بررسي متغيرهاي اثرگذار بر روند تحولات منطقه

با گذشت بيش از يك هفته از حمله موشكي جمهوري اسلامي ايران عليه اسراييل، همچنان بحث‌هاي متعددي پيرامون وضعيت پيش روي منطقه مطرح مي‌شود. اگرچه عمده بحث‌ها بر نوع واكنش اسراييل متمركز است، اما به منظور درك بهتر وضعيت منطقه بايد به كنشگراني پرداخت كه سياست آنها در گذشته بيشترين تاثير را بر وضعيت منطقه برجاي گذاشته يا انتظار مي‌رود در حال حاضر موثر باشند. بنابراين به منظور روشن شدن وضعيت منطقه، سياست‌هاي كلان آنها و ادراك‌شان از وضعيت تحولات منطقه ضروري است. بنابراين مهم‌ترين پرسشي كه مي‌توان مطرح كرد، اين است كه با توجه به سياست كلان كنشگران دخيل مي‌توان انتظار داشت چه متغيرهايي بيشترين تاثير را بر ادامه منازعه ايران و اسراييل داشته باشند؟  اولين متغير مهم و تاثيرگذار بر شرايط منطقه، نقش و كنشگري امريكاست. اين كشور براي دهه‌ها تلاش مي‌كرد نقش برجسته‌اي در خاورميانه ايفا كند و مي‌توان گفت دكترين جنگ عليه ترور اوج تمركز و حضور امريكا در منطقه را به نمايش گذاشت. اما به تدريج برخي فاكتورهاي مهم و اثرگذار از جمله ظهور چين، اولويت‌هاي راهبردي اين كشور را تغيير و به تبع آن موضوع تمركز بر آسيا پاسيفيك را به محوري مهم در سياست خارجي اين كشور تبديل كرده است. در چنين شرايطي، امريكا خواهان حضور كمرنگ‌تر در خاورميانه بوده و در اين ميان كنشگران منطقه‌اي ذي‌نفع از حضور امريكا، از جمله اسراييل، دست به هر اقدامي زده‌اند كه بتوانند همچنان امريكا را در منطقه نگه دارند. اما به نظر مي‌رسد اندك اندك به سبب تغيير محاسبات، ادراك موجود در امريكا در قبال كنشگري در خاورميانه تحت تاثير قرار گرفته است. با اين حال، همان‌طور كه در ادامه بحث به اين موضوع برخواهيم گشت اين تغيير، فرآيندي تدريجي است و در نتيجه نمي‌توان انتظار داشت يك شبه استراتژي امريكا تغيير كند. در اينجا اشاره به اين نكته ضروري است كه برخي تحولات منطقه، سرعت و دامنه اين تغيير را تحت‌الشعاع قرار مي‌دهد.   در كنار امريكا، روسيه و چين نيز دو كنشگر بزرگي به شمار مي‌روند كه انتظار مي‌رود در فضاي موجود در خاورميانه از جمله ثبات‌سازي ايفاي نقش كنند.  
در اين ميان اما در رابطه با روسيه كه خود درگير جنگ اوكراين است توجه به اين موضوع ضروري است كه تا حد زيادي هر تحولي كه به كاهش تمركز غرب بر اوكراين منجر شود در خدمت منافع مسكو خواهد بود. همين امر مي‌تواند نقش ثبات‌ساز را از اين كشور بگيرد. چين نيز به‌رغم تمايل به افزايش حضور و كنشگري در منطقه، تاكنون تمايل زيادي براي حضور نظامي و امنيتي گسترده از خود نشان نداده و بيشتر بر موضوعات اقتصادي و فناوري متمركز است. مضافا بايد اشاره شود كه پكن توسعه تعاملات اقتصادي را بر بخش‌هايي متمركز كرده كه در آن با چالش‌هاي امنيتي كمتري مواجه بوده است. هر چند پكن از افزايش بي‌ثباتي در منطقه به هيچ‌وجه سودي نخواهد برد، اما وضعيت كنوني، فضايي را براي انتقاد و تحليل مشروعيت نقش امريكا و شريك اصلي آن در منطقه يعني اسراييل فراهم كرده؛ به اين معنا نظمي كه امريكا در منطقه دنبال مي‌كند، ذاتا نظمي آشوب‌زاست.
 كنشگران منطقه‌اي نيز به عنوان بازيگران حاضر در منطقه نقش مهمي در تحولات منطقه ايفا مي‌كنند. بسياري از اين كشورهاي تاثيرگذار نيز به دلايل مختلف از جمله كاهش انتظارات از امريكا و همچنين تمركز بر توسعه اقتصادي، تلاش مي‌كنند خود را از درگيري‌هاي منطقه‌اي دور نگه دارند، هرچند همين كنشگران البته واقفند كه گسترش درگيري‌ها، حتي اگر نخواهند نيز مي‌تواند آنها را درگير كند. بخشي از تلاش آنها براي كاهش تنش‌ها با ايران در همين راستا قابل تحليل است. البته اين كنشگران بر اين باورند برخي تحولات از جمله هدف قرار گرفتن گروه‌هاي مقاومت شايد بتواند در راستاي منافع آنها نيز باشد. بنابراين به‌طور كلي اين كنشگران نيز تلاش مي‌كنند خود را از منازعات اخير در منطقه دور نگه دارند. 
در اينجا مي‌توان مشاهده كرد كه بسياري از كنشگراني كه سياست آنها در مسائل منطقه تاثيرگذار است، تلاش مي‌كنند نقش كمتري در منازعه اخير ايران و اسراييل ايفا كنند، چراكه ورود به اين درگيري به مثابه درگيري در يك بحران يا حتي جنگ ناخواسته و دور شدن از اهداف سياست خارجي و داخلي آنها خواهد بود. 
اما مهم‌ترين متغيري كه در اينجا مي‌تواند بر منازعه درون منطقه اثر جدي بگذارد، ادراك تهديد ميان ايران و اسراييل و در عين حال موضوع بازدارندگي ميان آنهاست. به اين معنا كه به هر ميزان كه اين دو كنشگر از جانب ديگري احساس تهديد داشته باشند امكان تشديد تنش‌ها همچنان وجود دارد. همچنين هر كنشگري تصور كند بازدارندگي آن توسط ديگري با چالش مواجه شده است، تلاش مي‌كند آن را با ابزارهاي مختلف احيا كند.


 در اين خصوص مي‌توان گفت حمله موشكي ايران در زماني به وقوع پيوست كه در نتيجه اقدامات مختلف اسراييل، اين تصور شكل گرفته بود كه بازدارندگي تهران با چالش مواجه شده است. 
 در همين راستا، اگر اسراييلي‌ها نيز به اين ادراك برسند كه بازدارندگي آنها تضعيف شده تلاش خواهند كرد به شيوه‌هاي مختلفي آن را احيا كنند. در نتيجه، بسياري بر اين اساس پاسخ نظامي اسراييل را قطعي تلقي مي‌كنند. اما در صورتي كه اين ادراك نيز براي آنها حاصل شود كه حمله ايران نشان مي‌دهد تهران از توان كافي براي هدف قرار دادن منافع و دارايي‌هاي اسراييلي برخوردار است احتمالا بر نوع و دامنه واكنش آنها اثرگذار خواهد بود.
 با اين حال، اين موضوع به معناي ناديده گرفتن نقش ديگر متغيرها نيست. در اينجا مهم‌ترين متغير، كنشگري امريكاست كه همان‌طور كه در بالا نيز اشاره شد تغيير راهبرد آن در منطقه به يك‌باره صورت نخواهد گرفت. ايالات متحده، اسراييل را شريك مهم خود در منطقه تلقي مي‌كند و خود را متعهد به حمايت از آن مي‌داند. در نتيجه حتي در اظهارات مقامات امريكايي نيز بر تبعات اقدام ايران و پاسخ قطعي اسراييل تاكيد مي‌شود. اما آنها نيز مي‌دانند از آنجا كه حمله به برخي اهداف مي‌تواند پيامدهايي براي منافع و دارايي‌هاي اين كشور داشته باشد، از جمله تضعيف رژيم منع گسترش يا به هم ريختن بازار جهاني انرژي آن هم در آستانه انتخابات، تلاش مي‌كنند در شكل‌دهي به انتخاب‌هاي اسراييل ايفاي نقش كنند. 
در اين ميان، اسراييل نيز با آگاهي از اين امر تلاش مي‌كند تا جايي كه مي‌تواند بر دولت دموكرات امريكا فشار وارد آورد. همين امر نيز ظاهرا به بروز برخي بي‌اعتمادي‌ها ميان دو طرف انجاميده است. در نتيجه، همچنان به‌رغم كاهش اهميت خاورميانه و نزديك بودن انتخابات امريكا كه بر قدرت اهرم‌هاي دولت بايدن تاثير منفي دارد، نمي‌توان نقشي كه واشنگتن مي‌تواند ايفا كند را ناديده گرفت.