روزنامه جوان
1403/08/13
تقلای واشینگتن برای حفظ منافع خود در ایران
جوان آنلاین: برخی معتقدند ۱۳ آبان ۱۳۵۸، مبدأ تحولات مهمی در تاریخ ایران معاصر است. آنها مدعیاند که تسخیر سفارت امریکا که بعدها لانه جاسوسی نام گرفت از سوی دانشجویان، منجر به شروع روند جدیدی از پیامدهای مهم در روابط سیاسی ایران با امریکا و جهان غرب شد. در مقابل، مطالعه اسنادی که از این مکان به دست آمد، روایت دیگری را تقویت میکند که در واقع ریشه تخاصم را به سه دهه قبل از آن بازمیگرداند که سفارت امریکا در تهران، به ستاد عملیات نفوذ سیاسی و اطلاعاتی ایالات متحده در ایران و منطقه تبدیل شد. اینک اسناد گویای واقعیت است و مراجعه دوباره بعد از ۴۵ سال به این اسناد حقایق را برملا خواهد کرد. مأموریت ناتمام هایزر!ژنرال چهارستاره و معروف ارتش امریکا، «رابرت هایزر» که در بحبوحه پیروزی انقلاب اسلامی با مأموریت کودتا و مهار انقلاب در ایران حضور داشته، در کتاب خاطرات نکته جالبی را از زمان پایان مأموریت خود در تهران نقل میکند. او از مکالمهای تلفنی از واشینگتن به اشتوتگارت آلمان خبر میدهد:
«یکشنبه یازدهم فوریه ۱۹۷۹ [۲۲ بهمن ۱۳۵۷]: وقتی مکالمه شروع شد اطلاع دادم که ژنرال هیگ با من است. ژنرال دیوید جونز (رئیس ستاد مشترک) هم گفت که در آنسوی خط، دانکن و برژینسکی هم حضور دارند. دانکن رشته سخن را به دست گرفت. از من پرسید آیا از اوضاع تهران خبر دارم؟ گفتم بله. سؤال بعدی دانکن سؤال تندی بود. پرسید آیا مایلم دوباره به تهران بروم و رهبری کودتا را بر عهده بگیرم؟ پاسخ دادم که قبلاً بارها گفتهام اگر رهبری ارتش ایران از صحنه کنار برود، تمامی سیستم ارتش سقوط خواهد کرد. در شرایط کنونی که رهبری ارتش در زندان است، اوضاع وخیمتر است؛ لذا طرحهایی که در مدت اقامت من در تهران تهیه شده بود، دیگر عملی نیست... مسئله اینطور مطرح شد که قرار است قضیه به شیوه امریکایی حل شود، یعنی عدهای از افسران بلندپایه برای رهبری کودتا ترغیب شوند. سرانجام بعد از آن همه روزها که سرگرم تشویق ژنرالها برای کودتا بودم، تنها مقامی که در کاخ سفید علاقهای به این راهحل نشان داده بود، برژینسکی بود. با داشتن همه این افکار در ذهن، تصمیم گرفتم محکی بزنم. تصمیم گرفتم شیوهای را که روسها در اتیوپی به کار گرفته بودند پیشنهاد کنم. گفتم حاضرم با شرایط زیر به ایران بازگردم: ۱- پول نامحدود در اختیارم قرار گیرد. ۲- ده الی دوازده ژنرال امریکایی برای من دستچین شوند. ۳- حدود ۱۰ هزار نفر از بهترین نیروهای امریکایی در اختیارم قرار گیرد زیرا در این مرحله، نمیدانستم روی چه تعداد از نیروهای ایرانی میتوانم حساب کنم.»
خلاصه آنکه هایزر میگوید درست در زمانی که کار رژیم پهلوی در ایران به پایان رسیده بود، در جلسهای با حضور سران کاخ سفید از من پرسیدند «آیا حاضری به ایران برگردی و رهبری کودتایی را بر عهده بگیری»، وی در پاسخ به سران دولت امریکا توضیح میدهد که اوضاع تغییر کرده و دیگر طرحهایی که وی در مدت اقامت در تهران (از جمله طرح موسوم به «کورتاژ» برای کودتا) تهیه کرده، عملی نیست.
در اینکه هایزر برای کودتا و در واقع برای آنکه مهمترین پایگاه امریکا در غرب آسیا از دست نرود، به تهران اعزام شده بود، شکی نبود و اساساً تقلای کاخ سفید برای نگهداشتن ایران در سبد قدرت غرب (حتی به قیمت مخالفت با خواست و اراده مردم ایران) چیز عجیبی نبود. اما اینکه هنوز ۲۴ ساعت از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته دولت امریکا که در ظاهر انقلاب اسلامی مردم ایران را به رسمیت شناخته، چگونگی یک کودتا برای شکست انقلاب را بررسی میکنند، نکته قابلتأملی است. این زمان نه سفارت امریکا به تسخیر درآمده و نه دولت موقت انقلاب تثبیت شده، اما کاخ سفید در فکر کودتا است. کودتا علیه چه کسانی و چه دولتی؟
کودتا علیه ملتی که تصمیم گرفته سرنوشت خود را خود رقم بزند و گناه بزرگش آن است که نوکری از نوکران امریکا را کنار زده است. کودتا علیه دولت موقتی که اتفاقاً نگاه مثبتی به غرب و بهویژه امریکا دارد و بنایی برای تخاصم با کاخ سفید ندارد. این دومی البته مسبوق به سابقه است، چنانکه مصدق هم که تا حدی به امریکا اعتماد و اتکا داشته، نهایتاً گرفتار کودتای امریکایی شد. اما نکته اصلی در همان ضدیت امریکا با اراده مردم ایران است. مشکل کار کجا بود؟ اراده مردم ایران بر مدار استقلال و بازیابی عزت ایرانی قرار گرفته بود و این بر واشینگتن خوش نیامد.
در واقع در ذهنیت سران کاخ سفید نه مردم ایران و نه هیچ ملت مستقل دیگری حق فکر کردن و تصمیمگرفتن بدون اجازه امریکا را نداشته و اینچنین است که میگویند «تنها پایتختی که در آن کودتا نمیشود، واشینگتن است، چون سفارت امریکا در آن وجود ندارد.» تازه گناه ایرانیان نابخشودنیتر است و آن اینکه نهتنها زیر بار زورگویی کاخ سفید نرفتهاند، بلکه دیگران را نیز به این «ظلمناپذیری» ترغیب میکنند و مفهوم «مقاومت» در بستر چنین رویکردی شکلگرفته و بسط یافته است.
اما آیا پاسخ منفی هایزر به کاخسفید، واشینگتن را از فکر مقابله با نظام نوپای برخاسته از انقلاب اسلامی منصرف کرد؟ پاسخ را میتوان در باغ بزرگی پیدا کرد که در تقاطع خیابانی در تهران که روزگاری «روزولت» نام داشت با دیگر خیابانی که همان روزها «تخت جمشید» خوانده میشد، واقع شده بود، که ربع قرن مهمترین تحولات سیاسی و حکومتی ایران از آن رقم میخورد. اینک نه آن خیابانها، به آن نامها شناخته میشود و نه بر بالای ساختمان مجلل میانه باغ پرچم دولت ایالات متحده امریکا برافراشته است؛ اما اسناد مهمی در ساختمانهای نفوذناپذیر این باغ وجود داشت که به دست دانشجویان مسلمان پیرو خط امام (ره) افتاد و سالهاست که این اسناد در اختیار همگان است. پژوهش در میان انبوه اسناد سفارت سابق امریکا در تهران (موسوم به لانه جاسوسی) میتواند پاسخگوی پرسشهای مهم ما باشد. اسنادی که یکی از منابع دسته اول و البته کمتر شناختهشده برای فهم درست از اهداف و راهبردهای دولت ایالات متحده امریکا در ایران است. منافع امریکا در ایران چه بود؟
اسفندماه ۱۳۵۷ یعنی زمانی که چند هفته بیشتر از وقوع انقلاب اسلامی نگذشته بود، وزارت امور خارجه امریکا در واشینگتندی. سی در مکاتبهای با سفارت پرسشهایی را مطرح میکند یکی از آن سؤالات این است: «تشریح کنید که منافع ما در ایران چیست؟»
«ویکتور آل. تامست» معاون سفیر امریکا در سندی خیلی محرمانه با عنوان «ذکر ضمنی منافع امریکا» به تاریخ ۵ مارس ۱۹۷۹ مطابق با ۱۴ اسفند ۵۷ که با امضای ویلیام هیلی سالیوان (William Healy Sullivan) سفیر وقت ارسال شد، به این سؤال پاسخ میدهد که این پاسخها مهم است:
«مهمتر از هر چیز میخواهیم تمامیت ارضی ایران و به دور بودن آن از تسلط شوروی را ببینیم. نفت ایران نیز از اهمیت خارقالعادهای برخوردار است، اگر مستقیم به ما مربوط نباشد ولی به همپیمانان اروپایی و ژاپنی ما ارتباط دارد. موقعیت استراتژیک ایران از آن روی جلب توجه میکند که ۷۰ درصد نفت کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) و ۵۰ درصد نفت مصرفی کشورهای غیرکمونیست از تنگه هرمز میگذرد. ایران همچنین یک خریدار عمده محصولات صنعتی و کشاورزی امریکایی است و امکاناتی در سرزمین ایران به ما این امکان را داده تا تبعیت شوروی از قرارداد منع آزمایشهای هستهای را تحتنظر قرار دهیم.»
همانگونه که در این سند روشن است از نظر این دیپلمات امریکایی ایران مهم است، چون:
۱- همسایه شوروی است و میتوان از آن برای جاسوسی از شوروی استفاده کرد.
۲- بخش قابلتوجهی از نفت غرب و متحدانش را تأمین میکند.
۳- بازار خوبی برای محصولات مصرفی امریکایی است.
در یککلام میتوان فهمید که نقش ایران در جهان آن روز از نظر مسئولان سفارت، محیط جاسوسی، تأمین نفت و بازار مصرف بوده است. البته فقط همین سند نیست!
در سند دیگری تحت عنوان «وداع با خطرات» به شماره ۶۲۳۴ که در ۱۴ ژوئن ۱۹۷۹ مطابق با ۲۴ خرداد ۱۳۵۸ از سوی دیوید مکگافی، کنسول امریکا تهیه و با امضای چارلز ناس، کاردار سفارت به واشینگتن ارسال شده هم منافع امریکا در ایران مورد بررسی قرار میگیرد. در این سند آمده است:
«منافع امریکا در ایران، ایران قوی و مستقل و پیشرونده از لحاظ اقتصادی که یک تولیدکننده دائمی نفت و بازاری برای فروش اجناس غربی در موازنه با فروشش و دارای زمینه برای نفوذ امریکا در امور منطقه باشد، با منافع ایران سازگار و در بعضی از موارد همانند است. لکن با توجه به بهایی که به خاطر انقلاب پرداختهاند، اگر ایرانیان بخواهند خودشان این منافع را به دست بیاورند، حداکثر فداکاری اکثریت مردم ایران ضروری است. اما با نظر به خصوصیات ایرانی، به نظر من این احتمال بسیار بعیدی است که قابلانتظار نیست. وابستگی ایرانیان این امکان را از بین میبرد که ایران بتواند بهطور جدی علیه منافع امریکا عمل کند، مگر در زمینه کاهش تولید نفت، که در این صورت امکان دارد که ایران نه یک عامل ضد منافع امریکا بلکه یک عامل خنثی شود. امریکا باید تصمیم بگیرد که آیا امکان دارد این را بپذیرد (که در این صورت باید به کاهش حضورش در اینجا ادامه دهد) یا باید به ایجاد یک دولت قوی جدید برای اداره ایران کمک کند و این احتیاج به تضمین منافع شخصی یک گروه بزرگ برای وادار کردن این گروه به همکاری دارد. این هم گران تمام میشود، ولی با توجه به این عقیده ایرانیان که قدرت امریکا تمام کارهای ایران را در دست گرفته.
امکان دارد.»
همانگونه که در این سند قابلمشاهده است، هرچند ادعا میشود نفع امریکا در استقلال ایران است، اما در ادامه بار دیگر ایران مطلوب، تأمینکننده نفت موردنیاز امریکا، بازار اجناس امریکایی و عرصهای برای نفوذ امریکا معرفی میشود و جالب اینجاست که در ادامه سند با این ادعا که ایرانیان نمیتوانند مستقل باشند، مداخلهجویی امریکا در ایران توجیه میشود!
البته وزارت امور خارجه امریکا نیز به همین مسائل واقف است. در سندی خیلی محرمانه که در تاریخ ۲۰ اوت ۱۹۷۹ مطابق با ۲۹ مرداد ۱۳۵۸ به امضای وزیر امور خارجه از واشینگتن به سفارت در تهران ارسال شده، به منافع امریکا در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی اشاره میشود:
«موضع سیاسی فعلی ما نسبت به ایران نامشخص است، عدممداخله محض، قرار گرفتن در جریان فرصتها بهمنظور بالا بردن ارتباط ما در جایی که امکانپذیر است. ولی شیوهای را که بدان وسیله ما برای ایجاد یک رابطه جدید اقدام مینماییم کاملاً در اختیار دولت موقت ایران قرار دادهایم. ما معتقدیم این سیاست پیشرفتهتر همانطوری که ایران به طرف دوره بعد از انقلابش حرکت میکند، خودش را هدایت میکند. ما احتیاج نداریم و نبایستی که رژیم فعلی را بپذیریم، خمینی دوست ایالات متحده نیست، ولی دیگران در اردوی اسلامی با ما صریحتر هستند.»
در این مکاتبه طبقهبندیشده وزارت امور خارجه امریکا، نوعی فرصتطلبی نسبت به شرایط جدید پس از انقلاب مشاهده میشود. در شرایطی که به اذعان مندرج در این سند، امام خمینی (ره) دوست امریکا نیست، اما دیگرانی در دولت موقت هستند که واشینگتن میتوانست روی کمک آنها حساب کند.
در سند دیگری تحت عنوان «ایران: مشکلات محیطی ارتباطات، دورنماها، ایدهها» در میان اسناد سفارت آمده است:
«درعینحال منافع ما در ایران قابلتوجه باقی میماند، که کمترین آن نفت نیست. چون که یک دولت اسلامی به هر شکلی که باشد (که رهبریت مذهبی به ایفای یک نقش محوری ادامه میدهد) برای آیندهای قابلپیشبینی قابلمشاهده است، بایستی که ما از طریقی حسابشده مقاصد خیرمان را نشان دهیم و به ایران اطمینان بخشیم که ما هم آرزوی خوبی برایشان داریم و هم قصد داریم که خودمان را در امور داخلی آنها شرکت ندهیم.»
مشاهده میشود که امریکا همچنان امیدوار است تا بتواند منافع راهبردی خود در ایران خصوصاً نفت را در دوره انقلاب نیز تأمین کند و این مستلزم آن است که ایرانیان متوجه مداخلهجوییهای امریکا نشوند.
این در حالی است که هنوز چند ماهی از سقوط رژیم پهلوی که تا روزهای آخرش موردحمایت نزدیک امریکا بود، نگذشته و امریکاییها نیز میدانستند مردم ایران هنوز حمایتهای امریکا از شاه را فراموش نکردهاند.
در یکی از مکاتبات خیلی محرمانه آژانس ارتباطات بینالمللی ایالاتمتحده (united state
international communications agency) با سفارت امریکا در تهران به شماره ۶۰۵۲ در تاریخ ۱۰ ژوئیه ۱۹۷۹ تیر ۱۳۵۸ که از سوی ریچارد اچ. کرتیس، معاون مدیر امور خاور نزدیک این آژانس تهیه شده و به امضای جان ای. راینهارت
(John E. Reinhardt) رسیده، آمده است:
«مناسبات نزدیک ما با شاه و پشتیبانی طولانی و درازمدت از رژیم او فراموش نشده و به این زودیها فراموش نخواهد شد. اثرات ماندگار این مناسبات نزدیک، حکومت ایالات متحده را در نقش مداخلهجو معرفی میکند که عملیات عرفی آن کذب آن را نمایان میکند و اقدامات گذشته آن مانع آن میشود که از اعتبار معنوی در قضاوت درباره انقلاب ایران برخوردار باشد.»
اینک مشخص شد که امریکا در طول ۲۵ سال پایانی عمر رژیم پهلوی موقعیت پایداری در کسب منافع خود در ایران پیدا کرده بود که با واقعه انقلاب اسلامی، ادامه کسب این منافع با خطر جدی مواجه شد. ازاینرو از طریق سفارت خود در تهران تلاش کرد با اقدامات و راهبردهای جدیدی این منافع و موقعیت را بازیابی کند، امری که در قسمتهای آینده با تکیه بر اسناد مورد واکاوی دقیقتری قرارخواهد گرفت.
ادامه دارد...
* منابع در دفتر روزنامه موجود است
سایر اخبار این روزنامه
تسلیحات هرچه لازم باشد
پاسخ به شرارت دشمن قطعی است
ظلمستیز، مثل دانشآموزان ایرانی
نامه محرمانه کارمندان بیبیسی علیه بیبیسی
زخم کاری حزبالله به اسرائیل
سردار سلیمانی: جوانان تاریخ معاصر را بخوانند شاه حتی یک جمله علیه اشغالگران نگفت
ساماندهی آسیبهای اجتماعی بهرغم تیراندازی هوایی!
تقلای واشینگتن برای حفظ منافع خود در ایران