روزی روزگاری ایران!
[ شهروند ] این روزها در شرایطی که بحثهای عمومی در سطح اجتماع و رسانهها درباره مهاجرین افغانستانی و بحث کلی مهاجرت اوج گرفته؛ یک فیلم سینمایی به نام «نهنگها» روی پرده گروه فیلمهای هنر و تجربه آمده که همین مسایل اجتماعی را در قالب داستانی سینمایی به نمایش گذاشته است. فیلمی به کارگردانی غلامرضا جعفری که داستان یک خانواده افغانستانی را روایت میکند که در یک ویلا سرایدار هستند- و همین موقعیت کاری اتفاقات جالبی را برایشان به وجود میآورد که البته بیارتباط با تصویر همیشگی فیلمهای افغانستانی از فضای اجتماعی حاکم بر شهرهای ایران در قبال مهاجران افغانستانی نیست. «نهنگها» با بازی سوگل قلاتیان، وحید شیخزاده، امیر زمستانی، شهرهسادات موسوی، حسن مقصودی و سحرناز عباسزاده که از اوایل آبانماه روی پرده آمده؛ اگر چه در زمان کرونا تحت عنوان «روزی روزگاری ایران» جلوی دوربین رفته و حالا با چند سال تاخیر به نمایش درمیآید، اما بهرغم همین فاصله زمانی نسبتا طولانی هم که بین زمان تولید تا نمایش این فیلم وجود دارد، باز هم به نوعی با استقبال نسبی از سوی مخاطبان سینما و به خصوص سینمادوستان مهاجر مواجه شده است؛ با اینکه صحبتهای رسانهای کارگردانش- به عنوان مثال در ایلنا- درباره اینکه «وضعیت امروز مهاجران افغانستانی در ایران بهتر شده است»- حاشیههایی را نیز در چند وقت اخیر متوجه او کرده است. به خصوص آنجایی که گفته اگر این فیلم را امروز میساخت، قطعا همدلی ایرانیها و افغانستانیها را بیشتر نشان میداد!
در ادامه صحبتهای غلامرضا جعفری را در مورد این فیلم و البته وضعیت مهاجران افغانستانی در ایران میخوانیم:
میتوانید درباره اینکه «نهنگها» از کجا و تحت چه شرایطی در ذهن شما آغاز شد، صحبت کنید؟
نقطه آغاز پیرنگ اصلی «نهنگها» یک ماجرای واقعی بود که در حوالی سالهای ۸۰-۸۱ پیش آمده بود- و درباره یک مرد افغانستانی بود که شب عید، در حالی که همسرش هم روزهای آخر بارداری را میگذراند، دستگیر شده و به اردوگاه فرستاده شده بود. این نقطه آغاز این فیلم بود.
یعنی از یک اتفاق واقعی، بدون هیچ تغییر و افزودن بار دراماتیکی استفاده کردید؟
نه؛ برای اینکه قصه فیلم جذابتر شود- و به خصوص به این دلیل که دلم میخواست مخاطب فیلم تنها افغانستانیها نباشند- دو پیرنگ دیگر هم به خط روایی فیلم اضافه کردم که البته در اصلاحات صورت گرفته این دو پیرنگ بسیار کمرنگ شد که البته بخشی از این مسئله به بیتجربه بودن من برمیگشت که نمیدانستم فیلمنامهام را چگونه معرفی کنم.
اینکه اخیرا گفتهاید برخورد با مهاجران افغانستانی نسبت به سالهای گذشته بهتر شده است، حاشیههایی را به وجود آورده است...
من اصالتاً افغانستانی هستم، پدرم ۵۷ سال است که به ایران مهاجرت کرده و این را خوب به یاد میآورم که زمانی که در اواسط دهه 60 به مدرسه ابتدایی میرفتم، در تمام مدرسه فقط من و برادرم اصالتاً افغانستانی بودیم، امروز اما اینگونه نیست و در شهرهای مختلف کلونیهایی از افغانهای مهاجر- مثلا در دولتآباد اصفهان- به وجود آمده است. این کلونیها که البته معمولاً در پایین شهرها هستند، باعث بروز جوسازیهایی هم شدهاند. به عنوان مثال چندی پیش رسانهها نوشته بودند در یک بیمارستان در کرج بیش از نیمی از زایمانها مربوط به اتباع بوده- که چنین به نظر می آمد که گویی ایران مملو از افغانستانیها شده است. اما طبق پیگیریهایی که کردم، مشخص شد که این بیمارستان در منطقهای است که افغانستانیها در آنجا سکونت دارند و طبیعتاً فرزندانشان را هم در آن بیمارستان به دنیا میآورند و نباید این موضوع را به عنوان حضور حداکثری افغانستانیها در شهر برداشت کرد. اما در پاسخ شما؛ به عنوان کسی که در ایران به دنیا آمده و تمام عمرم را هم در ایران بودهام، باید بگویم که امروز وضعیت اجتماعی برای افغانستانیها در ایران نسبت به گذشته کمی بهتر شده است.
وضعیت و جایگاه اجتماعی مهاجران هم تا حدی بر این امر گواهی میدهد. نه؟
در گذشته این مسئله که یک افغانستانی به دانشگاه برود تقریباً غیرممکن بود؛ اما امروز وضعیت بهتر شده است. در واقع فکر میکنم حاکمیت هم به این نتیجه رسیده که اگر این افراد بیسواد باشند تبعات منفی بالایی دارد و قطعاً یک مهاجر باسواد بهتر از یک مهاجر بیسواد است. یا حتی خود من، این که به شخصه فیلم ساختهام نشان میدهد که وضعیت امروز مهاجران بهتر است. البته همچنان معضلاتی نیز در این میان وجود دارد که البته شاید طبیعی هم باشد چرا که هر کشوری برای مهاجرانی که به آنجا میروند باید قوانینی تعیین کنند و این قوانین در مواقعی میتوانند دست و پا گیر هم باشند! مثلا برای ثبت فیلمنامه در سامانه وزارت ارشاد باید کد ملیتان را وارد کنید و من چون کد ملی ندارم مجبور شدم فیلمنامه را به نام مادر یکی از دوستانم ثبت کنم. اما در کل کتمان نمیتوان کرد که وضعیت اجتماعی افغانستانیها در ایران بهتر از گذشته شده و در آینده بهتر از این هم خواهد شد.
فکر میکنید سینما میتواند تاثیری بر بهتر شدن رابطه ایرانیها و افغانستانیها داشته باشد- یا داشته؟
یکی از مضامینی که «نهنگها» دنبال میکند همین مسئله است. این فیلم در روزهای اول دوران کرونا ساخته شده که صحبتهای ضد و نقیضی درباره آن وجود داشت. برای همین هم اگر امروز این فیلم را میساختم قطعاً جور دیگری میساختم و دوستی و همدلیها را بیشتر نشان میدادم. البته در زمان ساخت فیلم هم قصدم روایت منصفانه بود و در فیلم هم شاهدیم که شخصیت ایرانی چقدر به خانواده افغانستان و زن باردار کمک میکند. این همدلی را من همواره شاهد بودهام و حالا همین را در فیلمم هم نشان دادهام.
انتقادی که از شماری از فیلمسازان افغانستانی وجود دارد، این است که با اینکه اینجا فیلمشان را میسازند، اما نگاهشان به ایرانیها به شدت منفی و یکجانبه است. آیا «نهنگها»ی شما هم با چنین اتهامی مواجه شده؟
نه؛ البته در کنار همدلیها و همراهیهایی که نشان دادهام انتقادهایی هم مطرح کردهام و البته این انتقادها را هم بر اساس خاطرات و اتفاقاتی که زیست کردهام، روایت کردهام. اتفاقا این موج اخیر ضدمهاجرت را هم تا حدود زیادی درک میکنم و اگر بخواهم نظرم را بیان کنم باید بگویم که من هم بر این عقیده نیستم که نباید با مهاجرتهای غیرقانونی مقابله شود. طبیعی است که هر کشوری برای جلوگیری از مهاجرتهای غیرقانونی برنامهریزیها و محدودیتهایی دارد اما همین برنامهریزیها و محدودیتها را هم میتوان با شرایط بهتری انجام داد. من بیش از ۴۰ سال دارم و در ایران به دنیا آمدهام و خانوادهام جزو اولین افغانستانیهایی هستند که مهاجرت کردهاند و در این شرایط که پس از استقرار طالبان میزان مهاجرتها افزایش پیدا کرده، نباید افغانستانیهایی که سالهای سال در ایران بودهاند با دیگر افراد در یک دستهبندی قرار داده و یک برخورد داشته باشند. من تاکنون کابل را ندیدهام و خودم را ایرانی میدانم، اما فارغ از این حقیقت که اینجا به دنیا آمده و اینجا بزرگ شدهام، هر زمانی که به آن احساس عشق و تعلق سرزمینی دست مییابم، به شکلهای مختلف به من یادآوری میشود که تو افغان هستی و جزوی از ما به حساب نمیآیی. این در حالی است که من اصلاً افغانستان را ندیدهام و نمیشناسم و همه اعتبارم را در ایران به دست آوردهام، اما گاهی مواقع آنقدر اذیت میشوم که از سر لجبازی سعی میکنم این مسائل را منکر شوم!