عیب کسان منگر و احسان خویش...
[لیلامهداد]نقدپذیری یک ویژگی فرهنگی و اجتماعی است که تحتتأثیر عوامل مختلفی قرار دارد. در جوامعی که نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی وجود دارد، افراد ممکن است، احساس کنند انتقادات آنها به جایی نمیرسد، بنابراین از ابراز آن خودداری کنند. البته در فرهنگهای جمعگرا، حفظ هماهنگی و همبستگی گروهی ممکن است بر اهمیت نقد و انتقاد غلبه کند، چرا که انتقاد میتواند به تنشهای اجتماعی منجر شود. در برخی از نظامهای آموزشی هم به جای تشویق به تفکر انتقادی، بیشتر بر حفظ اطلاعات تأکید میشود. این میتواند بر توانایی افراد در نقد و تحلیل تأثیر منفی بگذارد. نقدپذیر بودن یا نبودن، موضوع پیچیدهای است و نمیتوان به سادگی آن را تعمیم داد. درواقع اینگونه نیست که همه شهروندان نقدپذیر نباشند، بسیاری از ایرانیان نیز به نقد و تفکر انتقادی اهمیت میدهند و در تلاش برای بهبود شرایط اجتماعی و فرهنگی هستند.
عدمنقدپذیر بودنمان، بحثی فرهنگی است
نقدپذیری یکی از ویژگیهای مهم برای رشد فردی و اجتماعی است. البته بسیاری از شهروندان وقتی با نقد مواجه میشوند، احساس تهدید میکنند و این احساس میتواند منجر به دفاعی شدن و عدمپذیرش نقد در آنها شود. این در حالی است که در برخی فرهنگها، نقد بهعنوان نشانهای از ضعف یا ناتوانی تلقی میشود، بنابراین، این احتمال وجود دارد افراد از ابراز نظراتشان یا پذیرش نقد سر باز بزنند. در این میان سوال اساسی که مطرح میشود، این است که چرا ما نقدپذیر نیستیم؟ بنابر گفته علیاصغر مهاجرانی، جامعهشناس یکی از کلیدیترین سوالاتی که میتوان مطرح کرد، همین پرسش است. مهاجرانی با اشاره به اینکه عدمنقدپذیری ما ریشه بسیاری از مشکلاتمان است به «شهروند» میگوید: «این پرسش که چرا ما نقدپذیر نیستیم، علتهای مختلفی دارد» این جامعهشناس، عدمنقدپذیر بودنمان را بحثی فرهنگی دانسته و عنوان میکند: «در طول تاریخ- ربطی به 50 یا 100سال اخیر ندارد- مطلقاندیشی در میان ما ریشه انداخته است، بنابراین مطلقاندیشی در ذاتمان است، بنابراین شهروندان خود را محق میدانند و معتقدند تمام آنچه میگویند، درست است.»
اگر علم را در همه حوزهها سلطان نکنیم، دچار خودبینی میشویم
نقدپذیری به معنای سنجش و ارزیابی است، نه اعتراض یا نِق زدن. درواقع نقدپذیری به معنای استقبال از نظرات و انتقادات بهمنظور رشد و پیشرفت است. فرد نقدپذیر به بازخوردها توجه میکند و آنها را بهعنوان فرصتی برای یادگیری میبیند. اما اعتراض و نِق زدن، رفتاری است براساس نارضایتی و انتقاد منفی که بدون توجه به جنبههای سازنده یا راهکارهای بهبود آن، مطرح میشود. بنابرنظر علیاصغر مهاجرانی، ما نقد را علمی تعریف نمیکنیم، بنابراین نقدهایمان منجر به انتقاد میشوند. نقد به معنای سنجش است و کسی که سنجش میکند باید صلاحیتش را داشته باشد، این در حالی است که شهروندان صاحب صلاحیت نیستند اما همچنان نقد میکنند.
این جامعهشناس با اشاره به اینکه کسی که نقد میکند و نقد میپذیرد باید به نسبیگرایی اعتقاد داشته باشد، اظهار میکند: «نسبیگرایی در ذات دانش است. تنها حوزه معرفتی که نسبی میاندیشد و تواضع دارد، معرفت دانشی است.» این جامعهشناس با تاکید بر این مساله که ایرانیها درخصوص معرفت دانشی شعار میدهند اما در سبک زندگی و خرد جمعیشان براساس معرفت شهودی عمل میکنند، عنوان میکند: «رهبر معظم انقلاب یک جملهای دارند که توجه به آن بسیار اهمیت دارد. رهبر معظم میفرمایند: «العلم و السلطان.» ایشان ادامه میدهد: «اگر علم را در همه حوزهها- انسانی، اجتماعی و فرهنگی- سلطان نکنیم، دچار خودبینی، رایمطلق و نقدناپذیری میشویم و بیشک دچار انتقادهای اشتباه هم خواهیم شد.»
فردگرایی و شتابزدگی در فرهنگ ما ریشه دارد
در برخی جوامع، فرهنگ فردگرایی ممکن است بر تمایل به کارهای گروهی تأثیر بگذارد. در این جوامع شهروندان بیشتر تمایل به کارهای فردی دارند. بنابر گفتههای مهاجرانی یکی از علل خودرای بودنمان به استبداد طولانی مدتی مربوط است که بر این سرزمین چنبره زده بود، این مساله در حافظه تاریخی شهروندان باقی مانده است، بنابراین در زندگی شخصی، کاری، گروههایی که تشکیل میدهیم و ... غیرمشارکتی عمل میکنیم. این جامعهشناس معتقد است این رویه و شتابزدگی ریشه در فرهنگ ما دارد و متاسفانه به این زودیها هم از بین نمیرود چون ما هزاران سال به همین شیوه زندگی کردهایم.
او با اشاره به اینکه ما تکرو هستیم و در کارهای جمعی بهرهوریمان پایین است، عنوان میکند: «حتی در سیستم اداریمان هم بهرهوری خوبی نداریم. ما کار مشارکتی را بلد نیستیم و تمرین هم نکردهایم.»
برای حل نقدپذیر نبودنمان با هم کار کردن را باید تمرین کنیم
حل مسأله خودرایی و عدمنقدپذیری در جامعه نیازمند رویکردهای چندجانبه و زمانبر است. به عنوان نمونه ایجاد برنامههای آموزشی در مدارس و دانشگاهها درباره اهمیت نقدپذیری و کار گروهی میتواند به تغییر نگرشها کمک کند. آموزش مهارتهای ارتباطی و حل تعارض نیز مفید است. البته برگزاری رویدادها و فعالیتهای گروهی که منجر به مشارکت افراد در تصمیمگیریها و پروژهها میشوند هم میتوانند حس همبستگی و مسئولیتپذیری را تقویت کنند. حمایت از سازمانهای غیردولتی و نهادهای مدنی که به ترویج فرهنگ نقدپذیری و مشارکت اجتماعی میپردازند، میتوانند، تأثیرگذار باشند. ایجاد فضایی که در آن افراد به راحتی بتوانند نظرات و انتقادات خود را بیان کنند هم میتواند به افزایش نقدپذیری کمک کند.
مهاجرانی در این زمینه میگوید: «اگر میخواهیم خودرایی و عدم نقدپذیریمان را حل کنیم با هم کار کردن را باید تمرین کنیم.» این جامعهشناس با اشاره به اینکه ما در ایران مشارکت را باب میل خودمان تعریف میکنیم، ادامه میدهد: «به عنوان مثال ما میگوئیم بیایید مشارکت کنید تا من نماینده شوم و بعد از آن خودم تصمیم میگیرم چطور رفتار کنم. این در حالی است که مشارکت یعنی باهم اندیشیدن، برنامهریزی کردن، با هم اجرا و نظارت کردن و با هم متنعم شدن. ما اگر در همه ابعاد زندگیمان این مساله را رعایت کنیم، بیشک نقدپذیر هم میشویم.»
یکی از بیماریهایی که دمار از روزگارمان درآورده، عدمخودکنترلی است
او با تاکید بر رواج روانشناسی زرد طی چند دهه گذشته، عنوان میکند: «این نوع روانشناسی ریشه نقدپذیر نبودن را فردی میبیند در حالی که نقدپذیر نبودن مسالهای اجتماعی و یک امر فرهنگی است و باید ریشه آن را در بطن جامعه جستوجو کرد.» این جامعهشناس میگوید: «اگر مساله نقدپذیر نبودن را از بُعد روانشناسی بسنجیم به این مساله میرسیم که خودکامی، مطلقاندیشی و غر زدن به این دلیل است که فرد دچار عدمخودکنترلی و خودتنظیمی شده است.» او ادامه میدهد: «این مساله به یک امر عمومی بدل شده است. به عنوان نمونه اغلب ما به کمبود آب و برق انتقاد داریم اما بیمحابا هم مصرف میکنیم بدون اینکه از خودمان بپرسیم، سهم من از این مشکل چیست؟»
مهاجرانی معتقد است یکی از بیماریهایی که دمار از روزگار ما ایرانیها درآورده همین عدمخودکنترلی است. ما باید در کانون و متن اجتماع قرار بگیریم و بعد بسنجیم سهم ما از شرایط موجود چقدر است. اگر هر فردی سهم خودش را در مسائل مختلف بپردازد، بیشک خیلی از مشکلات به خودی خود حل میشوند. او بیان میکند: «ما همچنان تبعات عدمنقدپذیری را میدهیم. اگر جامعهای بخواهد نقدپذیر باشد باید در خانواده، آموزش و پرورش، رسانهها و... به این مساله پرداخته شود. ما نه در خانه، نه در اجتماع این فرهنگ را نمیآموزیم. نبود احزاب هم یکی از علل است. وجود احزاب، شهروندان را آماده نقد کردن و نقد شدن میکند.»
آدمها در مواجهه با چیزهایی که باب میلشان نیست، نِق میزنند
در دنیای امروز دسترسی به اطلاعات و رسانهها سبب شده، شهروندان بیش از گذشته نسبت به مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آگاهی بیابند، بنابراین در جوامعی به واسطه همین آگاهی، شهروندان به عیبجویی از مشکلات ترغیب میشوند. بنابر گفتههای سیدجواد میری، استادتمام جامعهشناسی پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی به «شهروند» اینکه چرا نقدپذیر نیستیم، چندوجه دارد.
میری با اشاره به اینکه آدمها چه ایرانی باشند چه آلمانی و چه فرانسوی، نّق زدن نسبت به مسائل را دارند، میگوید: « البته ما نقونق زیاد داریم آن هم با صدای بلند،اغلب آدمها در مواجهه با مسائل و چیزهایی که باب میلشان نیست یا با سلیقهشان همخوانی ندارد، نِق میزنند.» این استادتمام جامعهشناسی پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی ادامه میدهد: «این نق زدن به این معنا نیست که فرد به شکل سیستماتیک به دنبال ریشه و دلیل آن مساله است تا تصویر کاملی از آن به دست بیاورد یا آن را حل کند، چون ریشهیابی مسائل کار سادهای نیست.»
او اظهار میکند: «گاهی اوقات هم با پدیده یا پدیدههایی روبهرو هستیم که ذهن و زبان شهروندان یک جامعه را درگیر میکند در چنین شرایطی اغلب شهروندان خردهگیری و عیبجویی میکنند نه نقد.» میری با اشاره به اینکه در اغلب جوامع شهروندان در مورد مسائل مختلف صحبت میکنند ولی میان اینکه این بحثها نقد هستند یا خردهگیری باید تفاوت قائل شد، عنوان میکند: «نکته قابل تامل این است که در فهم نظری و تئوریک بین کسی که عیبجویی میکند با کسی که نقد میکند، تفاوت قائل نمیشویم و آنها را مترادف میگیریم.»
نقد کردن کار هر کسی نیست
این استادتمام جامعهشناسی پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی، معتقد است اساسا قوه تمیز داشتن برای نقد و سنجیدن جنبههای مختلف یک مساله و در مقابل بازبینی ذهنیات شخصی خودمان، کار هر کسی نیست. او میگوید: «کسی که در تاکسی، محل کار، زندگی شخصی و... در مورد مسائل مختلف صحبت میکند، بیشتر خردهگیری و عیبجویی میکند تا نقد. میری ادامه میدهد: «اگر تاریخ تحولات جوامع بشری را نگاه کنیم، امروزه ما تحصیلات عالیه را داریم پدیدهای که طی 100 تا 150سال اخیر ظهور کرده است.- به این معنا که شهروندان مراحلی از تحصیل را پشتسر میگذارند و مدرک میگیرند.- نکته قابل تامل این است که این مدرک گرفتن به معنای درک همه مسائل نیست. به عبارت سادهتر، اینگونه نیست که همه افراد تحصیلکرده، قوه تمیز و ارزیابی مسائل مختلف را داشته باشند.» او تاکید دارد، درس نخواندن و مدرک نداشتن هم به معنای قوه تمیز نداشتن نیست، بلکه بستگی دارد این قوه تمیز را در چه ساحتی از زندگی میبینیم. به عنوان نمونه اگر در حوزه اقتصاد آن را میبینیم، فرد بدون آشنایی به مبانی اقتصاد و مدیریت نمیتواند در مورد تحولات کلان اقتصادی نظر بدهد.
خروج نخبگان و عدم وجود زیرساختها مانع پیشرفت کارشناسان شده است
کمبود سیستمهای آموزشی کارآمد و عدمدسترسی به منابع آموزشی میتواند به ضعف در مهارتها و دانش کارشناسان در یک جامعه منجر شود. البته عدمتوجه و حمایت نهادهای دولتی از کارشناسان و متخصصان هم میتواند به کاهش انگیزه و کارایی آنها منجر شود. خروج نخبگان و کارشناسان از کشور به دلیل شرایط نامناسب اقتصادی یا اجتماعی هم یکی از عواملی است که به کاهش کیفیت نیرویانسانی منجر میشود. هرچند عدموجود زیرساختهای مناسب برای انجام تحقیقات و فعالیتهای علمی هم میتواند مانع پیشرفت کارشناسان شود. سیدجواد میری با اشاره به اینکه در جامعه امروز ایران انتقاد کردن از افراد تا حدودی همهگیر شده است، میگوید: «به تکرار در جامعه شاهدیم که برخی از شهروندان در مورد مسائل و افراد مختلف اظهارنظر میکنند و انتقاداتی هم دارند به عنوان نمونه بارها این جملات را شنیدهایم که اگر من جای فلانی بودم، چنین تصمیم میگرفتم یا کارکرد بهتری داشتم و... این رویه که در جامعه امروز ایران متداول شده، معلول یک علت است. به عبارت سادهتر این روش، اهرمی است برای کنار زدن افراد از کار و سمتشان.»
نظریهپردازی شهروندان عادی در سایه آسیبدیدن بدنه کارشناسی
این استادتمام جامعهشناسی پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی معتقد است یکی از علل انتقاد شهروندان از مسائل، افراد و موقعیتها شاید آسیب دیدن بدنه کارشناسی جامعه باشد. او با اشاره به اینکه زمانی که بدنه کارشناسی یک جامعه به عنوان امری فانتزی تلقی یا نادیده گرفته شود، افراد مختلف شروع به انتقاد میکنند، میگوید: «متاسفانه در سیاستگذاریهای کلان و فرهنگی در حوزههای مختلف، کارشناسی نادیده انگاشته شده است.»
میری ادامه میدهد: «زمانی که مدیران براساس شاخصهایی انتخاب میشوند که ارتباطی با شایستگی آنها ندارد، تدریجا بدنه کارشناسی و فهم جامعه از امر کارشناسی زیرسوال میرود و این احتمال هم وجود دارد آن را به سمت نابودی بکشد. همه این عوامل سبب شده شهروندان عادی در همه مسائل و حوزهها نظریهپرداز شوند.» این جامعهشناس عنوان میکند: «این پدیده نیازمند آسیبشناسی است. اینکه آیا در یکصدسال اخیر فهم از بدنه کارشناسی، محلی از اعراب داشته است؟ آیا بدنه کارشناسی جامعه در تصمیمگیریها و تصمیمسازیها حاضر بوده یا اینکه حضورش ضعیف بوده است؟»
چگونه شهروندان نقدپذیر پرورش دهیم؟
پرورش شهروندان نقدپذیر نیازمند رویکردهای چندجانبه و مؤثر است. به عنوان مثال جامعهای که بهدنبال شهروندان نقدپذیر است باید آموزش انتقادی را در برنامههای آموزشیاش بگنجاند. درواقع ایجاد برنامههای آموزشی که تفکر انتقادی و تحلیل منطقی را تشویق کنند، در این مسیر تاثیرگذار خواهند بود. تشویق به گفتوگو و فراهم کردن فضاهای امن برای تبادلنظر و بیان دیدگاهها هم بیتاثیر نخواهد بود. البته آموزش سواد رسانهای به شهروندان در این مسیر، راهگشاست زیرا شهروندان به واسطه آن میتوانند اطلاعات را بهدرستی تحلیل و ارزیابی کنند .از آنجایی که نقدپذیری مسالهای اجتماعی است، بنابراین نقش خانواده در این زمینه پررنگ خواهد بود. والدین میتوانند با ایجاد فضایی باز برای بحث و گفتگو در خانه، فرزندان خود را به نقدپذیری تشویق کنند، آموزش مهارتهای حل مساله و تفکر انتقادی در محیط خانواده شکل میگیرد.
تشویق شهروندان به مشارکت در فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و آموزشی اهمیت مسئولیتپذیری فردی و اجتماعی هم حائزاهمیت است. آموزش نحوه ارائه و دریافت انتقادات به شکل سازنده و مثبت و ترویج این نکته که انتقاد میتواند به بهبود عملکرد و تصمیمگیریها کمک کند هم تاثیر خود را خواهد داشت. درواقع با اجرای این رویکردها، میتوان به تدریج فرهنگ نقدپذیری را در جامعه تقویت کرد و شهروندانی آگاه و مشارکتجو پرورش داد.