بي برق شديم!

شماره ماه‌طلعت كه روي گوشي افتاد، چاره‌اي جز پاسخگويي نديدم، چون مي‌دانستم كه دست‌بردار نيست و تمام مدت شبانه‌روز از تماس گرفتن و ميس‌كال افتادن خسته نمي‌شود.
مادربزرگِ ماه‌طلعت با مادربزرگ نامادري يكي از اقوام دور ما دختر خاله بوده است، اما ماه‌طلعت، اين خويشاوندي را خيلي نزديك احساس مي‌كند و به ما نه از سر تفنن يا دوستي، بلكه به عنوان يك خويشي واقعي «خاله » مي‌گويد. اگر به روي او بياوري كه اين نوع خويشاوندي در عالم امروز چندان نزديك به حساب نمي‌آيد، فوري رو ترش مي‌كند و مي‌گويد: «تو كسِرت مي‌شه بگي من خاله‌تم؟ » منظور از كسر همان خجالت كشيدن است به دلايل طبقاتي!
ماه‌طلعت در همان ابتداي صحبت گفت كه برق خانه‌شان رفته است و از من خواست كه كاري كنم!
گفتم: همين‌جا هم دو ساعتي است كه برق رفته و من خودم هم دارم از بيكاري سماق مي‌مكم! با لحني انكارآميز گفت: تو تهرون هم مگه برق مي‌ره؟ جواب مي‌دم: بله، چرا نره؟ مگه تهرون با جاهاي ديگه چه فرقي مي‌كنه؟ ادامه بحث به شرح زير پيش مي‌ره:


ماه‌طلعت: م ئي‌چيزا سرم نمي‌شه خاله! هر كار مي‌كني بكن تا ئي برق ما بياد!
من: دست من نيست كه خاله! اگه بود كه برق خونه خودمون را وصل مي‌كردم!
ماه‌طلعت: يكي مي‌گفت تو تونل تنگه‌زاغ تو جاده بندرعباس لامپاش خاموش بوده و ماشينا تصادف مي‌كردن، بعد به تو گفته و تو هم زنگ زدي راهنمايي و رانندگي و حالا اومدن لامپاش رو وصل كردن!
من: نه به خدا! به من گفتن كه تونل تنگه‌زاغ تاريك و خطرناكه اما بهشون گفتم كه خودشون زنگ بزنن به راهنمايي و رانندگي تا بياد درست كنه!
ماه‌طلعت: آخه يكي ديگه هم مي‌گفت لوله آب جلوي خونه‌شون تركيده و يك هفته تمام آب هرز رفته، هر چي زنگ زدن به اداره آب هيچ‌كس نيومده درستش كنه تا اينكه به تو گفتن و تو هم زنگ زدي به اداره آب و بعد از يك هفته اومدن درستش كردن!
من: نه به خدا! گفتن كه لوله آب جلوي خونه‌شون تركيده و آب هميطور هدر مي‌ره، اما من گفتم خودشون زنگ بزنن و پيگير بشن، بلكه يكي بياد درستش كنه!
ماه طلعت: يعني از تو هيچ كاري برنمي‌آد خاله؟
من: من كاره‌اي نيستم كه ازم كاري بربياد خاله!
ماه طلعت: اصلا چرا تو اين فصل سال برقا قطع شده؟ هيچ‌وقت كه تو ماه عقرب برقا نمي‌رفت!
من: مي‌گن تو پاييز و زمستون گاز كم مي‌آد و براي تامين برق بايد مازوت بسوزونن كه اون هم آلودگي ايجاد مي‌كنه. حالا رييس‌جمهور دستور داده كه براي سلامتي جان مردم مازوت نسوزونن كه بجاش بايد قطعي برق داشته باشيم.
ماه‌طلعت: خاله! تو همه كشورا همينجوره؟
من: نه. فقط اينجا اينجوري شده؟ چون كشور تحريمه و نمي‌شه گاز به اندازه كافي توليد كرد!
ماه طلعت: ئي رييس‌جمهور كه گفته بود تحريماره ور مي‌داره!
من: ظاهرا مي‌خواد ولي نمي‌ذارن!
ماه‌طلعت: كي نمي‌ذاره؟ رو دست رييس‌جمهور كي مي‌تونه حرف بزنه؟
من: اينجا با جاهاي ديگه فرق مي‌كنه خاله! خيليا رو دست رييس‌جمهور حرف مي‌زنن!
ماه طلعت: ايجور كه ته مي‌گي اينم كه مثل خودت هيچكاره هست!
من: سياسي هم كه شدي خاله!
ماه‌طلعت: من از همون اولش سياسي بودم خاله! منه دستك كم گرفتي؟ به من مي‌گن ماه‌طلعت! الان ئي گوشي را ور‌مي‌دارم و زنگ مي‌زنم به اداره برق هزارتا لنتراني بارشون مي‌كنم و بعدش هم از اين تاريكي فيلم مي‌گيرم مي‌فرستم برا اينترنشنال كه پخش كنه تا آبروشون بره! آخه خاله! مي‌گن ئي كشور رو گنج نِشته، نفت داره، گاز داره، معدن داره، هزار چي داره، پس اينا خرج چي مي‌شه؟ بعد ما تو ميزون و عقرب و قوس كه هميشه برق داشتيم، بايد بي‌برق بشيم؟ به خدا تو تاريكي داره خُلقم تنگي مي‌كنه! الان موقعِ پخش اين سريال «فريد » بود تو ماهواره! اونم نمي‌تونم ببينم. نفهميدم بدبخت چي شد آخرش! ته مي‌گي چي مي‌شه آخرش؟...