشكيل شده است و هر يك از آنها كاركردهاي مخصوص به خود براي ايجاد نظم در جامعه دارند، در عين حال گاهي جامعه به دليل نيازهاي جديد دچار تحولات ميشود، اما مهم آن است كه ساختار اجتماعي قادر باشد تا تحولات به وقوع پيوسته را با انسجام اجتماعي به سمت تعادل مجدد و ساختيافتگي منظم هدايت كند، انسجام اجتماعي بر چنين مفهومي دلالت دارد. بنابراين اگر در جامعه اتحاد و اتفاقي حاكم شود كه بهرغم اختلافات، ساختار جامعه در مسير حركت رو به تكامل با چالش مواجه نگردد و ابعاد ساختارهاي جامعه با همديگر تعامل مبتني بر تعادل داشته باشند، آن جامعه از انسجام اجتماعي برخوردار است. نقطه مقابل انسجام اجتماعي، تضادها و واگراييهاي اجتماعي-سياسي است. جامعه ايران از فرهنگ تاريخي و غني برخوردار است، در عين حال سه بخش مهم تاثيرگذار در فرهنگ كنوني ايران عبارتند از: فرهنگ غربي، فرهنگ تاريخي-ملي و فرهنگ ديني و اعتقادي. گرچه در بسياري از موارد بين اين بخشها همگرايي وجود دارد و همپوشاني با همديگر دارند، اما در موارد بسياري هم بين آنها تضاد وجود دارد. فرهنگ ايران در مثال، دريايي است كه از رودخانههاي متعددي تغذيه ميشود. در واقع فرهنگ ايراني مجموعهاي از باورها، اعتقادات، ارزشها و هنجارهاي شرعي، عرفي، علمي، قانوني و... است كه هر كدام با توجه به نوع دروني كردن آنها و منابعي كه نقش دروني كردن آن را برعهده دارند و كاربرد و كاركردي كه در طول تاريخ داشتند، در غنيسازي و دروني كردن اين فرهنگ نقش اساسي ايفا كردند و ميكنند. در واقع فرهنگ ايران، آميخته از آموزههاي شرعي، عرفي، علمي و قوانيني است كه متناسب با شرايط سياسي، اجتماعي، اعتقادي و اقتصادي جامعه توسط دستگاه قانونگذار وضع شدهاند و در برخي موارد كه كم هم نيست، متضاد و مغايرند. گاه اتفاق ميافتد كه در برابر يك حكم شرعي، ۳۰ تا ۳۵ حكم عرفي در قالب ضربالمثل، كلمات بزرگان، شعر و غيره وجود دارد كه در ارتباطات ميانفردي و روزمره مردم كاربرد و كاركرد دارد. از جمله در ارتباط با ترويج ظلم، حدود ۲۸ ضربالمثل است؛ مانند «هر كسي ظالم است، سالم است»، در مقابل امر به معروف و نهي از منكر، ۲۷ ضربالمثل از جمله «عيسي به دين خود، موسي به دين خود»، در مخالفت با كار و تلاش ۲۶ ضربالمثل از جمله «تا بار ببري بار هست و تا كار بكني كار هست»، در ارتباط با عدم مشاركت و همگرايي هفت ضربالمثل از جمله «اگر شريك خوب بود، خدا براي خود شريك ميگرفت»، در ارتباط با ترويج پولمحوري كه در نقطه مقابل خدامحوري، ۳۵ ضربالمثل از جمله «پول داشته باش، بر سبيل شاه نقاره بزن» شناسايي شدهاند كه باتوجه به اقشار مختلف جامعه و در ارتباط با شيوههاي معيشت و تجربيات روزمره مردم به شمار ميآيند. اين مسائل بر دامنه تضادها ميافزايد، تضادهاي فرهنگي بين قومي، تضادهاي بين شهر و روستا، تضاد بين گفتار و عمل و خصوصا تضادهاي سنت- مدرنيته و به ويژه تضادهاي نسلي و نيز تضادهاي سياسي عميق بين جريانات سياسي از جمله مهمترين عوامل شقاقهاي فرهنگي در جامعه ايران محسوب ميشوند كه انسجام اجتماعي را به عنوان يك شاخص مهم سلامت اجتماعي با چالش مواجه ميسازند.
نتايج پيمايش ملي ارزشها و نگرشهاي ايرانيان نشان ميدهد ارزيابي مردم ايران از وجود وحدت و همدلي در جامعه و خصوصا برداشت ايشان از آينده انسجام اجتماعي به گونهاي است كه ۴۰درصد مردم ايران اوضاع وحدت و همدلي را در آينده بدتر، ۴۴درصد حالت جامعه در آينده را تثبيت وضع موجود قلمداد ميكنند. اگر اين دو رقم را با همديگر جمع كنيم، ۸۴درصد مردم ايران پنداشتشان از آينده، وحدت و همدلي يا انسجام اجتماعي نامطلوب ارزيابي ميشود و تنها ۱۶درصد از مردم، آينده جامعه را از اين حيث قابل قبول فرض ميكنند. پژوهش انجام شده روي دانشجويان دانشگاه آزاد اسلامي درخصوص شاخص انسجام اجتماعي نشان داد اين شاخص در بين ۵ شاخص سلامت اجتماعي يعني انطباقپذيري، پذيرش، شكوفايي و مشاركت اجتماعي بدترين وضعيت را دارد، به گونهاي كه نمره به دست آمده از شاخص انسجام اجتماعي 1/47 از ۵ بوده است.
اين وضعيت به طرز نامطلوبتري براي كودكان وجود دارد. نتيجه پژوهش مرادي و همكاران در سال ۱۳۹۳ روي كودكان نيازمند به خدمات حمايتي در تهران كه به موسسات حمايتي مربوطه مراجعه داشتهاند، در خصوص شاخص انسجام اجتماعي نشان ميدهد نمره ۱۶ از ۸۵ را كسب كردهاند كه وضعيت وخيم انسجام اجتماعي براي اين دسته از كودكان در جامعه ايران را در پنداشت آنها به تصوير ميكشد. براي بهبود وضعيت شاخص انسجام اجتماعي بايد به گونهاي عمل شود كه كودكان و البته افراد جامعه احساس تعلق به جامعه داشته باشندو خود را وابسته به جامعه بدانند و احساس كنند بخش مهمي از اجتماع هستند واين تصور در آنها شكل گيرد كه جامعه و افرادش براي آنها ارزش قائلند و احساس خودارزشمندي اجتماعي در ايشان رشد يابد. در مجموع بايد بهطور جدي به انسجام اجتماعي در جامعه ايران انديشيد، چون انسجام اجتماعي داراي كاركردهاي زيادي است. انسجام اجتماعي موجب ثبات سياسي جامعه ميشود، انسجام اجتماعي موجب ميشود رفتارهاي مردم در جامعه قابل پيشبيني باشد، تعاون و همكاري اجتماعي افزايش يابد، اعتماد اجتماعي متقابل شكل بگيرد و مشاركت اجتماعي ظهور يابد. اينها عامل اساسي نظم و سرمايه اجتماعي در جامعه و پيششرط اصلاح و توسعه اجتماعياند. با وجود انسجام اجتماعي، فرهنگ جامعه قدرت ميگيرد و امكان پذيرش خود را افزايش ميدهد و در مقابل فرهنگهاي مهاجم، قدرت مقاومت پيدا مينمايد. انسجام اجتماعي موجب كاهش فاصله اخلاق نظري و اخلاق عملي در جامعه ميشود، زيرا باعث ميشود عامگرايي جاي خاصگرايي را بگيرد. در نتيجه در جامعه احتمال انحراف از قواعد اجتماعي، بروز فساد اخلاقي سياسي و اداري، رياكاري، پارتيبازي و قوم و خويشگرايي كاهش مييابد. به عبارتي به تبعيت از مدل پارسونز ميتوان گفت انسجام اجتماعي مدلهاي الگويي روابط اجتماعي را از حالت عامگرايي به حالت خاصگرايي از حالت جهتگيري مبتني بر نقشهاي انتصابي به جهتگيري مبتني بر نقشهاي اكتسابي و از حالت جهتگيريهاي روابط اجتماعي مبتني بر تداخل كاركردي نقشها به سمت جهتگيريهاي مبتني بر تفكيك كاركردي نقشها سوق ميدهد. بنا به گفته هوزليتز، جوامع در چنين شرايطي توسعه اجتماعي پيدا ميكنند، يعني در وضعيتي كه جهتگيري مدلهاي رفتارهاي اجتماعي جامعهگرايانه، اكتسابي و مبتني بر تفكيك كاركردي نقشها باشد، توسعه اجتماعي محقق ميشود. همچنين انسجام اجتماعي موجب افزايش عواطف جمعي ميشود و عواطف جمعي موجب افزايش نشاط اجتماعي و كاهش اختلالات روحي و رواني و آسيبهاي اجتماعي در جامعه ميشود.