ديوارهاي نامرئي شهر

«انسان‌ها مثل هواي دم‌وبازدم ما زودگذر هستند و فعاليت‌هاي روزمره‌ زندگي چيزي نيستند جز سايه‌اي گذرا و در عين‌ حال پويا. هميشه مجذوب اين كلمات بودم، اما فقط بعد از مرگم و تبديل ‌شدن به چيزي كه مي‌بيني، معناي واقعي كلمات را فهميدم. آره، ما انسان‌ها آهي بيش نيستيم و حالا كه مردم، ديگه حتي سايه هم ندارم.» رمان شهر و ديوارهاي نامطمئنش نوشته هاروكي موراكامي با ترجمه امير ديانتي از زبان ژاپني در نشر نيماژ منتشر شد. شهر و ديوارهاي نامطمئنش داستاني عاشقانه درباره جست‌وجو؛ قصيده‌اي است در بزرگداشت كتاب‌ها و كتابخانه‌هايي كه اين گنجينه‌ها را در خود جاي داده‌اند و تمثيلي است براي اين روزگار غريب. داستان در مرز خيال و واقعيت روايت مي‌شود و ميان شهر محصور شده، ميان ديوارها و دنيايي كه مي‌شناسيم يا تصور مي‌كنيم مي‌شناسيم، رفت‌ و برگشت دارد. داستان اين كتاب ماجراي پسر و دختري نوجوان است كه عاشق هم مي‌شوند. دختر به او مي‌گويد خود واقعي‌اش جاي ديگري است. شهري محصور شده ميان ديوارها كه تك‌شاخ‌ها در آن جولان مي‌دهند و كتابخانه‌ها به‌ جاي كتاب روياهاي باستاني دارند و تكنولوژي در آن جايي ندارد. دختر ناگهان و به ‌شكل مرموزي ناپديد مي‌شود، مرد در ميانسالي به شهر محصور ميان ديوارها مي‌رسد و دختر هنوز در همان سني است كه مرد اولين‌بار ديده بود. همه‌ چيز همان‌گونه است كه دختر گفت، اما پشت نقابي دلفريب، ماجرايي شوم خفته است. «وقتي طعم عشق خالص و واقعي رو بچشي، گرما به يه قسمت از قلبت مي‌تابه و حتي مي‌سوزوندش. مخصوصا وقتي اون عشق قبل ‌از اينكه به كمال برسه و ميوه بده، ميونه راه از دست بره. يه همچين عشقي براي كسي كه تجربش كرده، نعمت عالي و سعادت خالصه اما در عين‌ حال مي‌تونه يه نفرين مادام‌العمر و دردسرساز هم باشه.» ‌هاروكي موراكامي، نويسنده ژاپني كه مترجم هم هست و بيشتر به عنوان مترجم ريموند كارور شهرت دارد. اغلب آثار موراكامي به زبان فارسي ترجمه شده. موراكامي، سال ۱۹۴۹، در كيوتو به دنيا آمد، يعني زماني كه ژاپن دوران پساجنگ جهاني دوم را مي‌گذراند و وضعيتي دوگانه در قبال فرهنگ امريكايي داشت: هم در جنگ از اين كشور دشمن شكست خورده بود و هم فرهنگ امريكايي در حال نفوذ در فرهنگ سنتي خانواده‌هاي ژاپني بود. اين دوگانگي و تاثيرات آن، بر فضاي ذهني و داستاني موراكامي نيز تاثير بسيار داشته است؛ چنانكه گرچه او گاه از سوي ادباي هموطنش محكوم به بي‌اعتنايي به ساختار ادبيات ژاپن و به‌اصطلاح غربي‌ بودن مي‌شود، ولي همزمان رگه‌هايي بسيار شرقي نيز در آثارش دارد. فصل اول كتاب بازنويسي داستاني قديمي از خود او است. بخش دوم كتاب، قهرمان داستان شغلي در يك كتابخانه در شهري كوچك در فوكوشيما پيدا مي‌كند و در آنجا با سلف مرموز خودش و نوجواني آشنا مي‌شود و در سه قسمت، راوي از ۱۷ سالگي به ميانسالي مي‌رسد و داستان بين واقعيت و حالتي شبيه رويا جابه‌جا مي‌شود. موراكامي گفته داستان زمان جواني‌اش حاوي دو عنصر مورد علاقه‌اش يعني ديوار و سايه بود. اما براي نوشتن آن بايد حرفه‌اي‌تر مي‌شد. موراكامي گفت: «من داستان را در حالت نيمه‌كاره در يك مجله ادبي منتشر كرده بودم و از آن بسيار پشيمان بودم. مثل يك استخوان ماهي در گلويم گير كرده بود. من از كار راضي نبودم، اما عنوان را دوست داشتم.» موراكامي به ژاپن تايمز گفته بود: «عنوان رمان به اين سوال اشاره دارد كه آيا ديواري كه دنيايي را از دنياي ديگري جدا مي‌كند واقعا محكم است يا خير.»