پايان دو زانو نشستن

چندي پيش دست بر قضا در يك موسسه خصوصي، سر يك كلاس به عنوان مخاطب حاضر شدم. آخرين‌بار كه به عنوان شاگرد در كلاسي بودم، ده سال پيش بود. البته در اين فاصله بارها در جلسات سخنراني و همايش و نشست به عنوان شنونده شركت كرده‌ام، اما شما كه غريبه نيستيد، هميشه حوصله‌ام سر رفته و خسته شده‌ام. نمي‌دانم به سن و سال بر مي‌گردد يا ويژگي زمانه است. اين‌بار كه در كلاس بودم، با اينكه خودم داوطلبانه در آن شركت كرده بودم و موضوع و استاد را دوست داشتم و چند ساعت براي رسيدن به آن وقت صرف كرده بودم، باز از ميانه كلاس حوصله‌ام سر رفت و احساس ملال و بي‌حوصلگي كردم. استاد خيلي تلاش مي‌كرد از به قول معروف ابزارهاي جديد آموزشي مثل ويديو و فيلم و موسيقي و... اما انصافا هيچ كدام از اين كارها افاقه نمي‌كرد. 
مساله فقط اين نيست كه استاد يا آموزگار در تمام طول كلاس متكلم وحده است و مخاطبان بايد حرف‌هاي او را با دقت گوش كنند و اگر سوال و جوابي باشد، بايد در انتهاي كلاس-اگر وقت باشد- مطرح كنند. در آن صورت استاد معمولا در مقام و جايگاه داناي كل يا كسي كه از بقيه يك سر و گردن بالاتر است، به سوال‌ها جواب بدهد. حتي فرم كلاس هم مساله‌برانگيز است. يعني استاد يا معلم جايي آن جلو و معمولا بالاتر، پاي تخته ايستاده يا نشسته و ما به اصطلاح شاگردان، روبه‌روي او، در رديف‌هاي پشت سر هم صندلي يا نيمكت، ساكت نشسته‌ايم و به حرف‌هاي او گوش مي‌كنيم.  اكثر مواقع در اينكه استاد يا معلم در آن موضوع خاص دست‌كم اطلاعات بيشتري از مخاطبان دارد، شكي نيست، اما در روزگاري به‌سر مي‌بريم كه دستيابي به اطلاعات و داده‌ها بسيار سهل‌الوصول شده و هر كسي مي‌تواند به راحتي با اندكي جست‌وجو در فضاي مجازي هر چه را مي‌خواهد، بيابد. تفاوت شايد در اين باشد كه استاد درمورد آن موضوع خاص تعمق و تفكر بيشتري كرده يا آن موضوع را از زاويه‌هاي متفاوتي نگريسته و به نتايج تازه‌اي رسيده. در اين صورت قاعدتا او چيزي را دراختيار دارد كه مختص به خود اوست و مي‌تواند با در ميان گذاشتنش با ديگران، دريچه‌هاي نويي را به آن موضوع براي ايشان بگشايد.  هر كدام از حالت‌هاي بالا هم كه باشد، باز راه‌حل اين نيست كه كلاس درسي ملال‌انگيز به شكلي كه توصيف شد، برپا كرد. بهترين راه گفت‌وگوست، يعني ايجاد فضايي براي هم‌فكري و در ميان گذاشتن ايده‌ها و انديشه‌هاي نو. مي‌دانم كه برخي با اين پيشنهاد -ظاهرا- راديكال مخالفت مي‌كنند و همچنان از شكل سنتي و رايج كلاس درس دفاع مي‌كنند و براي دفاع از آن استدلال‌هاي محكمي دارند. مثل اينكه همچنان در اكثر كلاس‌هاي درس، استاد يا معلم در مورد موضوع كلاس بيشتر از بقيه مي‌داند و هدف از كلاس آموزش و ياد دادن است، ضمن اينكه مساله فقط اطلاعات نيست، بلكه آموزش به معناي يادگيري روش‌مند داده‌هاست. به عبارت دقيق‌تر، استاد يا آموزگار، كسي نيست كه فقط مجموعه‌اي از داده‌ها را به شاگردان عرضه مي‌كند، بلكه اين اطلاعات را به شيوه و روشي درست به او ارايه مي‌كند.  به فرض پذيرش اين ديدگاه، در روزگار كنوني كه اتوريته معلم و كلاس درس بيش از هر زمان فروريخته، براي اينكه مخاطبان بپذيرند كه استاد حرفي نو براي گفتن دارد، چاره‌اي جز اين نيست كه از جايگاه بالاتر قبلي پايين بيايد و در كنار ديگران بنشيند. من كارشناس و متخصص آموزش و پرورش نيستم، اما مي‌دانم كه ديگر حوصله ندارم در كلاس‌هاي درس قديم شركت كنم، هرقدر هم كه استاد فاضل و دانشمند به نظر برسد. ترجيح مي‌دهم از كسي چيز ياد بگيرم كه خودش را بالاتر از من نداند و در كنار من بنشيند و همدلانه نتايجي را كه يافته، با من در ميان بگذارد و از من هم نظر بخواهد، نه به عنوان آدمي يا فردي كم‌اطلاع‌تر، بلكه به عنوان كسي كه مي‌تواند موضوع را از زاويه‌اي ديگر ببيند. عصر آمرانگي و سلسله مراتب عمودي به سر آمده. گذشت زماني كه توصيه مي‌كردند دو زانو در محضر «استاد» بنشينيد و لام تا كام حرف نزنيد و هر چه او گفت، بگوييد چشم!