سه شركت بزرگ هواپيمايي استخدام من را رد كردند

نيره خادمي
از جنگ متنفر است. در كودكي بارها هواپيماهاي جنگنده را در آسمان خوزستان و بالاي سرش ديده و غرش رعد‌آساي آنها گوش‌هايش را خراش داده است. «ندا آل عاصي» آن زمان هرگز به ذهنش خطور نمي‌كرد كه در آينده، تمام روزهايش به اين آهن‌هاي غول پيكر گره خورده باشد. حالا اما ديگر برايش ديدن هواپيما و سر و كار داشتن با تجهيزات پيچيده‌اش عادي شده است. از كودكي عاشق فضانوردي و ستاره‌ها بود و هميشه درباره‌اش روياپردازي مي‌كرد. در مدرسه دوست داشت بيشتر از فضا و كهكشان‌ها بداند و تلسكوپ بسازد تا بيشتر به آسمان و آنچه در خود دارد، نزديك شود. معلم‌ها كه متوجه علاقه او شده بودند، پيشنهاد آموزش رشته‌اي مرتبط با ستاره‌شناسي در هندوستان را به خانواده دادند، اما شرايط مهيا نبود بنابراين به تدريج مسير تغيير كرد. روياي هواپيما اما از كودكي در ذهن او وجود داشت، ساختن هواپيما‌هاي كاغذي و پرواز دادن آنها زير سقف كوتاه خانه، بازي با خمير و علاقه به تعمير و ساختن در نهايت او را به يك مهندس پرواز تبديل كرد. يكي از آن پرشمار روزهايي كه با اتوبوس از محل كار به خانه بر مي‌گشت و سر در دانشگاه صنعت هوانوردي مشهد را مي‌ديد، بالاخره تصميم گرفت تا از جزييات تحصيل در آن، سر در بياورد. رفت و بعد از مدتي هم در رشته اويونيك هواپيما درس خواند. او حالا از معدود زناني است كه روي هواپيما كار مي‌كند، قطعات مختلف هواپيما را مي‌شناسد، توانايي تعمير آنها را دارد و در نهايت هم اجازه پرواز را صادر مي‌كند در حالي كه شايد اين‌طور به نظر مي‌رسد كه اغلب مردان، توانايي انجام اين كار و تحمل سختي‌‌هاي آن را دارند. البته شرايط استخدام او راحت نبوده است و قبل از اينكه در اين شركت هواپيمايي مشغول شود به سه شركت هواپيمايي بزرگ در ايران مراجعه كرده، ولي هيچ كدام استخدام يك زن در اين حرفه‌ را قبول نكرده‌اند. مي‌گويد: «زني كه وارد اين حرفه مي‌شود، بايد نترس و جنگجو باشد و از اين موضوع هراسي نداشته باشد كه كسي به او بگويد؛ كار تو مختص آقاست. روحياتش بايد قوي‌تر باشد. من وقتي وارد اين كار شدم حتي بعضي از همكاران مرد هم به من مي‌گفتند؛ اين كار خانم‌ها نيست. اگرچه در اين شركت اغلب همكاران مرد، هواي خانم‌ها را دارند. به هر حال اين رشته و شغل، مردانه است و شايد زماني هم از اين موضوع خسته شوم، مخصوصا وقت‌هايي كه يك شب تا صبح روي هواپيما كار كردم، ولي باز هم چون علاقه دارم، ادامه مي‌دهم.» گفت‌وگوي «اعتماد» با مهندس پرواز شركت هواپيمايي تابان را در ادامه مي‌خوانيد.
 
كار فني مهندسي هواپيما، بيشتر شغلي مردانه به نظر مي‌رسد و كمتر زني سراغ آن مي‌رود و حتي به آن فكر مي‌كند. شما چرا به اين شغل علاقه‌مند شديد و آن را انتخاب كرديد؟


بچه كه بودم علاقه خاصي به هواپيما و پرواز و فضانوردي داشتم. من متولد خوزستان هستم و دوره دبيرستان را در آبادان گذراندم. درسم خيلي خوب بود. يك روز معلم پرورشي از من خواست به مادرم بگويم كه به مدرسه بيايد. وقتي مادرم آمد به او گفت كه اين بچه به فضانوردي علاقه دارد و اگر براي شما مقدور است براي گذراندن دوره‌اي مرتبط با اين رشته، به هند برود، ولي پدرم به خاطر مقطع سني كه در آن قرار داشتم، قبول نكرد. آن زمان مدام فيلم‌هاي فضانوردي نگاه مي‌كردم و بعد علاقه‌ام به سمت مهمانداري آمد. بزرگ‌تر كه شدم البته سمت خلباني نرفتم و پس از جست‌وجو درباره شغل‌هاي مرتبط، به سمت فني مهندسي هواپيما آمدم و در دانشگاه صنعت هوانوردي مشهد رشته اويونيك هواپيما را خواندم. در واقع اين رشته، شامل الكترونيك و الكتريك است و با مدارها، المان‌ها و نشان‌دهنده‌هاي ناوبري وكامپيوترهاي مختلف هواپيما سر و كار دارد. هميشه آرزوي اين را داشتم كه در اين دانشگاه درس بخوانم و البته از ديپلم تا زماني كه به اين دانشگاه بروم، ۷ سال وقفه افتاد. آن زمان من شاغل بودم و در يك كارخانه، بيشتر كارهاي دفتري انجام مي‌دادم ولي هر بار كه با اتوبوس از مقابل اين دانشگاه رد مي‌شدم، هوش و حواس از سرم مي‌رفت و برايم خيلي مهيج بود. برايم سوال بود كه آيا مي‌توانم وارد اين رشته و دانشگاه شوم. بنابراين تحقيقاتم را در اين باره شروع كردم و متوجه شدم كه دانشجوي دختر هم ثبت نام مي‌كند. البته چون رشته‌ام مرتبط نبود، مستقيم نمي‌توانستم به رشته كارداني پيوسته بروم، بنابراين كارداني ناپيوسته را انتخاب كردم. پشتكار زيادي هم دارم و معتقدم كه آدم‌ها بايد دنبال آرزوهاي‌شان بروند، تلاش كنند، هدف‌شان را بشناسند و به آن برسند. من مجموعا تا كارشناسي، 5 سال براي اين رشته درس خواندم و خيلي هم سخت بود. در حال حاضر هم در ايران نخستين نفري هستم كه مدركم معادل پارت ۶۶ است و آن را از سازمان هواپيمايي كشوري دريافت كردم.
از كودكي مي‌گفتيد. آن زمان چگونه گذشت و در كل علايق شما چطور به اين سمت رفت؟
آن زمان در مدرسه عاشق ساخت تلسكوپ بودم و آسمان و ستاره‌شناسي را خيلي دوست داشتم. هميشه به آسمان نگاه مي‌كردم هنوز هم همان علاقه در من وجود دارد. معلمم گفت؛ اگر دوست داري كمك مي‌كنم يك تلسكوپ بسازي، وسايلش را بگير تا روش ساختن آن را به تو ياد بدهم. دوم دبيرستان بودم من هم قبول كردم و با كمك معلمم يك تلسكوپ ساختيم. كشف كردن و ساختن را دوست داشتم و اين حس من درنهايت به سمت اين رشته فني در هواپيما تكامل پيدا كرد. كوچك‌تر هم كه بودم خيلي در اين زمينه كنجكاو بودم، عاشق برق بودم و يك بار هم داشتم سيم را داخل پريز مي‌بردم. وقتي پسر دايي‌ام اين صحنه را ديده بود، ترسيده بود و من هم كه نمي‌دانستم خطرناك است و مي‌خواستم با آن بازي كنم. سنم خيلي كم بود شايد مثلا ۶ يا ۷ سال داشتم. دوران مدرسه چون پدرم خيلي نسبت به حوادث و تصادفات جاده‌اي حساس بود، اجازه رفتن به اردو از طرف مدرسه را نمي‌داد ولي من هميشه از مادرم رضايت مي‌گرفتم و مي‌رفتم. ما ۴ سال در شيراز زندگي كرديم و بهترين خاطراتم هم از آنجاست و خيلي از وسايل دوران مدرسه را هم هنوز دارم از كارنامه‌هاي كلاس اول تا بعضي از كاردستي‌ها. كارتون را خيلي دوست داشتم و هميشه تعريف مي‌كنند هر وقت گريه مي‌كردي كافي بود، تلويزيون را روشن كنيم تا كارتون تماشا كني و همان زمان ساكت مي‌شدي. هنوزم هم آن كارتون‌هاي قديمي را دوست دارم از پينوكيو، سندباد و... اين كارتون‌ها را دوست داشتم، چون شخصيت‌هاي قوي داشت و همه ماجراجو بودند. يكي از فيلم‌هاي مورد علاقه‌ام جنگ ستارگان بود، چون عاشق تخيل بودم.
بيشتر سراغ چه بازي‌هايي مي‌رفتيد؟
همراه خواهر و برادرم با پشتي‌هايي كه داشتيم، خانه مي‌ساختيم. عاشق لوازم‌التحرير بودم و الان هم همين‌طور است. اگر اغلب زن‌ها طلا دوست دارند و من هر چيزي كه نوستالژيك باشد را به جاي آن دوست دارم. بازي با خمير را دوست داشتم و ساختن با خمير برايم جالب بود و هنوز هم اين كار را دوست دارم شايد چون پدرم معمار بود و كار فني و لوله‌ كشي و كاشي‌كاري انجام مي‌داد به ساختن علاقه‌مند شدم. پدرم وقتي كوچك بوديم كنار ديوار با گچ يك تك پله درست كرده بود و از روي آن به سمت پشت‌بام مي‌رفت، برادرم از او ياد گرفته بود و من هم از آنها ياد گرفته بودم و بالا مي‌رفتم در حالي كه اصلا هم نمي‌ترسيدم. يك عروسك سخنگو هم داشتم كه پدرم آن را برايم خريده بود و من هميشه كنجكاو بودم كه اين صدا از كجاي عروسك و چگونه به صدا در مي‌آيد البته يك روز پسر عمه‌ام آن را خراب كرد. از همان زمان هم هواپيما را دوست داشتم. در زمان بازي اگر پسرهاي فاميل هواپيماي كاغذي درست مي‌كردند، من هم به كمك برادرم با كاغذ و خمير هواپيما مي‌ساختم، برادرم خمير آن را درست مي‌كرد و آن را به نخ وصل مي‌كرديم و به پرواز درمي‌آورديم. حتي با كاغذ دفتر مشق‌هاي‌مان هم هواپيما درست مي‌كرديم و البته هنوز هم ذوق اين را دارم كه آن هواپيماها را به پرواز در بياورم. در كل بازي‌هاي پسرانه را خيلي دوست داشتم و از همان زمان مي‌خواستم كارهايي را انجام دهم كه براي يك زن يا دختر سخت است. در حال حاضر هم اخلاقم همين است، به عنوان مثال اگر پدر يا برادرم خانه نباشند، براي لوله‌كشي و كارهاي فني در خانه دست به آچار مي‌شوم يا مثلا كنار برادرم نقاشي ساختمان را هم ياد گرفتم و خانه‌مان را با هم رنگ كرديم.
در زمان كودكي جنگ را هم تجربه كرديد از آن زمان بگوييد. به هر حال آن روزها و شايد ديدن جنگنده‌ها در آسمان خوزستان شناخت شما را نسبت به هواپيما بيشتر كرده باشد.
در جنگ به دنيا آمدم و از جنگ متنفرم. ما در زمان جنگ چند سال در شيراز بوديم ولي صدام شيراز را هم مي‌زد. حمله هوايي كه شروع مي‌شد در سنگرها پناه مي‌برديم. خانه ما در خوزستان نزديك منطقه جنگي فاو بود، يك روز كه با همسايه‌ها دم در نشسته بوديم كه از دور يكسري هواپيماي جنگنده در حال حركت به سمت ما بودند و مادرم فكر كرده بود كه كلاغ هستند. وقتي نزديك منطقه شدند و فاو را زدند، سروصداي زيادي به پا شد البته اين طرف هم ضد هوايي زدند. آن روز مادرم، من را با عجله كشيد تا فرار كنيم. من هم بدون دمپايي همين‌طور فرار كردم و بعد ديدم پاهايم پر از ريگ شده و سوراخ سوراخ است. آدم در آن لحظه انفجار اصلا به چيز ديگري فكر نمي‌كند. يك بار هم هواپيماي جنگنده پشت كوه‌ها سقوط كرد و در كل در بندر در ارتفاع پايين پرواز مي‌كردند. آن روزها خيلي وحشتناك بود و اصلا شوخي‌بردار نبود، هم ترس داشتيم و هم هيجان كودكي. من هنوز هم خواب آن هواپيماها را مي‌بينم و گاهي هم خواب مي‌بينم كه در حال فرار از چيزي با دست‌هاي خودم پرواز مي‌كنم.
وقتي اين شغل را انتخاب كرديد، نترسيديد كه ديگران شما را سرزنش كنند و بگويند اين چه شغلي است كه انتخاب كرده‌اي؟
ما همان ابتدا كه هنوز وارد دانشگاه نشده بوديم به ما مي‌گفتند؛ اين شغل هم بازار كار دارد. اما وقتي وارد دانشگاه شديم گفتند؛ بازار كاري ندارد. خودم چند بار با رييس دانشگاه، ملاقات داشتم و مي‌گفتم؛ اگر بازار كار ندارد، انصراف بدهم، چون به هر حال وقت و هزينه صرف آن مي‌كردم و دوست داشتم در اين شغل كار كنم، ضمن اينكه همزمان شاغل بودم و برايم سخت بود ولي در جوابم گفتند كه براي خانم‌ها هم جذب نيرو دارد. قبل از آن دانشجوي حسابداري بودم و از آن انصراف داده بودم تا در اين رشته ثبت‌نام كنم. با استاد فيزيكم كه در دانشگاه صحبت مي‌كردم به من گفت كه اشتباه مي‌كني، بهتر است از اين رشته انصراف بدهي و دوباره همان حسابداري را بخواني. درنهايت چيزي كه قلبم مي‌گفت را انجام دادم و حرفش را گوش نكردم و اين رشته را تا كارشناسي ادامه دادم. دختران ورودي ما در دانشگاه زياد بودند و حتي از پسرها هم بيشتر بودند، اما در ميانه‌هاي راه خيلي از آنها هم كه اتفاقا زرنگ بودند و معدل‌هاي بالا داشتند به خاطر سختي‌هاي كار و نبود فرصت اشتغال انصراف دادند. البته فقط دخترها انصراف ندادند و برخي پسرها هم انصراف دادند. چند سالي هم بود كه هيچ دانشگاهي در مشهد، رشته ما را نداشت و پذيرش تنها از سوي تهران بود؛ فكر مي‌كنم از سال 96 اين اتفاق افتاد، اما در حال حاضر يك شركت مجوز فعاليت را گرفته است و در رشته‌هاي هوانوردي كه شامل اويونيك و تعمير و نگهداري هم هست، دانشجو مي‌پذيرد. من و يكي ديگر از همكاران خانمم، جزو اولين نفراتي هستيم كه مستقيما روي هواپيما در شركت هواپيمايي كار مي‌كنيم. هيچ‌وقت هم به نظرم نمي‌آمد كه اين شغل مردانه است و نبايد آن را ادامه دهم، اتفاقا خيلي هم برايم مهيج بود. با اينكه مي‌دانستم شركت‌هاي هواپيمايي از زنان استقبال نمي‌كنند، از مديرعامل محترم شركت هواپيمايي تابان جناب كپتن عبدالله‌پور هم تشكر مي‌كنم كه حامي خانم‌ها مخصوصا در رشته فني و مهندسي هستند. قبل از اينكه به اين شركت مراجعه كنم، سراغ سه شركت بزرگ هواپيمايي رفتم ولي اصلا من را قبول نكردند.
اعضاي خانواده در مواجهه با اين تصميم چه واكنشي داشتند؟
پدرم از لحاظ اينكه رشته انتخابي‌ام فني بود، خيلي مشوقم بود ولي چون استخدام زنان در رشته‌هاي اينچنيني كمي دور از ذهنش بود، اميدي نداشت. ولي من به خودم و به پدرم قول دادم كه در فرودگاه استخدام مي‌شوم. در اين شركت هم ابتدا براي كادر اداري من را مي‌خواستند، ولي قبول نكردم، چرا كه اگر مي‌خواستم كار اداري انجام دهم در رشته قبلي يا شغل قبلي خودم مي‌ماندم. گفتم مي‌خواهم در فرودگاه باشم و روي هواپيما كار فني انجام دهم. بعد هم دوره بيسيك شركت كردم و مدرك آن را گرفتم و استخدام شدم. كل خانواده براي اين كار مشوقم بودند. يادم هست كه بايد براي تاييد نامه‌ شروع به كارم كه از پليس فرودگاه گرفته بودم، چندين كار انجام مي‌دادم. مثلا بايد مي‌رفتم انگشت‌نگاري يا سوء‌پيشينه مي‌گرفتم كه من همه اين كارها را در يك روز انجام دادم و افسري كه مهر تاييد را زد گفت؛ براي همه افراد، اين كارها چند روز زمان مي‌برد اما چه خوب كه همان روز اول، كار را تمام كردي.
قبل از اينكه وارد پروسه آموزش مهندسي هواپيما بشويد، چه تصويري از اين شغل داشتيد؟
هميشه به مادرم مي‌گفتم، وقتي استخدام شدم، مي‌روم بالاي هواپيما و عكس مي‌گيرم. اول حتي تلفظ رشته‌ام را هم نمي‌دانستم ولي براي من خيلي مهيج بود. يونيت‌ها براي من جذاب بودند و دوست داشتم كابين خلبان را تفكيك كنم، چون قبلا هم خلباني دوست داشتم. برايم سوال بود كه هواپيما چطور بلند مي‌شود و اصلا چطور كار مي‌كند.
حين كار تا به حال موقعيت‌هاي خطرناك هم براي شما پيش آمده؟
يك بار زماني كه هواپيما نشست متوجه شديم كه شيء خارجي به بال هواپيما و به سمت اسلات هواپيما برخورد كرده است. شدت برخورد باعث شده بود كه اسلات هواپيما سوراخ شود كه بعد ما با كمك همكاران مهندسي تعميرات و مديران شركت موضوع را بررسي كرديم و به نتيجه رسيديم كه آن قطعه هواپيما را كاملا عوض كنيم تا بتواند دوباره براي پرواز آماده شود. هيچ مشكلي غير قابل حل شدن نيست و تنها زمان و شرايط موجود (آب و هوايي) است كه كار را با چالش روبه‌رو مي‌كند. ما الان حين پرواز، كار چنداني انجام نمي‌دهيم و وقتي هواپيما روي زمين است هواپيما را بررسي و در صورت نياز تعمير مي‌كنيم. اغلب هم در پروازهايي همراه تيم هستيم كه شركت در فرودگاه مقصد، شهر يا كشور ديگري نمايندگي ثابت نداشته باشد. بنابراين به عنوان مهندس پرواز در هواپيما هستم و همزمان با نشستن آن و دقيقا در زماني كه خلبان، موتور را خاموش مي‌كند، چك‌هاي ما شروع مي‌شود. دور تا دور آن را بررسي مي‌كنم روي دماغه، چرخ‌هاي هواپيما، زير بدنه و بالاي هواپيما و همين‌طور تمام پنجره‌هاي دو طرف هواپيما را نگاه مي‌كنيم كه شكستگي نداشته باشد و بعد زير بال مي‌رويم. در نهايت سوختگيري انجام مي‌شود، ميزان روغن و نشتي احتمالي هيدروليك را چك مي‌كنيم. در نهايت پس از بررسي‌ و انجام كارهاي مورد نياز تاييديه پرواز را صادر و به لحاظ فني مجوز پرواز را مهر مي‌كنم. البته براي خود من تا به حال حادثه خطرناك حين پرواز پيش نيامده است، غير از چند باري برق‌گرفتگي در حين كار با قسمت‌هاي مختلف كه شدت بالايي ندارد و جزيي از كار ماست. در پرواز خودم هم مواردي بوده اما خيلي حاد نبوده است. به عنوان مثال در يكي از پروازها به علت مشكلي كه وجود داشت دو بار پرواز با تاخير مواجه شد و بعضا به خاطر شرايطي كه وجود دارد، تامين قطعه با زمان مواجه مي‌شود. در آن مورد هم موتور را پياده كرده بوديم كه بعد از عملياتي شدن پرواز، يكي از مسافران كه خانمي عرب بود، پاي پرواز و وسط باند، حالش بد شد. جيغ مي‌كشيد و مي‌گفت؛ سوار اين هواپيما نمي‌شوم. با او به زبان عربي صحبت كردم و اطمينان خاطر دادم كه مشكل برطرف شده و اتفاقي نمي‌افتد. او هم سوار شد. يك‌بار هم در شرايطي مشابه خانمي مشكل قلبي هم داشت، سوار نمي‌شد و مي‌گفت؛ خيلي استرس دارم و نمي‌توانم سوار هواپيما شوم. با او صحبت كردم و فكر مي‌كنم اتفاقا چون خانم بودم، اطمينان كرد و بعد سوار شد.
خاطره خوب هم داريد؟
قبلا چك هواپيماهاي شركت در خارج از كشور انجام مي‌شد، اما در حال حاضر خودمان اين كار را انجام مي‌دهيم. ما آموزش‌هاي مرتبط را فرا گرفتيم و خاطره خوبم براي زماني است كه براي اولين‌بار اين كار را خودمان در آشيانه انجام داديم و من هم جزو آن نفرات بودم. درواقع هواپيمايي كه دو سال زمين‌گير شده بود را توانستيم راه بيندازيم و بعد هم هواپيما با كمترين ايراد، وارد چرخه پرواز شد.
در كل مسافران در مواجهه با شما به عنوان يك زن، چه واكنشي دارند؟
اغلب اين موضوع براي آنها جالب است و تعجب مي‌كنند؛ حتي همكاران در بخش امنيت پرواز هم تعجب مي‌كنند، چون تابان تنها شركتي است كه براي تخصص فني هواپيما، نيروي خانم استخدام كرده كه مستقيم روي هواپيما و در كابين خلبان كار مي‌كند.
زني كه وارد اين شغل مي‌شود بايد چه خصوصياتي داشته باشد؟
اول اينكه بايد نترس و جنگجو باشد و از اين موضوع هراسي نداشته باشد كه كسي به او بگويد؛ كار تو مختص آقاست. روحياتش بايد قوي‌تر باشد. من وقتي وارد اين كار شدم، حتي بعضي از همكاران مرد هم به من مي‌گفتند؛ اين كار خانم‌ها نيست. اگر چه در اين شركت اغلب همكاران مرد، هواي خانم‌ها را دارند. به هر حال اين رشته و شغل، مردانه است و شايد زماني هم از اين موضوع خسته شوم، مخصوصا وقت‌هايي كه يك شب تا صبح روي هواپيما كار كردم، ولي باز هم چون علاقه دارم، ادامه مي‌دهم. يك بار در سال‌هاي اول كارم كه به تعمير هواپيما اقدام كرده بوديم، يكي از همكارانم اوكرايني بود. به من گفت؛ لامپ‌ها را باز كن و من چون اوايل كارم بود و تجربه نداشتم، نتوانستم آن را جا بزنم. ديدم نفر پشت سري در حال خنديدن به من است كه مثلا چون يك خانم هستي، نمي‌تواني اين كار را انجام دهي. من اين حركت را ديدم و اتفاقا كارم را بيشتر جدي گرفتم تا بهتر آن را ياد بگيرم. شايد در آن لحظه كمي هم ناراحت شدم ولي در نهايت مشوق من شد كه تلاش و تجربه‌ام را بيشتر كنم كه خطاي قبلي را نداشته باشم. زني كه وارد اين كار مي‌شود يا به آن علاقه دارد بايد خود را باور داشته باشد.
اگر مهندس پرواز نبوديد چه شغل ديگري را انتخاب مي‌كرديد؟
حتما در آن صورت ستاره‌شناس مي‌شدم و سراغ رشته هوا و فضا مي‌رفتم. همين حالا هم اگر قرار بر ادامه تحصيلاتم در مقطع ارشد باشد، مي‌توانم رشته هوا و فضا را انتخاب كنم، اما اين رشته در ايران خيلي جايگاهي ندارد ولي اگر براي خانم‌ها هم اين عرصه را باز مي‌كردند، ما هم مي‌توانستيم پيشرفت كنيم. من براي ادامه تحصيل مجبور شدم رشته M.B.A را انتخاب كنم ولي انصراف دادم، چون برايم هيچ هيجاني نداشت.