یک دنیا درد و زخم و خون
[ شهروند] خشونت عریان درصد قابل توجهی از سریالهای شبکه نمایش خانگی در چند وقت اخیر اعتراضات و انتقادات زیادی را موجب شده است. البته نمیتوان چشم بر این واقعیت بست که کلیت سریالهای نمایش خانگی از نظر سر و شکل و ساختار کلی و البته نزدیکی به زندگی طبقات اجتماعی و تفکراتی که تاکنون در آثار نمایشی این مرزوبوم غائب بودهاند، یک سروگردن از سریالهای حال حاضر تلویزیون بالاترند. اما اینکه از بین ابزارهای ایجاد جذابیت، این سریالها انگار تنها در جنبه نمایش خشونت دست کاملا بازی دارند- و تمام سنگینی ایجاد جذابیت را روی دوش نمایش خشونت میگذارند- آنها را برای نمایش خانوادگی و عمومی نامناسب جلوه میدهد. به خصوص که کتمان نمیتوان کرد که درصد زیادی از تماشاگران این سریالها نوجوانان و حتی کودکان هستند و چنین تصاویری- که در ادامه به بخشی از آن اشاره خواهد شد- تاثیرات ضدتربیتی بسیاری میتواند داشته باشد و در نهایت آستانه تحمل جامعه در زمینه خشونت را بالا خواهد برد- که با هیچ متر و معیاری اتفاق و عادت خوبی نیست! در شماره های آتی شهروند، آسیب های خشونت سریال های نمایش خانگی از نظر اجتماعی و فرهنگی از نگاه شماری از روان شناسان و جامعه شناسان بررسی خواهد شد.
برای شروع بحث بیائید مروری گذرا داشته باشیم بر سریالهایی که در همین چند هفته گذشته پخش شدهاند:
-سریال «گردنزنی» در قسمت آغازینش قتل یک عروس و داماد جوان را با بیرحمی تمام و تکیه بر جزئیات فراوان به نمایش میگذارد و در واقع این قسمت را میتوان نمایش سلاخی این زوج نامید. این سریال در قسمتهای بعدی روی صحنه قتل پدر شخصیت قاتل سریال دوباره چنین تاکیدی را به نمایش میگذارد و دوباره چند قسمت بعد هم خود قاتل را با همان درجه از بیرحمی سلاخی میکند. در کنار این؛ در این سریال صحنه تصادف منجر به مرگ یک دختر بچه به تصویر کشیده میشود و البته چند باری هم به نمایش مسابقات مشتخوری و مبارزات آزاد در قفس میپردازد. تاکید «گردنزنی» روی قتل و جنایت و خونریزی و بدنهای شرحهشرحه جوری است که این احساس به مخاطب دست میدهد که کارگردان نهایت لذت و جذابیت را در چنین لحظاتی میجوید!-در سینمای جهان حتی در وحشتناکترین فیلمهای اسلشر(فیلم های سلاخی) هم خط قرمزی به نام کودک وجود دارد و کمتر میتوان فیلمی را یافت که به نمایش مرگ یا کشتن کودک بپردازد. اما سریال «بازنده» حتی این خط قرمز را هم رعایت نکرده و در دو قسمت آغازینش شکنجه جسمی و روانی و در نهایت خفگی و مرگ کودک را درست در جلوی دوربین به نمایش میگذارد. -سریال «داریوش» فارغ از اینکه تقریبا در هر قسمت یک صحنه به شدت خونین با خشونتی اغراقشده را به نمایش میگذارد- که البته عامل اغلب آنها هم شخصیتی به نام بهرام است که یک بار یک نفر را زندهزنده آتش میزند، دیگری را سلاخی میکند و جسدش را در کوره میاندازد. نکته جالب اینکه در قسمتهایی هم که کارگردان نمیتواند خشونتی را به نمایش گذارد، یک صحنه معمولی مانند بخیه زدن یک زخم را با چنان تاکید و جزئیاتی به نمایش میگذارد که تماشای این صحنهها نیاز به تحملی فراانسانی پیدا میکند- و این همان جنبه روانپریشانهای است که گفتم انگار کارگردان نهایت لذت و جذابیت را در چنین لحظاتی میجوید!
حساسیت جامعه در قبال خشونت
به این صحنهها فکر کردید؟ حتی در این حد نمایش خشونت را هم میشد نادیده گرفت و به سلایق و علایق سازندگان این آثار ربط داد؛ البته به شرطی که چنین خشونتی در سالهای اخیر تبدیل به یک جریان مداوم و مستمر نشده بود. با این حال مرور کلی آثاری که در این سالها منتشر شدهاند، حکایت از این میکند که نمایش خشونت محدود و منحصر به این سریالها نمیشود و این ماجرا را در سریالهایی مانند «زخم کاری»، «عرق سرد»، «یاغی»، «پوست شیر»، «جنگل آسفالت» و «غربت» نیز میتوان ردیابی کرد. حکایتی مکرر که نشان از تمایل زایدالوصف سریالسازان و البته بخش زیادی از مخاطبان این سالها به خشونت دارد و این موضوع را به طور برجستهای به نمایش میگذارد که انگار جامعه حساسیت خود را در مقابل نمایش خشونت از دست داده است. در واقع اتفاقا اهمیت اصلی این موضوع- فارغ از تمایل شخصی سریالسازها و حتی کیفیت و استانداردهای احتمالی آثار- در استقبال جامعه از این سریالهاست و این موضوعی است که جامعهشناسان و روانشناسان باید مورد یک واکاوی جدی قرار دهند!
خشونت برای خشونت
منتقدان زیادی در هفتههای اخیر درباره این موضوع صحبت کردهاند. لب مطلب هم اینکه باید بین خشونت مورد نیاز برای روایت داستان و ساخت شخصیتها با نمایش «خشونت برای خشونت»- که جلوهای از خشونت روانپریشانه به شمار میآید- تفاوت و تمایز قائل شد. در واقع یک مرزی بین این دو نوع پرداخت وجود دارد که اشاره به یکی از خشنترین لحظات تاریخ سینمای ایران آن را به خوبی توضیح میدهد. آن صحنه مورد اشاره نیز چیزی نیست مگر سکانس آغازین فیلم «خانه پدری» کیانوش عیاری که نه تنها یکی از خشنترین سکانسهای تاریخ سینمای ایران، بلکه یکی از جنجالیترین و پرواکنشترین سکانسهای این سینما نیز هست و حداقل اینکه 12-10 سال توقیف این فیلم را باعث شده است. با این حال نگاهی دوباره به این سکانس- که در جریان آن دختری جوان کشته و دفن میشود- تفاوت خشونت مورد نیاز و خشونت تحمیلی را به بهترین وجهی نشان میدهد. به خصوص از این نظر که در فیلم «خانه پدری» کل ماجرای خشونت فقط در ابتدای داستان و در یک سکانس اتفاق میافتد و در بقیه لحظات فیلم ما شاهد تبعات و پیامدهای این خشونت هستیم؛ در سریالهای اخیر شبکه نمایش خانگی، اما، تکرار خشونت و تبدیل آن به یک رویه نمایشی را شاهدیم که همین به تنهایی میتواند ارزشهای این آثار را تحتالشعاع قرار دهد.
لزوم تجدیدنظر
مصطفی گودرزی، منتقد سینما و مدرس رسانه بر این باور است که خشونت غیرمتعارف تبدیل به شاخصه مهم سریالهای شبکه نمایش خانگی شده- و این آسیب مهمی است که باید برطرف شود: «شما همین حالا اگر به سریالهای «گردنزنی»، «بازنده»، «غربت» و «داریوش» فکر کنید که در ماههای اخیر پخش شدهاند؛ میتوان گفت که این آثار یک رویه مشترک را دنبال میکنند- که چیزی نیست مگر نمایش خشونت برای ایجاد جذابیت. رویکردی که انگار به این دلیل پی گرفته شده که کارگردان، آگاه از این که داستانش چفت و بست درستی ندارد، تصمیم گرفته این کمبود را با جلوههای ویژه و تعلیق بصری جبران کند. روندی که به دلیل تکرار در تعداد زیادی از آثار شبکه نمایش خانگی موجب میشود آثار این شبکه مناسب اعضای خانواده با شرایط سنی مختلف نباشند». این منتقد سینما با اشاره به این که «نمایش این میزان خشونت ضد فرهنگ ایرانیهاست» پیشنهاد میدهد که «باید یک تجدیدنظر اساسی و جدی در این زمینه صورت گیرد تا به نام واقعگرایی و طرح مسائل اجتماعی و جنایی، شاهد خشونت عریان در آثار شبکه نمایش خانگی نباشیم».