ادبیات بوووووووووقی!

این روز‌ها چقدر دلمان برای پرویزخان دهداری تنگ می‌شود. معلم اخلاق فوتبال ایران که گویا وقتی رفت، اخلاق را هم با خودش برد تا همه با خیال راحت و بدون مزاحم هرچه دل‌شان می‌خواهد بگویند. این روز‌ها برای شنیدن حرف‌های جماعت فوتبالی باید مرتب بوق زد، چون هیچ چیز سر جای خودش نیست! فوتبال ایران را می‌گویم، هیچ چیز در فوتبال ایران سر جای خودش نیست. نه آن که جایگاه مدیرعاملی باشگاه را گرفته، نه کسی که مربی و سرمربی می‌شود و نه آن که اسم بازیکن را روی خود گذاشته، هیچ کس سر جای خودش نیست که اگر بود اوضاع این رشته فاسد به اینجا کشیده نمی‌شد. 
این روز‌ها در فوتبال ایران و باشگاه‌های مثلاً فرهنگی ورزشی آن با عده‌ای بی‌فرهنگ طرف هستیم. عده‌ای که با ادبیات سخیف هرچه د‌ل‌شان بخواهد می‌گویند و جالب اینجاست که هرچه کلمات‌شان زننده‌تر و وقاحت‌شان بیشتر باشد ارج و قرب‌شان هم بیشتر می‌شود. باید تأسف خورد که این جماعت افسار پاره کرده بی‌شعور جایی هستند که نباید باشند. مثلاً مدیرعامل هستند، اما دهان‌شان را باز می‌کنند و هرچه به ذهن کوچک و حقیرشان می‌رسد، می‌گویند. مثلاً سرمربی هستند، اما حرف‌هایی می‌زنند که لات‌های چاله‌میدان هم وقتی می‌خواهند بگویند اطراف‌شان را نگاه می‌کنند تا نکند زن و بچه مردم آن نزدیکی‌ها باشند و حرف‌شان را بشنوند یا اینکه مثلاً بازیکن هستند و وقاحت را به حد اکمل آن رسانده‌اند و کسی جلودارشان نیست. این‌ها همه به اشتباه اینجایی هستند که امروز قرار دارند. 
خب حالا یکی پیدا شود و به ما بگوید با این جماعت بی‌فرهنگ باید چه کار کنیم؟ جماعتی که حتی آن‌ها که باید جریمه‌شان کنند و جلوی‌شان بایستند بدتر از خودشان هستند و طوری جریمه‌شان می‌کنند که نکند به آقایان بربخورد و ناراحت شوند. پس با این حساب باید فکری اساسی کرد، اینکه این آدم‌های اشتباه در فوتبال را یا ادب کرد یا بیرون! 
بله درست خوانده‌اید بیرون، وقتی مدیرعامل یک باشگاه شأن و جایگاه خود را نمی‌داند و حرف‌هایی می‌زند که نباید بزند و هیچ جریمه‌ای هم جلودارش نیست فقط یک راه می‌ماند و آن هم این است که بیرونش کنی تا حساب کار دست مدیران عامل دیگر هم بیاید. البته این راه آموزش و فرهنگ‌سازی هم هست، اما بعید به نظر می‌رسد در خصوص این جماعت جواب بدهد. وقتی سرمربی که خود باید الگو باشد هر اراجیفی که دلش می‌خواهد می‌گوید و سال‌هاست که از تربیتش هم گذشته، چاره‌ای نمی‌ماند جز اینکه با یک تیپا بیرونش کرد تا برود بیرون و هرچه دلش خواست فحش بدهد و این و آن را به نگاه مفعول ببیند و وقتی بازیکنی به اسم ملی‌پوش بودن شأن و حرمت پیراهن تیم ملی را رعایت نمی‌کند باید گوشش را گرفت و بیرونش کرد تا بقیه یاد بگیرند اگر مهر ملی‌پوش بودن روی نام‌شان خورد باید شأن و منزلت این عنوان را نگه دارند. 
این روز‌ها چقدر دلمان برای پرویزخان دهداری تنگ شده، مردی که تا وقتی بود امثال درویش‌ها، محمود فکری‌ها و علیرضا بیرانوند‌های آن زمان دشمن شماره یکش بودند و وقتی رفت همان‌ها زیر تابوتش غش و ضعف کردند و گفتند معلم اخلاق رفت. بله، معلم اخلاق رفت و انگار با خودش اخلاق را هم برد تا ما شاهد فوتبالی باشیم که بزرگ و کوچکش نه فرهنگ دارند، نه سواد و نه فهم و درک اجتماعی که حداقل حرمت جایگاه‌شان را حفظ کنند و ما مانده‌ایم که در روزگار فقدان مردان اخلاق‌مدار فوتبال با این همه بی‌شعوری چه کنیم.