دست‌هايي براي فشردن گلوي دموكراسي!

توماس جفرسون سال‌ها پيش گفته بود: «آزادي ما به آزادي مطبوعات بستگي دارد و اين آزادي بدون نابود شدن نمي‌تواند محدود شود.» سخن او اشاره به يكي از اركان دموكراسي در امريكا داشت. به ركن چهارم دموكراسي. او كه خود يكي از بنيانگذاران امريكاي نوين بود، بيش از هر رييس‌جمهوري بر گسترش آزادي‌هاي سياسي و استحكام پايه‌هاي دموكراسي تلاش كرده بود. بي‌دليل نيست كه امريكا بعدها تبديل به يكي از بزرگ‌ترين قدرت‌هاي جهان شد و توانست پس از پشت سر گذاشتن جنگ‌هاي داخلي و بحران‌هاي سياسي و حتي اقتصادي در جايگاه كنوني بايستد. اين در حالي است كه امريكا نظير انگليس يا فرانسه پيشينه تاريخي چنداني ندارد يا حتي نظير ايتاليا با سابقه درخشان امپراتوري روم يا يونان با آن سابقه «حكمت و فلسفه» يا ايران با آن سابقه چند هزار ساله تمدن و امپراتوري گسترده در بخش عظيمي از كره خاك. 
از كشف قاره امريكا پانصد سال بيشتر نگذشته است. پيش از آن اساسا امريكايي با چنين مشخصه‌اي وجود نداشت و البته پس از آن تاسيس و استقرار دولت و نهايتا استقلال كه دويست سال بيشتر از عمر آن نمي‌گذرد. بافت جمعيتي امريكا هم يكدست و از يك نژاد نيست. كشوري است شكل گرفته از نژادها و رنگ‌ها و زبان‌ها و قوم‌هاي گوناگون. مهاجراني كه در طول ساليان به آنجا كوچ كرده‌اند و رفته رفته شيفته آن سرزمين شده‌اند و نسل‌هاي بعد را پديد آورده‌اند. تا جايي كه رييس‌جمهورهايي هم از نسل‌هاي بعد همان مهاجران به كاخ سفيد راه پيدا كرده‌اند و اينچنين قدرت دموكراسي آن كشور را به رخ جهان كشيده‌اند. باراك حسين اوباما يكي از همان نسل‌ها بود. از نسل يك مهاجر آفريقايي‌تبار كه توانست در هاروارد تحصيل كند. به حزب دموكرات راه پيدا كند و با راي خيره‌كننده وارد كاخ سفيد شود و جهان را نيز تحت تاثير قرار دهد. او نخستين رنگين پوستي بود كه به عنوان شخص اول كشور وارد كاخ سفيد شده بود. دونالد ترامپ هم، فرزند يك خاندان مهاجر اروپايي است.او هم ريشه خانوادگي‌اش به جايي بيرون مرزهاي ايالات متحده مي‌رسد، مثل رقيبش كامالا هريس كه ريشه‌اش به شرق آسيا، به هند مي‌رسد. به همين دليل به امريكا «سرزمين فرصت‌ها» مي‌گويند. سرزميني كه با قدرتي كه از بنيان‌هاي دموكراسي به دست آورده است، مي‌تواند هر مهاجري را در درون خود «حل» و آن را به شكل خود درآورد. مهاجران شيفته آن سرزمين مي‌شوند! به سرعت خود را با قوانين آن وفق مي‌دهند و در چارچوب‌هاي مقرر خود را به‌روز مي‌كنند. اما آيا ممكن است روزي اين چارچوب‌ها متزلزل شوند؟ آن بنيان‌ها به مخاطره بيفتند و دموكراسي از دست برود؟ چه چيز ممكن است امريكا را با خطر مواجه كند؟ 
اين پرسش‌ها پس از پيروزي ترامپ در انتخابات در محافل فكري و دانشگاهي دوباره تازه شده‌اند. بار قبل - هشت سال پيش - همچنين اتفاقي انديشمندان و كنشگران دموكراسي‌خواه را به واكنش واداشت و آنها با انبوهي گفتار و نوشتار به مقابله با چنين پديده‌اي برخاستند. اما چه چيز سبب شد تا او با يك فاصله چهار ساله بار ديگر به كاخ سفيد بازگردد؟ پس آن همه مقاله چه شد؟ آن همه سخنراني يا ميزگرد يا كنفرانس؟ انديشمندان در اين فاصله چه كردند؟ چرا ترامپ بازگشت؟ و اين‌بار با قدرت بيشتر؟ كسي كه توانست در انتخابات اخير - ۲۰۲۴ - راي هر هفت ايالت كليدي را ببرد و اين‌بار با قدرتي به مراتب بيشتر بر مسند قدرت بنشيند! آيا نهادهاي دموكراتيك تضعيف شده‌اند؟ و «اتاق‌هاي فكر» از تحولات جامعه عقب افتاده‌اند؟ دانشگاه‌ها و تريبون‌هاي آزادانديشي كاركرد خود را از دست داده‌اند و جامعه راهي جز راه آنها را برگزيده است؟ 
شايد به همان اندازه كه سوءاستفاده از قانون آزادي حمل اسلحه بارها موجب به خطر افتادن جان هزاران نفر در طول سال‌ها شده، سوءاستفاده از آزادي‌هاي تصريح شده در قانون اساسي امريكا هم موجب به خطر افتادن همان آزادي‌ها هم شده است. ايالات متحده اين فرصت را خود با قوانين خود براي بالا آمدن ترامپ و افكار او فراهم آورده است. سازو‌كارهاي قانوني در آن سرزمين به گونه‌اي است كه مي‌توان گاه در بازه‌اي از آن سوءاستفاده كرد و با فريب افكار عمومي منافعي را كسب كرد، اما نمي‌توان آن وضعيت را ادامه داد. 


در چهار ساله نخست، ترامپ تلاش فراواني كرد تا با سوءاستفاده از جايگاهش به بنيان‌هاي دموكراتيك آن كشور آسيب بزند. او در همان بازه چهار ساله بيش از ۳۰،۰۰۰ بار دروغ گفت! هزاران توييت با افكار خطرناك منتشر كرد. آشكارا به افراد بانفوذ در امريكا تهمت زد و هيچ‌گاه از كرده‌اش پشيمان نشد. پس از چهار سال، او مجددا كانديدا شد، اما اين‌بار شكست خورد. افكار عمومي با منتقدان او همسو شد. اما منتقدان او، يك فرصت چهار ساله را براي روشنگري درباره خطرات ترامپ از دست دادند. خطراتي كه او را متوجه بنيان‌هاي دموكراسي و همه اركان آن را با آسيب مواجه كرده بود. او پس از باخت در برابر بايدن به ساختمان كنگره - نماد قانون در امريكا - حمله كرده بود! مهم‌ترين اتفاق در طول همه ادوار تاريخ تاسيس امريكا. اما دموكرات‌ها نه تنها در چهار ساله پس او، هيچ تلاش موثري براي روشنگري نكردند كه با ضعف عملكرد رييس‌جمهور برگزيده خود - جو بايدن - آن فرصت را هم از دست دادند. امريكا نياز به بازسازي افكارعمومي داشت. انديشمندان به قدر كافي روي موضوع «خطر بازگشت ترامپ» كار نكردند. آنها به تصور دور شدن آن خطر به كار روزمره خود مشغول شدند. اگر استاد دانشگاه بودند به كار تدريس خود و اگر نويسنده بودند به كار نويسندگي و اگر پژوهشگر بودند به كار پژوهشگري خود مشغول شدند. بايدن هم نه تنها در داخل كه حتي در خارج هم قدرت اجماع‌سازي روي هيچ پروژه‌اي را نداشت. الگوي «اوباما» در آن چهار ساله با «بايدن»  عمل نكرد. حزب دموكرات از درون دچار مشكل شده بود. آشكارا قدرت تحليل موقعيت را از دست داده بود. حزب با معرفي بايدن به عنوان يك رقيب در برابر ترامپ دست به اشتباه بزرگي زده بود. هر چند انتخابات را در يك رقابت فشرده از او برده بود، اما خطر او را به كلي دفع نكرده بود. ترامپ فرصت بازگشت را براي خود محفوظ نگه داشته بود و در طول چهار سال زيركانه به فعاليت‌هاي انتخاباتي خود ادامه داده بود. صرف ميليون‌ها دلار براي هموار‌سازي مسير، اتفاقي بود كه در آن چهار ساله رخ داده بود. 
در كشوري با آن سابقه سرمايه‌داري كه فرصت‌هاي شغلي در آن به سرعت رشد مي‌كنند، براي فرد حقه‌باز زيركي همچون ترامپ كه همواره با يك تيم حقوقي قدرتمند از چنگ قانون گريخته است و تن به بسياري از مجازات‌ها نداده است. براي گروهي فرصت‌طلب تاجر، تجمع به گرد ترامپ مي‌توانست يك فرصت تاريخي براي ورود به اركان بزرگ‌ترين اقتصاد جهان باشد. ترامپ نه تنها مي‌توانست با به بازي گرفتن گروهي تاجر آنها را با خود همراه كند كه حتي مي‌توانست همه امكانات آنها را نيز براي كمپين خود بسيج كند، چنانكه «ايلان ماسك» انجام داد. او با چيزي حدود ۳۰ ميليون دلار سرمايه‌گذاري در كمپين انتخاباتي ترامپ، ۳۰ ميليارد دلار بهره برد! شايد نكته‌اي كه از چشم دموكرات‌ها پنهان مانده بود همين «خلأ‌هاي قانوني» بود. ساز و كاري كه مي‌توانست بر ضد خود عمل كند! «دموكراسي» عليه «دموكراسي»!
يك راست‌گراي افراطي كه آشكارا نژادهاي ديگر را تحقير و مهاجران را سركوب مي‌كند، قوانين را زير پا مي‌گذارد و همچنان به عنوان متهم در چند دادگاه پرونده دارد، حالا به عنوان رييس‌جمهور به كاخ سفيد راه پيدا كرده است تا سكان قدرتمندترين كشور جهان را در دست بگيرد. قدرتمندترين ارتش جهان و قدرتمندترين اقتصاد جهان. آيا عجيب نيست؟
اما يك چيز خيال همه افراد نگران را راحت كرده است اينكه او با همه خطراتش، بيشتر از چهار سال نمي‌تواند در آن جايگاه بماند. رییس‌جمهور مادام‌العمر نيست. همان سازوكاري كه به ترامپ فرصت بازگشت به كاخ سفيد داد همان هم فرصت مادام‌العمر شدن آن موقعيت را از او گرفته است. اين شايد مهم‌ترين بخت براي كساني باشد كه هنوز به بنيان‌هاي دموكراسي مي‌انديشند و نگران آينده كشورشان هستند. كشوري كه طي چهار سال آينده تنش‌هاي پرشماري را - چه در داخل و چه در خارج - تجربه خواهد كرد. شايد وقت بازنگري در برخي سازوكارها فرا رسيده است. سازوكارهايي كه معيوب عمل مي‌كنند و فرصت‌هايي قانوني براي چنين افراد خطرناكي فراهم مي‌آورند. اما پس افكار عمومي و آزادي انتخاب چه مي‌شود؟ 
بايد دوباره به همان سخن نخست بازگشت.به همان سخن «توماس جفرسون». همان كه گفت: «آزادي ما به آزادي مطبوعات بستگي دارد و اين آزادي بدون نابود شدن نمي‌تواند محدود شود.» اين شايد مهم‌ترين ركن در ميان اركان آن دموكراسي باشد اينكه با گردش آزاد اجازه داده شود مردم خود به انتخاب برسند ولو اينكه اشتباه كنند و با آن انتخاب حتي خود و منافع افراد وابسته به خود را به مخاطره بيندازند. اين سخن كم نظيري است. اگر گردش آزاد اطلاعات - مطبوعات و رسانه‌ها - محدود شود، قطعا دموكراسي آسيب خواهد ديد. آنچه تا به امروز امريكا را سرپا نگه داشته، همان آزادي‌هايي است كه در آن حتي افرادي همچون ترامپ هم فرصت بالا آمدن پيدا مي‌كنند. 
مطبوعات در همه سال‌ها مورد حمايت قانون و افراد قانونگذار بوده‌اند. آنها از مسير‌هاي پرچالشي عبور كرده‌اند تا اينكه امريكا را به اينجا رسانده‌اند. مطبوعات - و حالا همه رسانه‌هاي ارتباط جمعي - نقش عمده‌اي در شكل‌گيري افكار عمومي داشته‌اند. بي‌دليل نيست كه روزنامه‌اي همچون «نيويورك‌تايمز» سال‌ها در صدر معتبرترين مطبوعات جهان قرار دارد. روزنامه‌اي كه هيچ‌گاه به هيچ قدرتي - حتي سيا و اف‌بي‌اي - باج نمي‌دهد، چون قانون به‌ شدت از او محافظت مي‌كند. ولو زماني كه ترامپ در كاخ سفيد نشسته باشد. مطبوعات، ركن چهارم دموكراسي‌اند. بدون مطبوعات آزاد، هيچ دموكراسي وجود نخواهد داشت. اساسا در خلأ مطبوعات آزاد، سخن گفتن از آزادي و دموكراسي بي‌معناست. شايد به همين دليل است كه حتي افراد جاه‌طلب و زياده‌خواهي همچون ترامپ و ايلان ماسك، به شبكه‌هاي اجتماعي علاقه‌مندند. آنها در مطبوعات معتبر به نقد گرفته مي‌شوند. افكارشان به‌ شدت مورد پرسش قرار مي‌گيرد و رفتارشان برملا مي‌شود. اما شبكه‌هاي اجتماعي مي‌تواند اين فرصت را در اختيار آنها قرار دهد تا هر چه مي‌خواهند بگويند. جاه‌طلبي‌هاي خود را آزمندانه ارضا كنند و منافع شخصي خويش را پيش ببرند. 
بايد پذيرفت كه دموكراسي با تحولات تازه - در دسترس قرار گرفتن اينترنت و توسعه شبكه‌هاي اجتماعي - به دوران تازه، اما در چالشي وارد شده است. حالا حيات مطبوعات آزاد هم به مخاطره افتاده است و اگر مطبوعات و گردش آزاد اطلاعات به هر نحو - ولو با توليد انبوه اطلاعات فيك براي توليد شايعه - آسيب ببيند، قطعا دموكراسي آسيب خواهد ديد. اما حالا در چنين موقعيتي مي‌توان با قطعيت از زوال دموكراسي در امريكا خبر داد؟ به گمان نويسنده اين يادداشت، هنوز مطبوعات در آن سرزمين همچون گذشته نفس مي‌كشند. قانون همچون گذشته از آنها حفاظت مي‌كند و دموكراسي سال‌هاي روشني پيش رو خواهد داشت، چون ايالات متحده از هر چالشي براي آينده خود فرصت خواهد ساخت. اين را تاريخ آن سرزمين نشان داده است. دموكراسي قرار است از اين آزمون هم سربلند بيرون آيد، هر چند با تلفات پرشمار و آسيب‌هاي فراوان. دموكراسي چهار سال سخت پيش رو خواهد داشت.